eitaa logo
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
439 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
774 ویدیو
29 فایل
پایگاه حفظ و نشر آثار مسجد الزهرا سلام الله علیها کوهپایه جلسه هفتگی صبح های جمعه دعای پرفیض ندبه - انجمن مهدیه(عج) مراسمات مذهبی و اعیاد دینی هیئت حضرت فاطمه الزهرا(س) ارتباط با ادمین کانال @Smrbk77 @sayyed_Ali_84 @mhbk13788
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5938165515083056844.mp3
10.2M
| شب‌چهار فاطمیه‌اوّل سال ۱۳٩٦ هیئت ‌رایةالعبّاس (علیه‌السّلام)
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
#بشنوید | #خانه_مادری شب‌چهار فاطمیه‌اوّل سال ۱۳٩٦ هیئت ‌رایةالعبّاس (علیه‌السّلام)
گل امّید آسمون، که شده قامتت کمون | ۱۳۹۶ (علیه‌السلام) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گل امّید آسمون، که شده قامتت کمون تویی شادیِ خونمون، مادر بمون شده کارِ شبونمون، ناله و آه و اشک خون تا نشه تیره آسمون، مادر بمون هنوزم این سؤاله برام که سیلیِ توی کوچه چی بود؟!؟ هنوزم این سؤاله برام چرا شده صورت تو کبود؟!؟ همیشه پیش چشممه خاطرات یه خونه‌ی پر دود شب تا صبح بی‌خوابی، می‌سوزی، بی‌تابی از دردات، چند وقته بی‌تابی با چشم بارونی، واسه ما گریونی زیر لب داری چی می‌خونی؟؟ اللهم عجل وفاتی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شده چشمات یه کاسه خون، شده پاهات پر از ورم دیگه دستات نداره جون، وای مادرم می‌بینم غربت تورو، توی اشک برادرم می‌بینی حال زینب و، وای مادرم هنوزم باورم نمیشه چیزایی رو که می‌دونه حسن هنوزم باورم نمیشه که مادرم و تو کوچه زدن هنوزم باورم نمیشه که کاره خونه رسیده به من با اشکات می‌سوزم، با سرفه‌ات می‌میرم با بغضت عزا می‌گیرم با این غم می‌جنگم، روز و شب دلتنگم از دنیایِ بی تو سیرم اللهم عجل وفاتی
انشاءالله هرروز به بهانه انتشار قطعه‌ای، دل‌ رنجور از غم‌ مادر را گره می‌زنیم به حال‌وهوای این روزهای خانه‌ی مولا . خانه‌ی مادری؛ قطعات بازتدوین شده مداحی بانوای . پخش از پایگاه اطلاع رسانی فدک @fadak_mzk
4_5942907554114832248.mp3
16.73M
| شب‌اوّل فاطمیه‌اوّل سال ۱۳٩٥ هیئت ‌رایةالعبّاس (علیه‌السّلام)
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
#بشنوید | #خانه_مادری شب‌اوّل فاطمیه‌اوّل سال ۱۳٩٥ هیئت ‌رایةالعبّاس (علیه‌السّلام)
بسم الله نور، بسم الله نورٍ نور | ۱۳۹۵ (علیه‌السلام) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بسم الله نور، بسم الله نورٍ نور هر کی اینجا مهمون می‌شه کل درداش درمون می‌شه حتی اون که دلش از سنگه اینجا چشماش گریون می‌شه هر چی کلید، تو عالمه خدا سپرد به فاطمه برا خدا، به ما سوا حضرت زهرا مقدمه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما که عشق و باور داریم چه باکی از محشر داریم تنها میشن همه امّا ما صاحب داریم مادر داریم قیامته قیامته مردن براش شهادته قسم به عشق، که فاطمه اصل اصیل شفاعته دنیا از نورش نورانی تا دورا دور بسم الله نور، بسم الله نورٍ نور ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این یک قطره از دریاشه دنیا دست فرزنداشه باید باشه پسر زهرا اونکه اربابه ما باشه ام الحسین خون خدا ام الشهید به کربلا یومٌ عَلیٰ وَجهِ الثریٰ یومٌ عَلیٰ صَدْرِ المصطفیٰ با اشک زهرا شد سر این خون مستور بسم الله نور، بسم الله نورٍ نور
✨﷽✨ ✍آیت الله مجتهدی (ره): در بنی اسراییل عابدی بود. شب خواب دید، در خواب به او گفتند؛ تو هشتاد سال عمر می کنی، چهل سال در رفاهی و چهل سال در فشاری. کدام یک را اول می خواهی؟ چهل سال زندگی خوب را یا چهل سال در فشار را؟ او گفت: من عیال مومنی دارم، با او مشورت می کنم. ببینم او چه می گوید؟ از خواب بیدار شد. رفت پیش عیالش و گفت؛ من چنین خوابی دیده ام، تو چه می گویی؟ زن گفت: بگو من چهل سال اول را در رفاه می خواهم. از آن شب به بعد از در و دیوار برایش می آمد. به هرچه دست می زد طلا می شد. زنش هم می گفت: فلانی خانه ندارد برایش خانه بخر. فلان پسر می خواهد عروسی کند ندارد، فلان دختر می خواهد شوهر کند ندارد و... همسرش به او دستور می داد و او هم تا می توانست کمک می کرد. سر چهل سال خواب دید. در خواب به او گفتند؛ خدا می خواهد از تو تشکر کند. چهل سال اول به تو داد، تو هم به دیگران دادی، می خواهد چهل سال دوم را هم در رفاه باشی. 🌟ما این را تجربه کرده ایم. کسانی که اول عمر کمک مالی به دیگران می کنند، در آخر عمر هم خوبند، ولی کسانی که اول عمر دارا بودند و کمکی نکردند، آخر عمر ورشکست می شوند و به گدایی می افتند ما این را تجربه کرده ایم...
