#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
نورِ تو تا رسید به بامِ دیارِ عرش
خورشید را نِشاند به روی مدار عرش
در "فاطمه" جمال خدا دیده میشود
آئینهی نبی شده آئینهدار عرش
ذکرِ تو شغلِ دائمیِ جبرئیلهاست
تسبیح نامِ "فاطمه جان" است، کار عرش
نه حضرت رسول..، نه حیدر..، برای تو
"لولاک" را نوشته خداوندگارِ عرش
با ربَّنای تو دو ستون آفریده تا
از این طریق حفظ شود ساختار عرش
جانم به میوهای که بُود بابِ میل تو
آن میوه ای که نام گرفته: "اَنارِ عرش"
گفتند: انبیای خدا هم پیادهاند...
آن دَم که روز حشر تویی تکسوار عرش
ما را به سقفِ "قصرِ بهشتی" نیاز نیست
کافیست چادر تو شود سایهسار عرش
بعد از هجومِ کوچه، خدا حُکم کرده است
دیگر به دامنت ننشیند غبار عرش
در گوشهی بهشت، تنورِ تو روشن است
مشغول طبخ نان شدهای، "خانهدارِ" عرش
شُکر خدا به دستِ تو ظرف غذای ماست
شُکر خدا که نان تو در سفرههای ماست
خندیدی و خدا همه را شادکام کرد
غم را برای اهل غمِ تو حرام کرد
با تو گشود بابِ توسل به خویش را
در حقِّ خلق، لطف خودش را تمام کرد
قبل از تو سهم دخترکان سنگ قبر بود
نور تو این معامله را بیدوام کرد
زنده به گور کرد وجودِ تو "جهل" را
دیگر عرب به شأن زنان احترام کرد
فهمیدهایم حدِّ مقاماَت قیامتی است...
وقتی رسول پیش قدومت قیام کرد
با "بَضعَهُ النَّبیِ" خودش ختم مرسلین
در بابِ جایگاهِ تو ختم کلام کرد
هم مادر رسولی و هم دختر رسول...
باید که سجده را به کدامین مقام کرد؟!
روح الامین به لفظِ "علیک" تو دلخوش است
هرگاه رو به خانهی امناَت سلام کرد
وللهِ یک شبه همهی آن یهود را
این چادر تو بود، مسلمانِ تام کرد
از قصهات حکایتِ ایمان درست شد
با گردوخاکِ چادرت انسان درست شد
روح تو خلق شد، قَلَمی "هَلْ أَتَا" نوشت
دستت بلند شد، مَلَکی رَبَّنا نوشت
"پرده نشین آل نبی"..، لوحِ کردِگار
قُربِ تو را برابر قُربِ خدا نوشت
تنها سه آیه سهم تو از قِصّهی خداست
امّا چِقَدر شرح بر این ماجرا نوشت
معراج، ابتدای رسیدن به فیضِ توست
این را رَسول، سَردرِ غارِ حرا نوشت
عیسی اگر که کور شفا داده.. ،با یَقین
بالای نسخه ذکر شریفِ تو را نوشت
ذُرّیهی تو را که خدا "پادشاه" خواند
ذرّیهی مرا همه از دَم "گدا" نوشت
حالِ تو را مدیحِ "علی" خوب میکند...
باید به خاطر دلت از "مرتضی" نوشت
ذکر تو شیعیان تو را پایبند کرد
ما را علی علیِ تو از جا بلند کرد
دروازهی بهشت غلامِ دَرِ علی است
افلاک تشنهی نمِ چشمِ ترِ علی است
رازِ نهان خلقتِ این خاک "مرتضی" است
سِرِّ تمام کُون و مکان در برِ علی است
دستی بلندتر ز یدالله دیدهای؟!
بالاتر از تمامی سرها سرِ علی است
در صدر شاهکارِ رشادت هنوز هم
فَتحُ الفتوحِ معرکهی خیبرِ علی است
امّا پناه حیدر کرّار "فاطمه" است
بانوی آب و آینه ها، سنگر علی است
با بودنش به جوشنِ جنگی نیاز نیست
جوشن کبیرِ او زره پیکر علی است
عمری برای عُمر کمش گریه میکنیم...
هِجده بهار، نُه نَفَسَش، همسر علی است
این یاس را چگونه عدو زیر پا فِشُرد!
این لالهی کبود، گُلِ پرپر علی است
در گُر گرفت..، میخ کج از شرم سرخ شد...
