May 11
- به نام خالق واژه...
سلام .. و نور!
به کانال ازدحام عشق خوش آمدید.
من مهدی پورمحمدی هستم!
- نویسنده، محصل صدرا
آمر به معروف و ناهی از منکر هم...
گرافیست و عکاس نیز...
رهبر جمهوری اسلامی مملکتی که نوشتههام شهروندشن.🕶
تخلصم #مهدینار هست!
تولد اینجا:
[ دهم/مهر/1400]
استفاده از تمامی نوشتههای من غیر از رمان و داستان با #مهدینار کاملا آزاده و با حمایت و فور کردن من رو خیلی خوشحال میکنید...✅
قسمت اول داستان شلمشوربا:
https://eitaa.com/ezdehameeshgh/5492
قسمت اول داستان کوتاه مهمانی:
https://eitaa.com/ezdehameeshgh/6712
📍 من:
@MAHDINAR✒️♣️
📍اینجا:
@ezdehameeshgh🖇🔉
📍رادیو مهدینار، فرکانس ۲۱ بهمنماه:
@MAHDINAR2 🖇🌱
#pin_chanel✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♣️ ••❥•••
╰────────
تو را آنگونه دوست دارم که یک گنجشک در زمستان، دانهی زیر برف را...🐣
#مونولوگ ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥•••
╰────────
دوستش دارم
دیوانه وار
دوستم دارد
عاقلانه
و این ناراحت کننده ترین تضاد زندگی من است...🖇
#مونولوگ ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥•••
╰────────
من فقط میخواهم کنارم باشی...
همانگونه که شیروانی های شمال دوست دارند خیس نشوند
اما دنیا کاری به کار خواستن های من و تو ندارد
کار خود را میکند🍁
#مونولوگ ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥•••
╰────────
حیران شدم در کار تو، درمانده از رفتار تو...
هم می گشایی پای را، هم قفل و بستم میکنی
با من نگویی چیستی، اهل کجا یا کیستی...
گاهی بلندم میکنی، گاهی تو پستم میکنی
آتش زدی کاشانه را،بردی دل دیوانه را...
هم شاد شادم ای صنم،هم غم پرستم میکنی
بگرفته ای جان مرا، کردی به زندانت مرا...
می بخشیم عالم به من، گه ورشکستم میکنی
دل را به زاری می بری، اندر خماری می بری
خوبم که آزردی مرا، آنگه تو مستم میکنی...
#شعر_کپی ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥•••
╰────────
درمان درد عاشقان،
صبرست و من دیوانهام
نه درد ساکن میشود،
نه ره به درمان میبرم
ای ساربان آهسته رو،
با ناتوانان صبرکن
تو بار جانان میبری
من بار هجران میبرم ...
#شعر_کپی ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥•••
╰────────
بر صفحه شطرنج دلم شاه تویی
گرمن بشوم کیش ، پس مات تویی
#شعر ✒️👨🎓
| ازدحام عشق⛓ |
╭┈┄
│⇲@ezdehameeshgh 🖇🔉
│⇲MAHDINAR ✒♠ ••❥•••
╰────────
یارضا جان
یا علی موسی الرضا (ع) جانم به فدایت شود
ای فدای آن کبوتر های زیبایت شود
در دلم شوق زیارت داشتم اما که حیف
ناگزیر است این دلم از دور شیدایت شود
می فرستم پس دلم را،تا به فریادش رسی
آخر این دل از غمت کم مانده رسوایت شود
بی قرار است یا رضا ،اذن دخولش را بده
تا که در باب الرضا، آید که آهویت شود
#یا_ثامن_الحجج
🥀🍁
چقدر وسیع و بی کران در نظرم می آید آن پنجره ای که صدای اذان از آن تراود میکند!!!
حی الاله
بشتاب به سوی معبود🥀
#به_وقت_عبادت
🌹💖بسم الله الرحمن الرحیم💖🌹
داشتم بین مهمونا چرخ میزدم که دیدم دختری مغرور با لباس قرمز ، عین پرنسس رویاها داره با آیه خانم از پله پایین میاد. دروغ چرا؟! بدنم شل شد. درونم داغ شد و قلبم دست از کار کشید. نه تنها قلبم که سلول به سلول بدنم کار نمیکردن. طوری به چشمهای دریایی این دختر نگاه میکردم که انگار یه درخت تشنه به آب نگاه میکنه. خشک شده بودم. حتی پلک نمیزدم! توی افکار خودم غرق بودم که نگاهمون توی هم گره خورد...
