ای کاش هر کی خلوت داشت، بهش نمیگفتن منزوی!
🔸فرق «خلوتگزینی» و «انزوا» چیست؟ 🤔
کافهـ اخـــلاق ◾
ای کاش هر کی خلوت داشت، بهش نمیگفتن منزوی! 🔸فرق «خلوتگزینی» و «انزوا» چیست؟ 🤔
➿کلمه «خلوت» و «انزوا» زیاد کنار هم میآیند اما شبیه دو آدمیاند که کنار هم راه میروند ولی خیلی با هم فرق دارند. کافیست توجه کنیم که هیچ کس در خلوتگزینی، خودکشی نکرده است اما خیلیها در انزوا خودکشی کردند. انزوا قفسی است که انسان را در خود خفه میکند ولی خلوت، وسعتی است که او را پرواز میدهد. هر دو در یک چیز مشترکند: فردیت و تنهایی. اما در یکی، فرد شدن و تنها شدن به نفع انسان تمام میشود و در یکی به ضرر او. برخی تعبیر میکنند به «تنهایی مثبت» و «تنهایی منفی»
➖چیزی که بیشتر اهمیت دارد برای یکی مثل منی که علاقه دارد به خلوتگزینی، آن است که مشخص شود که خلوتگزینی دقیقا چیست و با چه رفتارهایی متمایز میشود. مثلا آنی که گوشه تختش، هندزفری خود را گوش میدهد آیا خلوت گزیده؟ یا آن کس که ازدواج نمیکند...
میدانم خلوتگزینی یعنی دوری از جمع و تمرکز بر خود و تجربه کردهام که همراه است با تفکر و آرامش. باور دارم که نه تنها به سلامت روانی لطمه نمیزند بلکه یک نیاز مهم برای سلامت روان است. اما موضوع، آنجا پیچ میخورد که خلوت، بر خلاف انزوا، یک امر «مکانی» نیست لزوما. اصلا «خلوت»، با ارتباط منافات ندارد. حتی این را نیز شامل میشود که شما در جمع و جامعه، به فردیت و اندرون خود توجه داری که کجایی، چه میکنی، چه میگویی، چه نباید بگویی.. توجه داری که هر چه دیگران میگویند را نباید جدی گرفت، هر چیزی که میبینی را نباید وارد دل کرد، هر چه میشنوی را نباید باور کرد، هر راهی که دیگران میروند را نباید رفت. کسانی که خلوت را بلد نیستند و به تعبیر اروین یالوم، بلد نیستند تنهایی خود را در آغوش بکشند، مجبورند هر طور شده- حتی با تشکیل روابط فرمالیته- خود را قاطی جمع کنند تا از خود فرار کنند.
➖اینها گوشهای از افکاری بود که مرا به این نتیجه میرساند که خلوتگزینی، یک حالت نیست بلکه یک مهارت ویژه است که باید بیشتر دربارهاش آموخت و بیشتر دربارهاش نوشت.
#خلوتگزینی
#فضیلت_اخلاقی
@ethicscafe:به کافه اخلاق بپیوندید ☕
فیلم «سوجان»، حس و حال بسیار مثبت و خوبی داشت. به طوری که نظر نسل جدید را هم جلب کرده بود. فیلم تمیز و خوشساختی بود. روایتی روان و دلنشین از زندگی عادی چند خانواده ایرانی گیلانی. یک وجه مهم آن پرورش پخته و خوبی بود که از مادر و مادری داشت با خطاب زیبای «مارجان» و انتخاب اسم «حوا» و بازی جذاب «مادربزرگ» و تأثیری که بر نوه داشت و با نقش زیبای «قابله» و بازنمایی تازهای از مفهوم مادری به زنی که از نظر بیولوژیکی نزاییده ولی باعث زایش خیلیها شده است.
قبل از اینکه به ادامه بررسی سوجان بپردازم لازم میدونم یه نکته مهمی رو بگم:👇🏻
مستحضرید دو نوع بررسی و تحلیل فیلم وجود داره:
یکی اینکه با نگاه دقیق و موشکافانه بگردیم از هر سوراخ فیلم یه حرفی بیرون بکشیم و ایراد بگیریم که چرا این دیالوگ، این پیام، این لباس، این دکور، این نماد، این رنگ، این لوکیشن، این آدم در فیلم آمده! این نوع تحلیل، غالبا به درد کسانی می خورد که از منتقد فیلم بودن نان می خورند یا درس تخصصی رسانه و نمایش می خونند.
نوع دیگر اینکه ببینیم فیلم، چه پیام خوبی و حرف بدردبخوری داره برا زندگیمون داره ازش استفاده کنیم. در این رویکرد، ما به دنبال درک احساسات، ارزشها و درسهایی هستیم که میتونیم از داستان و شخصیتها بگیریم و باهاش رشد کنیم.
➖ اگه تحلیل فیلمای کافه رو دنبال میکنید، میدونید که من در #فیلم_اخلاق نوع دوم رو دنبال میکنم و دنبال تحلیل جنبه های اول نیستم. به دنبال الهام و برداشت از فیلم نه نقد فیلم
درباره هر یک از اتفاقات و آدمهای داستان میشود نوشت؛ درباره خسرو، انیس، پرویز، غلام، سهراب، جاوید، اسفندیار، مادرحوا، اسکندر، زیبا، طلا، ثریا، حشمت خان...
اما در این مجال کم، مایلم به منش اخلاقی دو شخصیت اصلی یعنی «سوجان» و «قربان» اشاره کنم.