پِی بُرده بود بال و پر دلبرِ علی است
او باغ لاله کاشت..، بگو وای مادرم
او بار شیشه داشت..، بگو وای مادرم
#بردیا_محمدی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#امام_حسین_ع_مناجات
اَلسَّلامُ عَلَیْکُما یا سَیِّدَی شَبابِ اَهل الجَنَّة
در هیئت حسینم و در هیئت حسن
در خدمت حسینم و در خدمت حسن
هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن
هم رعیت حسینم و هم رعیت حسن
دست کرم حسن شد و احسان حسین شد
روح و روان حسن شد و جانان حسین شد
قبله حسن..، مساحت ایمان حسین شد
از ملت حسینم و از ملت حسن
در مجلس حسین و حسن روضه خوان خداست
آقا: حسین..؛ امام: حسن..؛ ماسوا: گداست
اصل بهشت..، سینهزنی پای این دوتاست
در جنت حسینم و در جنت حسن
روح اذان حسین شد و ربنا حسن
کشتی حسینِ فاطمه شد..، ناخدا حسن
شیرینیِ حسین حسین است یا حسن
در "یاحسین" ریخته شد لذت "حسن"
پیر نجف حسینیه را تا درست کرد
زینب گریست..، ماتم عُظمیٰ درست کرد
زهرا غذای هیئتشان را درست کرد
نان حسین خوردهام از برکت حسن
ظرف حسن فرات به جوی حسین بُرد
لبتشنه را به سمت سبوی حسین بُرد
ما را حسن پیاده به سوی حسین بُرد
دور حسین پُر شده با زحمت حسن
یک روح در میان دو تن بوده از قدیم
پائین پای این دو..، وطن بوده از قدیم
صحن حسین..، صحن حسن بوده از قدیم
پس خاک کربلاست همان تربت حسن
آن کوچه..، بی حسین..، حسن را اسیر کرد
سیلیزدن به فاطمه او را چه پیر کرد
در زیر چکمه چادر مادر که گیر کرد
آسیب دید بین گذر غیرت حسن
یک عمر اشک ریخت..، به گریه وضو گرفت
از هر مسیر تنگ که میدید..، رو گرفت
آن گوشوار را که شکستند..، او گرفت
این خاطرهست اوج غمِ غربت حسن
✍ #سیدپوریا_هاشمی و #بردیا_محمدی
#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه
#قصیده
السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّئوفِ
الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ
احساس می کنم که همینجاست جنتم
هر وقت در حریم تو گرم زیارتم
هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف
این است آرزوی من این است حاجتم
آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا
من صید مبتلاشده ی این ضمانتم
یک سال می شود که به مشهد نیامدم
یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم
خلوتگُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم
یک شب سری بزن به من و کنجعزلتم
در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا
در ماجرای عاشقیات درس عبرتم
گندمبهدست..،گوشه ای از بارگاه تو
با جبرئیل های حرم گرم صحبتم
گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم...
شکر خدا کبوتر بام کرامتم
وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس
پس خوشبهحال من که در این مُلک،رعیتم
جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم
گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم
خورشید عالمِین،همین گنبدِ طلاست
بر بام تو دمیده شود صبح دولتم
من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم
من سالیان سال کنار تو راحتم
کُلِّ عشیره..،نانخور موسی بن جعفریم
قربان این گداشدنِ بااصالتم
ای مهربانتر از پدرم! دوستدارمت...
از کودکی همیشه تو کردی حمایتم
مُهر تو مُهر نیست..،مسحیایِ طوس ماست
صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم
صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند
با چای حضرتیست فقط اوج لذتم
محشر، شفیعِ گریهکنانِ تو فاطمه است
زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم
کاملترین عبادت من نام حیدر است
ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم
سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست...
در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم
صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی...
من محو در تجلیِ این بی نهایتم
سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم
لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم
بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است
عمریست داده ای به همین راه عادتم
نُطقم کنار پنجرهفولاد باز شد
با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم
ای عُهدهدار مجلس عطشان کربلا!
من آن حسینگویِ دمِ دربِ هیئتم
تو روضهخوان آن لب سرنیزهخورده ای
من سینهچاکِ لطمهی ذکر مصیبتم
یَابْنَالشَّبیبگُفتنِ تو می کُشد مرا...
گفتی:که زخم خوردهی آن هتک حرمتم
▪️
یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند
یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند
#بردیا_محمدی