رمان #ازدحام_عشق به قلم زیبای مهدی پورمحمدی که قراره به زودی توی کانال بارگذاری بشه👌😍🌷
علاوه بر اون، مونولوگ، دیالوگ، اشعار عاشقانه، داستانک و گاهی اوقات متنهای غمگین هم میذاره😎💐
پس سریع بزن روی لینک که جا نمونی😉🌹
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3458072718C274f6e4d3a
-چرا بهم احترام نمیزاری؟؟
-چون احترام باید در حدی باشه که احترام بیاره.نه توقع!!!🧐
#دیالوگ_خفن
میگن وقتی امام رضا شهید شدن، مردم ایران انقد گل روشون ریختن که بدنشون معلوم نمیشد
امام رضا...چی آوردن سر جدت امام حسین که زینب کبری بدنش رو از زیر نیزه و سنگ و چوب بیرون آورد😭😭😭😭
مهدی پورمحمدی:
#لحظات_خداحافظی
#خاطرات_مشهد
روز آخری بود که میتونستم کبوتر دلم رو توی حریم زیبای حرم امام رضا پر بدم
اره...روز خداحافظی با امام رضا بود
روز اخر اقامتم توی مشهد...
صبح با صدای دوستم بیدار شدم
-بلند شو مهدی...باید بری حرم.برای بار آخر
من رفتم و برگشتم
ظهر حرکت میکنیم سمت کرمان...
با ناراحتی از روی تخت سوئیت بلند شدم
آرزو کردم ای کاش هیچوقت هیچ کس از این خواب بیدارم نمیکرد...
رفتم سرویس و دست و رومو شستم.
بعد از صبحانه رفتم حمام و غسل زیارت کردم
تمیز ترین لباسم رو پوشیدم و تنها رفتم سمت حرم
باید از امام رضا گله می کردم!!!
باید گله میکردم و می گفتم چرا معجزه نکردی تا بیشتر پیشت بمونم اقا؟؟!
رسیدم به حرم
دلم بدجور گرفته بود
تمام حرم رو گشتم
صحن رضوی
مسجد گوهر شاد
باب الجواد
صحن انقلاب
صحن کوثر
حتی کتابخونه استان قدس رضوی رو زیر و رو کردم
از آب شیرین سقاخونه لبامو سیراب کردم
توی آینه کاری ها غرق شدم
نگاهم رو به پنجره فولاد گره زدم
دلم رو دور گنبد پرواز دادم و از مناره ها عکس گرفتم
همه اینارو انجام دادم تا فقط توی نقطه ای از وجودشون بتونم یه معجزه پیدا کنم که مژده میده و میگه:اره...بیشتر میمونی!
بعد از همه اینا، رفتم زیارت ضریح
غبطه خوردم به حال پیرزنی که عاشقانه روی ویلچر گریه میکرد
به ضریح که دور تا دورش رو حفاظ های شیشه ای احاطه کرده بودن چشم دوختم
با خودم گفتم اگه اینجوری نبود، به قیمت از دست دادن جونم زیر پای اعراب دستم رو به ضریح میرسونم...
مگه میشد سیر شد از اون بعد معنوی؟!
مگه نیم ساعت نگاه کردن به طرح و نقش زیبای ضریح برای این چشمای عاشق من کافی بود؟!
ولی چه کنم که وقتم داشت تموم میشد
عقب عقبکی از کنار ضریح دور شدم.دستم رو روی سینه گزاشتم و کلی در خواست و دعا کردم
برای بهبودی حال مامان بزرگم
برای همه رفتگان
ظهور قائم
از حرم اومدم بیرون و رفتم سمت طبرسی
ولی اخه مگه میشد دل کند؟؟
بدو بدو اومدم سمت حرم و یه بار دیگه خاطراتم رو مرور کردم
یه نگاه به همه منظره ها نگاه کردم
هنوز چند قدمی بیشتر دور نشده بودم.
ولی...باز هم دلم توی نبرد با عقلم برنده شده
این دفعه دویدم
عین آهویی که از ترس شکارچی به امام پناه آورده بود
دویدم و بلند زدم زیر گریه
چکار کنم خب
عاشق شدن جرم نیست
بلند هق میزدم و اصلا برام مهم نبود چند نفر عرب دارن نگام میکنن
هق میزدم و اشک میریختم
میدونستم فایده نداره
من باید از گنبد طلایی اقام که خورشید روش میتابید دل میکندم.
باید از پنجره فولاد دل میکندم و با دونه دونه صحن ها خداحافظی میکردم
دل کندم از همه چیز و روانه سوئیت شدم
با عصبانیت ماسکم رو که لیچ اشک شده بود رو با دو بندش کندم و انداختم وسط خیابون.
بی اعتنا به همه چیز
اشکام رو پاک کردم و داخل سوئیت شدم...
داخل سوئیت شدم و خاطراتم رو مرور کردم
خاطراتی شیرین که پایانشون یه بعد از ظهر تلخ بود!!!
#پایان
#مشهد
#خداحافظی