eitaa logo
ازدحام عشق
441 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
213 ویدیو
1 فایل
- خالق واژه را که می‌‌شناسی؟! به نام همو!🖇 نویسنده‌ای هستم که هرروز و هرشب، در آغوش واژ‌ه‌ها جان می‌دهد...✒🌱 مهدینار⤸ @MAHDINAR
مشاهده در ایتا
دانلود
ازدحام عشق
اگه هر کسی که این پیام رو می‌بینه، دو تا از دوست و آشناهاش رو به اینجا دعوت کنه، حد اقل می‌رسیم به ۲
با همه هستم.🥸🌱 مخصوصا اونی که می‌گه: "ول کن بابا بقیه انجام می‌دن!" نه خیر. بقیه یعنی تو!♥️
امروز شروع نشد چون دیروز اصلا تموم نشد... من از دیروز بیدارم هنوز... 🥸
عصبی بود. آنقدر داغ بود که اگر دست به ذرت می‌زد پفیلا می‌شد... ✒️♣️ @ezdehameeshgh
هدایت شده از گوژپشت نتردام
_ناروتو...بروتو ؟
در من بادی‌ می‌وزد که می‌خواهد گیسوی تو را طواف کند... ✒️♣️ @ezdehameeshgh
دل داد اما قلوه نگرفت. دختر را واقعا می‌خواست... ✒️♣️ @ezdehameeshgh
امسال نخلمان خرما نداد. وقتی گفتم چرا، گفت: "موهای خرمایی "او" را دیدم..." ✒️♣️ @ezdehameeshgh
چراغ می‌زند سوسو... چشم من دودو... پای من گزگز... من... توی خیابان... هی دور، دور... دور "او" دوران... از من ضربان... یکی از راست نظام می‌گوید... چپ سینه‌ام درد می‌گیرد.... چقدر راست اینجاست... اینجا، توی همین قلب... عشق... نفس می‌کند سلب... از من آوردن... زور است... یکی از چشم‌هاش کور است... رفتنم جور است‌... از تو آمدن، دور است... من که می‌دانم... جای آخرم گور است... از تو آمدن دور است... خیلی دور... دور! ✒️♣️ @ezdehameeshgh
- سلام علی آل یاسین .. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازدحام عشق
وقتی دراز کشیدی و یه دفعه صدای معاشقه میاد😂🌱
ازدحام عشق
سمت راستیه آقا برهان منه. اون یکی دختر خانوممونه که هنوز اسم نداره. بهش می‌گیم: دختر بابایی😐😂🌱
ازدحام عشق
- با تو که قبل از متولد شدنم رفیق بابای منی...🙂
ازدحام عشق
اگه از مداحی‌های من خوشتون میاد با فور کردن حقش رو ادا کنید... حالا چه تو‌ کانال چه واسه رفیقاتون...😉
هدایت شده از گوژپشت نتردام
ماه رمضونم تموم شد
ازدحام عشق
ماه رمضونم تموم شد
البته من تا بعد ما رمضون روزه‌م‌...🥸 دلتون بسوزه که قضا ندارید😂
بقیه حیاط را که تمیز کردم افسانه دلش هوس تاقو کرده بود. باید از درخت زردآلوی توی باغچه‌ی سمت چپ که بالای حوض بود می‌رفتم بالا. نمی‌خواستم بروم. رو به رویم فرشته‌ای بود با بالهای سبز براق و از شاهپرهای بالش میوه‌های نارس زردآلو آویزان بود. اصلا فکر کردم دو سالم بیشتر نیست. از آن دو ساله‌ها که از سر و کول همه بالا می‌روند. حتی عمه یا خاله فرشته‌ها. از درخت تا آنجا که تنه، دو شاخ می‌شد رفتم بالا. جیب هودی‌ام را پر از تاقو کردم و پریدم پایین. با افسانه تاقوها را که خوردیم یاشار آمد. هال را جارو کردیم و ریش‌های قالی کرمان را با تار جانمان بافتیم‌. بعد از