(منش اخلاقی را تعمدا از این جهت به کار میبرم که به خاطر بازی خوب و طبیعی این دو نفر، کارکترها و خلقیات کاملا نمایانگر شخصیتشان بود نه اینکه ادا و نقششان باشد. هر دو، نماینده دو فرد عادیاند از ما):::::
🔹▫️«سوجان»
سوجان زنی بود مثبت و اخلاقمدار که با نیتهای خوب و مثبت، همواره در تلاش بود تا رفتار ناشایستی نکند و وضع بهتری بسازد. صاف و صادق بود. گاهی هم صاف و ساده. بشدت حریمها و مرزهای اخلاقی را حفظ میکرد. اخلاق را حرف نمیزد! عمل میکرد.
سوجان خانوادهدوست بود؛ در دلش عشق به خانواده میجوشید. پدرش عشقش بود و مادرش جانش. با آغوش مهربان و لبخند گرم، با مهربانی و حمایت، فضایی دوستداشتنی و دلنشین فراهم میکرد. قاطع و مصمم بود و در مواقع بحرانی، تصمیمات سختی میگرفت تا از حقوق خود و دیگران دفاع کند. در مهمترین چالشی که برابش پیش میآید، یعنی ارتباط با قربان، نشانههای زیادی از استقامت، احترام، ادب، متانت، حیا، بزرگواری، مدیریت، هوشمندی، عزت نفس، صلابت، محبت، صبر و پذیرش را میشود دید و حظ کرد.
مثالی بارز بود از روحی لطیف اما قوی که باعث میشد در عین حالی که درد میکشد صبر کند. به عبارتی درد میکشید اما رنج نه. خیلی جالب است که چطور انسان می تواند با لطافت و ظرافت، محکم و قوی باشد. مثل آب. واقعا تابلوی قشنگیست انسان لطیف قوی.
سوجان، اهل دانش و جویای نام بود به اصطلاح. در عین حال، دانش و پیشرفت برایش خلاصه میشد در معلم روستا بودن نه آنکه سودای دست نیافتنی در سرش بیاید. خدا توی حرفش نبود توی عملش بود.
🌿 سوجان نماینده دختران و زنان خوب و عادی جامعه ماست، نماینده قدرت و زیبایی درونی زنانه، نماینده اخلاق زنانه، نماینده عشق و امید و صبر در چارچوب درست زندگی، نماینده زنان نجیبی که کمحرفند ولی تأثیرات مهمی بر جای میگذارند.
#فضیلت_اخلاقی
#فضیلت_رذیلت
@ethicscafe:به کافه اخلاق بپیوندید ☕
🔹▫️«قربان»
قربان پسری بود از طبقه پایین، باهوش، ریسکپذیر و بیکله، قدرتطلب و جویای نام، مودب و حامی، دروغگو و خودخواه. به خاطر هوش و تیپ و زبانش، توجه همه را به خود جلب میکرد.
این خصوصیات او را به سمت رفیق بازی، قماربازی و زورگویی و قالتاقگری کشانده بود. به راحتی دروغ میگفت و برای رسیدن به خواستههایش، از هیچ ترفندی دریغ نمیکرد. بیچشم و رو بود و نمیتوانست به عواقب واقعی کارهایش فکر کند. بقول مادربزرگ سوجان: «آدم اگه بخواد توی یه کاسه آب میتونه تمامِ ستارههای آسمون و ببینه، اما اگه نخواد توی یه آینه قدی، خودشم نمیتونه ببینه.»
مودب و با ادب بود و در جمعها به خوبی رفتار میکرد. اما این ادب و احترام، گاهی اوقات به عنوان یک نقاب برای پنهان کردن نیت واقعیاش عمل میکرد. به خوبی میدانست که چگونه با کلمات بازی کند و دیگران را تحت تأثیر قرار دهد.
به نظر میرسد در عمق وجودش، آرزوی خوبی و تغییر داشت. عاشق بود واقعا نه اینکه لاف عشق بزند و نقشش را بازی کند!
قربان، یک شخصیت خاکستری داشت که بیشتر به سمت منفی پیش رفت، اما انگار چیزی درون شخصیتش وجود داشت که دوست داشتنی بود. لااقل منزجرکننده نبود. شاید چون شخصیت او همیشه ثابت و یکنواخت نبود، قابل پیش بینی نبود، پویا و فعال بود، هی تغییر میکرد. بر خلاف سوجان، پیچیده بود، عین یه جاده پرپیچ و خم. شاید اینها چیزهایی باشد که برای ما جذاب و باورپذیر باشد و ما با آن به عنوان صدها آدمی که کف جامعه دور و بر خودمان میبینیم، همذاتپنداری کنیم.
➖کشته شدن قربان در پایان فیلم، خیلی تلخ و ناراحتکننده بود. ای کاش عاشقها عاشق بودند و میتوانستند عشق را در زندگیشان به درستی تجربه کنند، نه اینکه خود را در چالشهای تاریک دنیا غرق کنند. ای کاش، اخلاقمداری جاده صاف و یکنواختی قلمداد نمیشد که جذابیت ندارد از آن رفت!
فرمود یا علی به زیباییهای اخلاق آراسته شو و از زشتیهایش دوری کن که اگر چنین نکنی لاتلومن الا نفسک؛ هیچ کس جز خود را ملامت نکن.
#فضیلت_رذیلت
@ethicscafe: به کافه اخلاق بپیوندید ☕