#حکایت (۲۱)
🌌 #شجاعت_امام_خمینی (ره)!!
🍁هر ماشینی که میخواست وارد #دربار شود، رنگ آن باید #مشکی میبود. وحتما یک #سرنشین میداشت. او باید دم در ورودی ازماشین #پیاده میشد و #کلاهش را بر میداشت. #لباس_ملاقات می پوشید و وقتی وارد اتاق میشد می ایستاد تا #اجازه نشستن بیابد. حتی وضع طوری بود که چندساعت قبل به فرد #آداب_ملاقات را یاد میدادند.
👈اما حضرت #امام سوار ماشین #سفید رنگی شد و به درب کاخ که رسید گفت: « #روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی».
🍁نگهبان گفت: «باید از #ماشین پیاده شوید». امام گفت: «پس #برمیگردم !!».
🍁نگهبان هم بالاجبار درب را بازکرد. و ماشین تا دم در #کاخ رفت.
👈با همان وضعیت و بدون تغییر لباس داخل شدند و روی #صندلی_شاه نشستند.!!
🍁 #شاه که واردشد صندلی نبود و مجبور شد #بایستد تا صندلی بیاورند.
به شاه گفت: «آیت الله بروجردی فرمودند که قاتلین #بهائیان ابرقو باید آزاد شوند».
🍁شاه گفت: « #شاه_مشروطه چنین کاری از دستش بر نمی آید».
دوباره پیام آیت الله را تکرار کرده، بلند میشوند و میروند.
👈 #هیبت_امام شاه را گرفته بود و همان روز #فرمان_آزادی قاتلان بهائیان صادر شد.
📚حاشیه های مهمتر از متن، ص ۴۸ و ۴۹
@fadak110_135🔛 فدک
#حکایت (۲۲)
🚨 ملاقات عجیب #حوریه_بهشتی با علامه طباطبایی (ره) در مسجد کوفه
💠 #علامه_طباطبایی (ره) نقل میکند: روزی در #مسجدکوفه نشسته و مشغول ذکر بودم، در آن بین، یک #حوریه بهشتی از طرف راست آمد و یک جام #شراب_بهشتی در دست داشت که برای من آورده بود و خود را به من ارائه مینمود، خواستم به او توجّهی کنم امّا یادم آمد که مرحوم #قاضی فرموده بود که به صورتهای زیبای غیبی در حالات عبادی توجه نکنید لذا چشم پوشیده و از او روی گرداندم، آن حوریه برخاست و از طرف چپم آمد و بار دیگر آن جام را به من تعارف نمود، باز هم به او توجهی نکردم، آن حوریه رنجیده خاطر گردیده و از من دور شد، از آن روز تاکنون هر وقت آن منظره را به یاد میآورم از آزردگی آن حوریه بهشتی متأثّر میشوم.
سایت عقیق
📙 کتاب مهر تابان، ص۱۸
🌸🍃💜🍃🌸
@fadak110_135🔛فدک
#حکایت (۲۳)
🔴گاهی #سکوت ؛ #بهترین_هدایتگر است!!
🔮برخورد پسندیده #امام_مجتبی (علیه السلام) با #همسایه_یهودی ..
🍁 #امام_حسن_مجتبی (علیه السلام) بسیار باگذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی میکرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب #تغییر_رویه فرد خطاکار می شد.
🍁در همسایگی ایشان، خانواده ای #یهودی می زیستند. #دیوار خانه یهودی، شکاف برداشته و #نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود...!
🍁روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت رفت و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام #نجس شود.
🍁بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از #سهل_انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت #سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد.
🍁امام برای اینکه او بیشتر #شرمنده نشود، فرمود: «از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که گفت؛ به #همسایه #مهربانی کنید».
👈یهودی با دیدن گذشت و #برخورد_پسندیده ایشان به خانه اش برگشت و دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به #دین_اسلام درآورد.
📚تحفة الواعظین،شهیدی، ج۲، ص۱۰۶
🌸🍃⛔🍃🌸
@fadak110_135 🔛 فدک
#حکایت (۲۴)
🔲چقدر #بچه_ها_میفهمند. !!
حاج آقا قرائتی:
🍁مهمانى به خانه ما آمده بود و من #بچه مهمان را #بوسيدم . ديدم #دختربچه خودم نگاه مى كند، او را هم بوسيدم.
🍁وقتى فرزندم را بوسيدم ، نگاهى به من كرد وگفت : بابا تو منو #الكى_بوسيدى.!!
