eitaa logo
الگوی سوم | فاطمـــه محمّدی
277 دنبال‌کننده
148 عکس
105 ویدیو
1 فایل
✨﷽✨ در اینجا 🦋روایت‌های من🦋 را می‌خوانید. مادری که 🌱چند ترمی دانشگاه رفته 🌱چند ترمی هم درس دین خوانده و بزرگترین افتخارش این است که زیرسایه‌ی بانوی کریمه قم(س)،پای درس امامینِ انقلاب بنشیند و الگوی سوم را مشق کند. ارتباط با من: @f_mohammad_i
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 🍃 بچه‌ها کنار هم می‌ایستند و لبخند را مهمان لب‌هایشان می‌کنند. به لنز دوربین خیره می‌شوند و صاحب خانه با گفتن ۱ ، ۲ ، ۳ عکس را می‌گیرد و قاب عکس عید غدیر ۱۴۰۳ ایجاد می‌شود و می‌رود کنار عکس سال‌های گذشته‌... 🍃 اگر به عکس‌ سال‌های قبل نگاه کنی، جای خالی دوستانی که حالا به شهرشان برگشته‌اند به چشمت می‌آید. بزرگ شدن بچه‌ها را به وضوح حس می‌کنی. با دیدن بچه‌هایی که پارسال در این دنیا نبوده‌اند و حالا یک سهم در این عکس دارند، قلبت پر از شادی‌ می‌شود 🍃 در قاب عکس امسال دوستی داریم که چند روزیست بار سفر بسته تا در شهری دیگر، زندگی تازه ای از سر گیرد و بار زمین مانده‌ای را به دوش... نه اینکه دلمان برایش تنگ نشود، نه! ولی "یقینا کُلُه خیر" را برای همین جاها گذاشته‌اند. 🍃 قطار زندگی روی ریل زمان در حرکت است و خدا می‌داند قاب عکس سال ۱۴۰۴ با کدام یک از دوستان تکمیل می‌شود! آیا من‌ هم در آن جایی دارم یا نه... به راستی آن خیری که قرارست برای هر کدام ما اتفاق بیفتد چگونه و در کجاست؟ خیرِ من شاید در قم، یا اصفهان و یا حتی شهر دیگری باشد حتی شاید این خِیر ، با دلخواهِ "من" جور در نیاید! همان منِ راحت طلبِ دنیادوستی که اگر بخواهم با دلش راه بیایم شاید خَسر الدنیا و الآخره شوم حقیقتا خِیر آن چیزی نیست که من دوست دارم بلکه آن چیزیست که تو برایم می‌پسندی پس راضی ام به رضای تو و با خود می‌گویم: عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم ۱۴۰۳/۴/۱۸ ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ 🌐 @f_mohaammadi
شب سوم است و ابتدای روضهِ سه ساله...🖤 روضه‌خوان امشب حالش منقلب است، از همه جا گریز می‌زند‌😭 فاطمه زهرا بهانه می‌گیرد، خوابش گرفته. او را می‌گذارم روی شانه ام تا خوابش ببرد‌ روضه‌خوان از شام غریبان می‌گوید و رقیه جانمان... " یکی بود یکی نبود، عمه بود بابا نبود" دلم میگیرد... فاطمه زهرا را محکم‌تر بغل می‌کنم... روضه خوان ادامه می‌دهد و من وسط مادری‌ کردن‌هایم بی صدا اشک می‌ریزم😭 فاطمه زهرا حالا در بغلم خوابش برده، دارم به این فکر می‌کنم طفلی زیر سرش درست نیست،نکند گردن‌اش درد بگیرد. روضه‌خوان از خرابه می‌گوید. از رقیه ای که عمه زیر سرش را با مقداری از خاک بالا می‌آورد. نگاهم از صفحه مانیتور به صورت فاطمه زهرا سُر می‌خورد... ادامه روضه را با نگاه به چهره معصومانه او دنبال می‌کنم و فکر می‌کنم رقیه هم فقط چند ماهی از فاطمه زهرا بزرگ‌تر بوده. همین کافیست تا قلبم آتش بگیرد... روضه خوان از دختر سه سالهِ کتک خورده می‌گوید، از کبودی‌هایش...😭 من می‌شنوم و قطرات اشک روی فاطمه زهرا می‌ریزد و او را بیمه می‌کند... مداح تیرِ خلاص را می‌زند و می‌رود سراغ تشت ... می‌رود سراغ خرابه و نجواهای دختر پدری... در خود فرو می‌ریزم... روضه خوان ادامه می‌دهد اما من جا‌ می‌مانم، در وسط خرابه، در وسط نجواهای دخترانه‌‌اش او هم جا ماند... رقیه(س) را می‌گویم‌‌‌‌. درست در وسط خرابه جا ماند تا ثابت کند چقدر دخترها بابایی‌اند‌‌‌...😭😭😭 ۱۴۰۳/۴/۱۹ ✍ فـ.مُحَـمـَّدِےْ 🌐 @f_mohaammadi