💠 "عرفان واقعی خانقاهش بازی دراز است"
طلوع خورشیدِ صبح روز #عید_قربان در ارتفاعات بازی دراز دیدنی بود. برای اولین بار که در دامنه این ارتفاعات قرار میگیری حس و حال عجیبی داری... خیلی از مناطق عملیاتی جنوب را دیدهاے اما حسی که در ارتفاعات جبهه غرب داری با همه جا فرق داره، حتی با شلمچه و مجنون. به قول شهید بهشتی : "عرفان واقعی خانقاهش بازی دراز است". اینجاست که درکت از رشادت #وزواییها و #شیرودیها بیشتر میشه.🌷
بحرانی به پا شده، روحیهها نیز از دسٺ رفته، یکی از نیروها به سمت «محسن وزوایی» فاتح بازی دراز میآید و فریاد میزند چرا بچهها را به کشتن میدهی؟ محسن همانطور ساکت، فقط به حرفهای او گوش میدهد. محسن اندڪ نیروهای باقی مانده را دور خود جمع میکند و با لحن زیبایی "أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیل" میخواند، بچهها نیز پشت سر محسن تکرار میکنند، هنوز تلاوت این سوره تمام نشده که یکی از بالگردهای عراقی بر میگردد و یکی از تانکهای خودی را به آتش میکشد و همزمان با این قضیه، دو فروند بالگرد عراقی در آسمان بازی دراز به هم اصابت میکنند و متلاشی میشوند.
🆔️ @fadak44
#راهیان_نور_غرب
#تابستان۹۷
#سفرنامه_فدک٩٧
#بازی_دراز
#خادمین_شهدا_فدک
🔻اطلاعیه
پنجشنبه ۱۰ مرداد ماه، با افتخار میهمان منزل شهید اڪبر شاهمیــری هستیم. شهید ۱۹ سالهاے ڪه در هفدهم شهریور سال ۶۰ در ارتفاعات #بازی_دراز به شهادت رسید.
⚜«جنگ ڪه شد مدرسه می رفت اما مدام حواسش به جبهه بود. در شناسنامهاش دست برده بود. رفتیم منطقه تا راضیاش کنیم برگرده. میخواستم درسش رو بخونه. #شهید_موحد_دانش را نشانم داد و گفت: "مادر، من اگه دبیرستان میرم این دوستمون دانشگاه میرفته، اما به جبهه اومده.." راضیمون ڪرد».⚜
💠 تڪریم خانوادههاے شهدا، ثبت خاطراٺ آنها به منظور آشنایی بیشتر با سیرهی رفتاری شهـدا و همچنین باز نشر این گفتارهاے ارزشمند از #اهداف برگزاری دیدارهای گروهی فدڪ است.
🌹🍃شما هم دعوتید 🍃🌹
🆔 @fadak44
#دیداری_برای_بیداری
#شهید_اکبر_شاهمیری 🌷
#خادمین_شهدا_فدک ⚘
برادرزادم همراه اڪبر در منطقه بود. همیشه منتظر بودیم برگرده و از لحظهی شهادتش برامون بگه، از ثانیههای آخر با اڪبر بودن... میگفت: «بالای ارتفاعات #بازی_دراز بودیم، اکبر پاش زخمی شد اما حالش خوب بود. دو تا رزمندهی دیگه حال مساعدی نداشتن، آنها را به اکبر سپردم و رفتم براشون آب بیارم.
وقتی برگشتم اڪبر گریه کرد. گفت: "حسین این دوتا که #شهید شدن بعد من تکیه دادم به این درخت و خوابم برد. خواب دیدم که یه آقایی اومد و به همهمون یه لیوان شربت داد. اینها که رفتن، دعا کن منم رفتنی باشم».... همان روز بالای ارتفاعات بازی دراز #خمپارهای به سر اکبر اصابت شد و به #شهادت رسید. بعد از سه سال آوردنش، استخوان بود، #سر هم نداشت. گفتن سرش جدا شده...
شهید اکبر شاهمیری
قطعه۲۷، ردیف۷۹، شماره۸
🆔️ @fadak44
#دیداری_برای_بیداری
#شهید_اکبر_شاهمیری
#خادمین_شهدا_فدک 🌷