ديدم عجب ! بچه فهميد من او را #الكى بوسيدم ، كمى دَمَق شدم و چشمانم خيره شد، رفتم توى آشپزخانه . بچه جلو آمد و گفت: بابا! گفتم : بله ، گفت : ديدى چى بهت گفتم چشمات اينطورى شد.!
🔹پيش خود گفتم :
🍁 #چقدر_بچه_ها_میفهمند! آنها را دست كم نگيريم .
📚نرم افزارمنبرکهای قرآنی،خاطرات حجةالاسلام قرائتی
#بوس #بوسیدن_کودک #دختر #تربیت_فرزند
🌸🍃⛔🍃🌸
@fadak110_135 🔛 فدک
#حکایت (۲۵)
🌌 #عاقبت_بخیری
🍁پس ازکشته شدن #عثمان، #علی (علیه السلام) حبیب بن شجب را که ازطرف عثمان بربعضی ازنواحی #یمن ولایت داشت، #تثبیت کرد و اورا به نیکوکاری،عدالت وتقوا توصیه فرمود.
🍁آن #والی بعداز #بیعت گرفتن ازمردم برای امیرمؤمنان(علیه السلام) #۱۰۰نفر رااز میان مردم برگزید،ازبین آنها #۷۰نفر، و ازمیان آنها #۳۰نفر، و ازمیان آن سی نفر #۱۰نفر را برگزید که #شجاعان و سران قوم خودبودند.
وی آنها را (برای تجدیدپیمان) به نزد حضرت فرستاد و درکوفه نزدحضرت رسیدند.
🍁یکی ازآنها باعباراتی فصیح و شیوا از علی(ع) تمجید وتجلیل به عمل آورد.حضرت آنهارا گرامی داشت و به هریک هدیه ای ارزنده اهدا کرد.
همان شخص دوباره ازجای بلندشد و #اشعاری درفضیلت حضرت سرود وباز ازامام(ع) تمجیدکرد.
🍁حضرت سخنانش را نیکوشمرد و پرسید: اسمت چیست؟
گفت: #عبدالرحمن.
فرمود: پسر کی؟گفت: پسر #ملجم مرادی.
فرمود:آیا تو واقعا #مرادی هستی؟گفت: آری.
🍁فرمود: انّالله وانّا الیه راجعون. ولاحول ولاقوةالا بالله العلیّ العظیم.
مرتب به او نگاه میکرد، دست روی دست میزد و #استرجاع میفرمود(انّالله میگفت)
🍁سپس برای چندمین بارپرسید آیا تو مرادی هستی؟
گفت: آری.
فرمود: تودر آینده #جنایتی_بزرگ مرتکب خواهی شد و حرکتت به سوی #آتش است.!
🍁گفت:به خدا من شمارا از هرکس بیشتر #دوست دارم.!
فرمود: من دروغ نمیگویم و به من هم دروغ نگفته اند...
تو #قاتل من هستی و این محاسن را به خون سرم رنگین خواهی کرد....!!
📚شرح نهج البلاغه، آیةالله خوئی(ره)، ج۵، ص۱۲۹
@fadak110_135🔛فدک
#حكايت (۲۶)
🌌 #تقاضای_مجازات؛
🔹شخصى آمد خدمت رسول اكرم(ص) و گفت : يا رسول اللّه ! #من_زنا_كرده_ام ، مرا مجازات كن !
🌹پيغمبر(ص) فرمود: شايد تو آن زن را #بوسيده اى و مى گويى زنا كرده ام؟
🔹عرض كرد: نه يا رسول اللّه ! #زنا كرده ام.
🌹فرمود: شايد او را #نيشگون گرفته اى ؟
🔹گفت : نه يا رسول اللّه! #زنا كرده ام.
🌹فرمود: شايد #نزديك_به_حد_زنا رسيده ولى زناى واقعى تحقق پيدا نكرده است؟
🔹عرضكرد: نه يارسول اللّه من آلوده شده ام ، من #نجس شده ام ، من آمده ام تا #حدّ برمن جارى كنى و درهمين #دنیا مرا مجازات نمايى ، زيرا نمیخواهم براى دنياى ديگر باقى بماند.
🌸🍃⛔🍃🌸
🌾شما در كجاى دنيا و در چه مكتبى از مكاتب دنيا سراغ داريد كه؛ مجرم با پاى خودش براى مجازات بيايد؟
🌾هميشه كار مجرم اين است كه از مجازات فرار مى كند، تنها قدرتى كه مجرم را با پاى خودش و به اختيار و اراده خويش به سوى مجازات مى كشاند #قدرت_ايمان است.