نهار یاشار به سرش افتاده بود امشب را هم بمانیم، فردا صبح برویم قلعه‌عسکر و سد قلعه‌عسکر را ببینیم و بعد برویم کرمان. خلاصه‌اش این بود که یک‌ روز دیگر هم بمانیم. اما من مخالف بود. اصلا آمدن چه بود که ماندن چه باشد! با خودم می‌گفتم کاش می‌شد اینجا را بخرم و هر وقت خواستم وقت تلف کنم و جوج بزنم بیایم بافت. و در آن صورت این خانه باز هم همان می‌شد که بود. خانه‌ای بود خاک گرفته در ورای چندتایی نهال زردآلو. شب شده بود. دوباره وقتی می‌رفتیم حیاط دندان‌هایمان می‌خوردند به هم و پهلوی روحمان یخ می‌زد و پهلوی تن‌مان می‌لرزید‌. وسایل را گذاشتیم توی ماشین یاشار. چای را که دم کردم یاشار گفت در خانه را باز کنم و ماشین را که زد توی کوچه گاز اصلی خانه را بستم. کلید کنتور برق را دادم پایین. در کوچک‌ترین کمیت زمانی خانه به آن بزرگی خاموش شد‌. از همان دم در به تمام خانه نگاه کردم. چیزی روشن نبود جز جیر جیر جیکوها. جز چشمک زدن چراغ‌های نارنجی سر تیر که از کوچه‌ی پشتی سرک می‌کشیدند توی خانه. فقط شاخه‌های درخت زردآلو معلوم بود و کمی از آینه‌ی پشت دستشویی که نمی‌دانم انعکاس کدام نور از کدام کوچه بود. نگاه آخر را به سر تا سر باغچه انداختم و در را بستم. سوار ماشین که شدم تازه کمر دردم شروع شد. شاید دو ته سه تا نسخه از خان‌داداش‌ می‌توانستند با هم چند سانتی گاری را تکان دهند. اما من خزاندمش روی سلسه آجری دیگر. دوطرف کمرم، کمی بالاتر از لگن، مثل آهنی بود در دل کوره‌ی آتش که کوبیده شده باشد و خنک‌ شده باشد و دوباره داغ. یکی از مهره‌های ستون فقراتم مثل طبقه‌ای از آسانسور، کم مانده بود بیفتد کف چاله. هوا سرد بود. هودی‌ام را پوشیدم روی زیرپوش. ماشین که راه افتاد خوابم گرفت. خودم را انداختم توی خودم و چشم‌‌هایم تا وقتی رسیدیم کرمان توی بغل هم بودند. پایان. تقدیم به چشم‌های "او" که برهان است و باران. ✒️♣️ ... با مزه‌ی بافت. شاید باشد. @ezdehameeshgh
ازدحام عشق
بقیه حیاط را که تمیز کردم افسانه دلش هوس تاقو کرده بود. باید از درخت زردآلوی توی باغچه‌ی سمت چپ که ب
- شلم شوربا... به قلم ✒️♣️ مهدیناری عزیز، نظرات شما رو در لینک ناشناس می‌خونیم و توی رادیو مهدینار بهش جواب می‌دیم...🥸♥️ لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16780711849836 رادیو مهدینار: @MAHDINAR2
ازدحام عشق
کاش یک دانه‌ای ارزن بودم و "او" گنجشک... ✒️♣️ @ezdehameeshgh
می‌توانید پایم را آنقدر لگد کنید که کوفته شود؛ اما تا وقتی که پتو را کنار برنداشته‌اید و خلوتم را به هم نزده‌اید با شما کاری ندارم! ✒️♣️ @ezdehameeshgh
نظرات، انتقادات، پیشنهادات، قضاوت‌ها، تهمت‌ها، فحش‌ها و ناسزا‌های شما را با مغز استخوان پذیراییم. امضا: کتف. ✒️♣️ @ezdehameeshgh
شعر‌های من رو با می‌تونید پیدا کنید...🥸♥️
ازدحام عشق
- دور از تو...🙂♥️
اینجا رو هول می‌دید ۳۰۰ بشیم؟!🥸♥️