4_5945159353928517653.mp3
14.5M
| شب‌دوم فاطمیه‌اوّل سال ۱۳٩۲ هیئت ‌رایةالعبّاس (علیه‌السّلام)
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
#بشنوید | #خانه_مادری شب‌دوم فاطمیه‌اوّل سال ۱۳٩۲ هیئت ‌رایةالعبّاس (علیه‌السّلام)
کوچه ی باریک و روز روشن بود و | ١٣٩٢ "ع" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کوچه‌ی باریک‌و، روز روشن بودو توی دست مادر دستای من بودو یه‌دفعه دیدم که، وسط کوچه دشمن بودو توی یه چشم بهم‌زدن، سایه‌ای رد شد از سرم سایه‌ی یک دست سیاه، که رفت به سمت مادرم مادرم افتاد رو زمین، هنوز نمی‌شه باورم ناله‌ی مادر بی‌صدا، ناله‌ی من وای جیگرم نامرد راه کوچه رو بست سیلی آیینه رو شکست مادر پیش چشای من روی خاک کوچه نشست ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یادمه خورشیدِ آسمون می‌لرزید یادمه تا خونه پاهامون می‌لرزید زیر چادر دستاش مثه بیدِ مجنون می‌لرزید یکی نبود توو اون کوچه، که بگه بی‌حیا نزن ناموس پیغمبرت‌و، به‌خاطر خدا نزن میون شعله‌ها زدی، این دفعه رو بیا نزن دستت الهی بشکنه، انقده بی‌هوا نزن اشکاش دونه‌دونه چکید چشماش دیگه منو ندید صاحب خونه‌ی آسمون سالم به خونه نرسید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کی میدونه این درد، چقدر دشواره داغ مادر دیدن، چه عذابی داره لحظه‌ای که دیدم، روی خاک افتاده گوشواره به کی بگم که مادرم، تا خونه‌مون چه حالی داش(ت) دستش رو شونم گذاشت، دیگه خودم شدم عصاش هی می‌نشست روی زمین، جونی نمونده بود براش آروم‌آروم نفس‌نفس، گریه می‌کرد یواش‌یواش این داغ همه وجودم‌و سوزوند بود و نبودم‌و وقتی میون کوچه‌ها بردن گل کبودم‌و ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای عزیز زهرا ای غریب مادر دلمو بردی یاحسن بن حیدر به‌خدا آقاجان من غلامت هستم تا محشر نوروز ما روزیه که، حرم تو بنا می‌شه تازه از اون روز بخدا، مدینه باصفا می‌شه دیگه چی از خدا می‌خوایم، حاجتمون روا می‌شه اون حرمی که شعبه‌ی، اوّل کربلا می‌شه چشمم به کرم حسن سایه‌اش رو سرمه حسن سالِ دیگه قرار ما روضه توو حرم حسن
✨﷽✨ ✍لقماﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ! ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ! ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ بی خبر ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔزاران ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ! ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ هستی، ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻧﯿﺴﺖ! ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ! ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ را ﺑﻪحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ. ﻭحضرت حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ! ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ! حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺖ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ! ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!! ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﯿﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ!
4_5947151780667197274.mp3
10.72M
| شب‌اوّل فاطمیه‌دوم سال ۱۳٩۳ هیئت ‌رایةالعبّاس (علیه‌السّلام)
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
#بشنوید | #خانه_مادری شب‌اوّل فاطمیه‌دوم سال ۱۳٩۳ هیئت ‌رایةالعبّاس (علیه‌السّلام)
امشب پر می‌گیرم، یا نعم الامیرم | ۱۳۹۳ (علیه‌السلام) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ امشب پر می‌گیرم، یا نعم‌الامیرم پسرعمو، پسرعمو، دیگه دارم می‌میرم می‌میرم، می‌میرم برام گریه کن علی، باهام گریه کن علی بشین، روبه‌روم، پابه‌پام گریه کن   غسلنی فی‌اللیل کفنی فی‌اللیل دفنی فی‌اللیل ابکنی یاابالحسن وابک للیتامی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ چشمام غرق خونه، از دست زمونه کی فکر می‌کرد، جدا بشیم از هم‌دیگه شبونه، شبونه، شبونه  پرم زخمیه علی، سرم زخمیه علی هنوز هم پر معجرم زخمیه أنت مرآتی، أین‌النجاتی  با من دعا کن، عجل وفاتی ابکنی یاابالحسن وابک للیتامی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می‌باره ستاره، زینب بی‌قراره همش می‌گه، مادر ببین حسین کفن نداره، نداره، نداره  حسین جلوه‌ی خدا، حسین عشق سر جدا حسین تشنه‌لب، شهید کرب‌و‌بلا سالار زینب، سالار زینب
✨﷽✨ ✍ فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد. استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...!