📚شهیدمطهری،گفتارهاى معنوى ،ص ۷۷.
🌸🍃⛔🍃🌸
@fadak110_135🔛 فدک
#حکایت (۲۷)
🌌 #شجاعت_امام_خمینی (ره)!!
🍁هر ماشینی که میخواست وارد #دربار شود، رنگ آن باید #مشکی میبود. وحتما یک #سرنشین میداشت. او باید دم در ورودی ازماشین #پیاده میشد و #کلاهش را بر میداشت. #لباس_ملاقات می پوشید و وقتی وارد اتاق میشد می ایستاد تا #اجازه نشستن بیابد. حتی وضع طوری بود که چندساعت قبل به فرد #آداب_ملاقات را یاد میدادند.
👈اما حضرت #امام سوار ماشین #سفید رنگی شد و به درب کاخ که رسید گفت: « #روح_الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی».
🍁نگهبان گفت: «باید از #ماشین پیاده شوید». امام گفت: «پس #برمیگردم !!».
🍁نگهبان هم بالاجبار درب را بازکرد. و ماشین تا دم در #کاخ رفت.
👈با همان وضعیت و بدون تغییر لباس داخل شدند و روی #صندلی_شاه نشستند.!!
🍁 #شاه که واردشد صندلی نبود و مجبور شد #بایستد تا صندلی بیاورند.
به شاه گفت: «آیت الله بروجردی فرمودند که قاتلین #بهائیان ابرقو باید آزاد شوند».
🍁شاه گفت: « #شاه_مشروطه چنین کاری از دستش بر نمی آید».
دوباره پیام آیت الله را تکرار کرده، بلند میشوند و میروند.
👈 #هیبت_امام شاه را گرفته بود و همان روز #فرمان_آزادی قاتلان بهائیان صادر شد.
📚حاشیه های مهمتر از متن، ص ۴۸ و ۴۹
@fadak110_135🔛 فدک
#حکایت (۲۸)
🌌 وزیر شلواری!!! 😆😆
حکایت بیسوادی رضاشاه:
🚨رضاشاه حتی سواد خواندن و نوشتنِ درستی نداشت، بهطوری که روزی با خودرو از خیابانی میگذشت. تابلویی نظرش را جلب کرد که روی آن نوشته بود «پیراهن و زیرشلواری فروخته میشود». رو به «کریم بوذرجمهری» کرد و گفت: “عجیب زمانهای شده! همه جور وزیر دیده بودیم، الا وزیرِ شلواری!”
:
📚کتاب «خاطرات ملکه مادر»، صفحه 90
➖〰️➖〰️➖
#رضاشاه #زمان_شاه #پهلوی #سواد_رضاشاه #پهلوی_بدون_روتوش #جمهوری_اسلامی #بیسوادی_زمان_شاه #رضاخان_میرپنج #محمدرضاشاه #جنگ_روایتها #رضاشاه_روحت_ناشاد #وزیرشلواری #وزیر_شلواری #طنز #تاریخ_معاصر #قبل_انقلاب #چرا_انقلاب_شد #چرا_انقلاب_کردیم #جوک_قرن #خاطرات_ملکه_پهلوی #ملکه_پهلوی
🌸🍃💜🍃🌸
@fadak110_135🔛فدک
#حکایت (۲۹)
🌠روز سوم و #حلقه_مفقوده.!
🍁رفته بودیم برای بازدید از #موشک های فوق پیشرفته ی روسی. وقتی بازدیدمون تموم شد، #حسن رو کرد به کارشناس موشکی روسیه و گفت: "اگه می شه #فن_آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید! " ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند: "امکان نداره این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست."
🍁حسن خیلی جدی ومحکم گفت:"ولی ما #خودمون این موشک رو میسازیم" و دوباره صدای #خنده ی اونا بلند شد. وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونه شو بسازیم ، ولی نشد.
🍁وقتی از ساخت موشک ناامید شدیم ،حسن راهی #مشهد الرضا شد.خودش تعریف میکرد؛" به #امام_رضا متوسل شد و ۳روز توی حرم موندم.روز سوم بود که عنایت امام رضا رو حس کردم و #حلقه_مفقوده کار به ذهنم خطور کرد.
