#عاشقانه_ناب
امیر علی پسری کاملا مذهبی و پایبند به تمام عقاید مذهبی
دریا دختری آزاد و رها از هر قید و بند مذهبی
این دو در دانشگاه رو به روی هم قرار می گیرند دریا که از پسرهای بسیجی متفر است شروع می کند به اذیت کردن امیر علی و تصمیم می گیرد به همه ثابت کند امیر علی با بقیه پسرها فرقی ندارد در این بین دریا عاشق امیر علی می شود که عشق او توسط امیر به شدت پس زده می شود ....
و اما بعد از چند سال این دو همکار می شوند و برای مدتی به عقد موقت هم در می آیند.....
https://eitaa.com/joinchat/532545617C7359bca3a7
#عاشقانه_مذهبی_متفاوت_باهررمان_که_خوندید😍
#استوری🍃
🍂ازدواج به اجبار🍃
🍂بر اساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
🍂ازدواج به اجبار🍃
🍂بر اساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
#پروفآیڶطورے🖼✨
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━~~~~~~~~┓
-- 🇵 🇷 🇴 🇫 🇮 🇱
🍂ازدواج به اجبار🍃
🍂بر اساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
#استوری🍃
🍂ازدواج به اجبار🍃
🍂بر اساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید| درخواست مدافعان حرم از حاج قاسم ایشون هم میگن پیگیری میکنم حتما که از شما به عنوان پاسدار یاد بشه
☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘بسم الله الرحمن الرحیم
⚘اللّهُمَّ صَلِّ عَلی
⚘علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
⚘الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
⚘و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
⚘و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
⚘الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
⚘صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
⚘زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
⚘کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک
🍂ازدواج به اجبار🍃
🍂بر اساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
🔻کاری کن ای شـــــهید ...
بعضی وقت ها نمیدانم ...
در گرد وغبار گناه این دنیا چه کنم ..
مرا جدا کن از زمین ...
دســـــتم را بگیر ...
میخواهم در دنیای تو ...
"آرام"
بگیرم ....
"دســـــتم را بگیر"😔
#پروفآیڶطورے🖼✨
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━━~~~~~~~~┓
-- 🇵 🇷 🇴 🇫 🇮 🇱
🍂ازدواج به اجبار🍃
🍂بر اساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
🍂ازدواج به اجبار🍃
🍂بر اساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
دقت کردین که 99 در صد شهدا توی پیاده روی #اربعین حضور داشتند؟!
انگار اربعین
معراج شهدا ست...❤️
#شهیدصادق_عدالت
#شهیدفرهنگی
#شهیدمعزغلامی
#شهیدحججی
صبحتون شهدایی
🌹طنزجبهه🌹
بچـهها رو با شوخی بیـدار میکرد
تا نمـازشب بخونن
مثلا یکـی رو بیـدار میکرد و میگفت:
« بابا پاشو من میخوام نمازشب بخونم، هیچکس نیست نگامکنه! »
یا میگفت: پاشو جونمن ، اسم سه چهـار تا مؤمن رو بگو ، تو قنوت نماز شبم کم آوردم! »
🌸شهیدمسعوداحمدیان🌸
🍂ازدواج به اجبار🍃
🍂بر اساس واقعیت🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
🍃 ازدواج 🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃 🍃 🍃ازدواج به اجبار🍂 #پارت_97 -زن دایی بریم من اومدم -ع
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃
🍃
🍃ازدواج به اجبار🍂
#پارت_98
سوار ماشین شدیم و رفتیم به نزدیکترین پارک کامران زیر اندازی که تو جعبه داشت و بیرون اورد بعد پیدا کردن جای مناسب زیر انداز و پهن کردیم و نشستیم -بهاری پاشو راه بریم که هوا هوای دونفرست -آرش و چیکار کنم؟ -ابجی آرش و نگه میداری ما بریم و بیایم؟ کیانا با لبخند گفت -آره بده این خوشگله رو ،شما دوتام برین تشکری کردمو دست کامران و که به طرف دراز شده بود گرفتم و بلند شدم اوم اروم راه میرفتیم و از هوا لذت میبردیم -بهار؟ -هوم؟ -نظرت راجب من چیه؟ -هاااان؟ -میگم نظرت راجب من چیه؟ با شیطنت نگاش کردم و گفتم -نظر خاصی ندارم فقط خیلی ادم مزخرفی هستی یه تای ابروش و داد بالا و واستاد و رو به من گفت -جووووون؟ -بادمجون -خانومی امروز داری خیلی شیرین میزنی ها حواست هست؟ پشت چشمی براش نازک کردم دستشو کشیدم و دوباره راه افتادیم با دیدن تاب و سرسره ها با ذوق بهش گفتم -کامران بریم تاب بازی؟ -بشین بچه من با این هیکلم بیام تاب سواری؟ -اره خوب مگه چشه بعد کامران و در حال تاب سواری تصور کردم و زدم زیر خنده کامرانم خندش گرفت و زد زیر خنده -رو اب بخندی بهار با چشم غره ای که دوتا خانوم ازاونجا رد میشدن بهم رفتن ساکت شدم و دست کامران و گرفتم و رفتیم طرف تاب سریع نشستم روش و به کامران گفتم -هولم بده اومد پشت سرم واستاد وهولم داد و گفت -نگاه تو رو خدا مثلا مامان یه بچه ای ها با لجبازی گفتم -خوب باشم مگه مامانا دل ندارن اومد جلوم واستاد و گشیشو در اورد و ازم عکس گرفت -ااا خوب یه اماده باشی میگفتی -خوب بیا این یکی فیلمه بعدم شروع کرد فیلم گرفتن -بسه دیگه کامران چقدر فیلم میگیری؟ -خوب بعد به خانومی که اونجا بود گفت بیاد ازمون یه عکس بگیره کامران اومد کنارم و دستشو دورم حلقه کرد منم سرم و گذاشتم رو شونش و رو به دوربین لبخند زدم بعد تشکر از خانومه یکم دیگه بازی کردم -بهاری بسه دیگه پاشو بریم -باشه بعدم از رو تاب پریدم پایین که کامران دعوام کرد -این چه وضع پایین اومدن دختر الان اگه میفتادی چی؟ لبخند پرعشوه ای بهش زدم و دستش و گرفتم و گفتم -عزیزممم خدانکنه -خوب خدانکنه دیگه -حالا بریم برگشتیم پیش بچه ها کنار لادن نشستم کاوه-خوش گذشت؟ لبخندی بهش زدم و گفتم -بله جای شما خالی
#پارت_98
🍂ازدواج به اجبار🍃
https://eitaa.com/joinchat/999555136Cde41e2ed56
🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