eitaa logo
ازدحام عشق
428 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
213 ویدیو
1 فایل
- خالق واژه را که می‌‌شناسی؟! به نام همو!🖇 نویسنده‌ای هستم که هرروز و هرشب، در آغوش واژ‌ه‌ها جان می‌دهد...✒🌱 مهدینار⤸ @MAHDINAR
مشاهده در ایتا
دانلود
ازدحام عشق
سیاه؛ برای روسفید ترین آزموده‌ی جهان.
از امشب، تا شب عاشورا مهمان باشید...😄♥️
قسمت اول داستان خوش گذشت سایه جان؟! آمدی دخترم؟! اتفاقا الان‌هاست که خاله عذرا نهار را بکشد. راستی... اینجا اتاق خصوصی من است... دیدی محله‌ی ما چه دخترهای خوبی دارد؟! راضی نمی‌شدی که... مادرت هم اجازه داد اما من و خاله عَذرا به زور راضی‌ات کردیم یک هفته‌ای را مهمان ما باشی‌. قبل از اینکه بروی توی کوچه، توپ بازی، داشتم چه می‌گفتم؟! اها... می‌خواستم از پدرت بگویم... اما شرط دارد. - "شرطش چیه؟!" - "باید قول بدهی خوشحال باشی. یعنی لبخند از روی لبت پاک نشود وقتی حرف زدم. هر حرفی زدم..." هعی...من و پدرت... مثل برادر بودیم. حقیقت‌اش را بخواهی دوستی من و پدرت از بچگی شروع شد... همان موقع که مادر بزرگ‌ت فوت کرد... یعنی بهشتی شد؛ رفت مهمانی خدا. وقتی هفت ساله بودیم مادربزرگ‌ت رفت آسمان. - "آسمان؟! پس چرا توی آسمان فقط پرنده است و بعضی وقت‌ها که باد زیاد می‌آید پلاستیک؟! آها... چند باری هواپیما هم دیده‌ام. یکی دو بار هم هلی کوفتر..." - "عمو جان... تمام چیزی که ما در آسمان می‌بینیم آسمان اول هست. مادربزرگ‌ات رفت آسمان هفتم... پیش خدا. مهمانی خدا..." - "من هم می‌خواهم بروم پیش خدا، عمو... می‌خواهم بروم مهمانی. مادرم می‌گوید خدا بچه‌ها را دوست دارد...." - "خدا نکند عمو جان... یعنی..." - "چرا عمو؟! مگر خدا مهربان نیست؟!" - "هست عمو جان... اگر مهربان نبود که پدرت توی آن مهمانی اینجایش درد نمی‌گرفت و نمی‌رفت مهمانی بعدی؛ یعنی مهمانی خدا.‌‌.." می‌گفتم عمو جان... 📕 🖋♣️ @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
قسمت اول داستان #مهمانی خوش گذشت سایه جان؟! آمدی دخترم؟! اتفاقا الان‌هاست که خاله عذرا نهار را بکشد
- السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ.🥀 داستان کوتاه مهمانی؛‌ قسمت اول. منتظر نظرات شما هستم.🙂 https://harfeto.timefriend.net/16780711849836
- این یکی دو ماه، وقتی از خواب بیدار می‌شیم، سر همون جامون، رو به قبله، دست بذاریم رو سینه و به امام حسین و امام زمان سلام بدیم...🙂🌱 - مهدینار🖋♣️ @ezdehameeshgh
هدایت شده از دل‍یبــاڵ|𝒟ℯ𝓁𝒾𝒷𝒶𝓁
که میشـــود آفتـاب بر تنــــم میتابد و دوست داشتنت بر قلبـــــم ...!
1_5807305564.mp3
10.1M
به جون مادرم دوست دارم تا دم آخرم اگه اشک نشست تو چشماتون منو هم دعا کنید:)
هدایت شده از •⇝t.h
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک جا خوانده بودم که با گفتن هربار نمی‌توانم ، نمی‌‌شود یا غیرممکن است؛ به صورت آرزوهایمان سیلی می‌زنیم و آن‌ها را از خود دور می‌کنیم. خواستم بگویم به آرزوهایتان سیلی نزنید و از خود دورشان نکنید! آن‌ها به جز شما کسی را ندارند و اگر مجبور به ترک شما بشوند، در تاریکی فرو خواهند رفت! برای همیشه... ┄┄❅⌛❅┄┄┄ 〇➣@ketabehalekhoob
هدایت شده از ࢪزمشڪے‌من♡..
4_6017355860093701981.mp3
2.74M
من از نویسنده‌ها میترسم، اونا آخر همه‌ی داستانای عاشقونه‌رو میدونن، جنسِ همه‌ی خاطرات رو میشناسن، طعمِ تلخِ رفتنارو از حفظن. اونا بلدن دنیاشونو با یه خنده رنگی و با یه اشک، سیاه کنن :)