🍁وقتی زیارتم تموم شد #دفترچه نقاشی دخترم رو برداشتم و طرحی رو که به ذهنم رسیده بود کشیدم تا وقتی رسیدم تهران عملی ش کنم. " وقتی حسن از مشهد برگشت، سریع دست بکار شدیم و #موشک_رو_ساختیم که به مراتب از مدل روسی، بهتر و #پیشرفته_تر بود.!
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم.
📚ماهنامه فرهنگی همشهری، ش۱۰، ص۱۵.
🌸🍃⛔🍃🌸
@fadak110_135 🔛فدک
#حکایت (۳۰)
🌌 امام حسین (ع) رئیس دزدها نیست!!
🎵رجبعلی خیاط(ره)میفرماید:
🍁شخصی درمجالس #سیدالشهدا (علیه السلام) خدمت میکرد و زیرلب این شعررا میخواند:👈«حسین دارم چه #غم دارم؟!»
🍁من بادیدن این شخص در دل گفتم : سیدالشهداء (علیه السلام) به این شخص #تفضل خواهد کرد و اورا از همها و غمهای #قیامت نجات خواهد داد.
🍁پس ازمدتی شبی در #خواب دیدم که #محشر به پا شده و امام حسین(علیه السلام) بحساب مردم رسیدگی میکند و آنشخص هم در #ابتدای_صف، نزدیک حضرت قراردارد.
🍁با خود گفتم: امروز روز توست؛ #گوارایت_باد .!
👈ناگهان دیدم که #امام_حسین (علیه السلام) به فرشته ای امرمیکند که آن مردرا به #انتهای_صف بیندازد؛
🍁در آنهنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
👈شیخ رجبعلی! ما #رئیس_دزدها نیستیم!
🍁ازسخن حضرت تعجب کردم و پس ازبیداری جستجو کردم که شغل آنمرد چیست وفهمیدم که عامل توزیع #شکر است و شکررا بجای اینکه باقیمت #دولتی بمردم بدهد، #آزاد میفروشد.!
📚خاطرات شیخ عبدالکریم حامد،سایت صالحین
🌸🍃💜🍃🌸
@fadak110_135🔛فدک
#حکایت (۳۱)
علامه مصباح (ره):
🔴یک خاطره هم از #برزیل بگویم. بعد از ورود به فرودگاه #ریودوژانیرو دیدم که یک آقای متشخصی جلوی ما آمد و دست داد و ما را راهنمایی کرد تا سوار ماشین شویم وبه سفارت برویم. ما او رانشناختیم چراکه ایرانی نبود تا بگوییم از سفارت ایران آمده است. بعد فهمیدیم که این شخص، معاون دانشگاه معروف آنجا که وابسته به #کلیسا است، بود. او بعد هم ما را به منزلش دعوت کرد و یک مهمانی مفصلی داد.
👈در این دانشگاه دعوت به سخنرانی شدم. موضوع سخنرانی نیز عبارت بود از: « #دعاازدیدگاهاسلام». وقتی وارد دانشگاه شدم دیدم که جمعیت زیادی از اسقف و کشیش و راهبه حضور دارند. برای سخنرانی، بخشهایی از #دعای_عرفه را انتخاب کردم و شروع به صحبت کردم.
👈در حین صحبت دیدم که #اشک از چشم بسیاری از حاضران سرازیر شده است. به ناگاه یاد این آیه قرآن افتادم که میفرماید: «تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ. »
سایت علامه مصباح(ره) : ۲۵ شهریور ۱۳۵۴
mesbahyazdi.ir/node/5721/
#حکایت (۳۲)
🌠عواقب #بد_اخلاقی در خانه.!
🔹آیت الله مظاهری،بنقل ازیکی ازبزرگان:
🍁فردی را می شناختم که آدم خیلی خوبی بود. در خواب دیدم روز #قیامت شده و او به شکل #سگ درآمده است. به او گفتم تو که آدمی خوب، #با_ایمان و با تقوا بودی، چرا سگ شده ای؟
🍁گفت: وای از #بداخلاقی_درخانه! وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه!
بعد به من گفت : بیا برویم قبرم را نگاه کن.
جلو رفتم و دیدم ته قبرش سوراخ است.
🍁گفت:وقتی مرا داخل #قبر گذاشتند ، قبر چنان مرا #فشار داد که تمام #روغن من گرفته شد و رفت در این سوراخ.
اگر سوراخ تنگ نبود ، روغنها را نشانت می دادم.!
📚تربیت فرزند ازدیدگاه اسلام، ص۱۰۱
🌸🍃💜🍃🌸
@fadak110_135🔛فدک