eitaa logo
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
395 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
624 ویدیو
28 فایل
پایگاه حفظ و نشر آثار مسجد الزهرا سلام الله علیها کوهپایه جلسه هفتگی انجمن مهدیه(عج): صبح های جمعه - دعای پرفیض ندبه ارتباط با ادمین کانال @Smrbk77 @sarbk8413 @mhbk13788 پایگاه اطلاع رسانی فدک را در اینستاگرام و ایتا دنبال کنید ...
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان از منزلش در آسمان دل کنده است چادر شب‌رنگِ ماه از روشنی آکنده است از زمین دارد دوباره نور، می‌بارد به عرش نور یعنی؛ بر لب خورشید هشتم خنده است غصه رفته از دلش؛ اوقاتِ شادش آمده بین آغوشش دلیلِ «اِن‌یَکادش» آمده باب رحمت باز شد بر زائرانِ مشهدش در مدینه؛ صاحبِ «باب‌الجوادش» آمده آب و جارو کرده جبرائیل، با پر، جاده را می‌پراند بال‌هایش هر زمین افتاده را هدیه‌ای را می‌بَرد تا خانه‌ی سلطان طوس می‌بَرد از جانب حق؛ نامِ سلطان‌زاده را تا بساط سور و سات شادمانی جور شد خانه‌ی خورشید، غرقِ نورِ «نورُالنّور» شد این طرف؛ چشمِ رضا روشن شد از تابیدنش آن طرف؛ چشمان شور دشمنانش کور شد عالِم آل محمد عالِمی آورده است عالِمی که مکتبِ درسِ خدا پرورده است پیش او «یحی‌بن‌اکثم»‌ها تلمّذ می‌کنند عالِمان را علم او طفل دبستان کرده است من که باشم تا برای مدح او شاعر شوم ؟! مصرعی گفتم که شاعرهاش، را چاکِر شوم آمدم اینجا بیاندازم دلم را در ضریح آمدم تا صاحبِ دربار را زائر شوم از درِ باب‌المرادش هر که داخل می‌شود با خروشِ چشمه‌ی جودش مقابل می‌شود با ضریحش؛ طبعِ شعرِ هر کسی گل می‌کند بی‌سوادِ این حرم؛ یکباره دعبل می‌شود دستِ رقص پرچمش دل می‌سپارد آسمان پای کوه گنبدش سر می‌گذارد آسمان کاظمین از روزِ روشن نیز نورانی‌تر است اصلا انگاری سه تا خورشید دارد آسمان بُرده ما را از کنارِ خویش، سلطان؛ کاظمین جسم‌مان اینجاست، زیر پای او؛ جان کاظمین ما کبوترهای جلد گنبدیم و طی شده عمرمان در راهِ پروازِ خراسان - کاظمین
والشمس ضحها شب ما سحر آمد المنت لله که این غصه سرآمد صد چله گرفتیم که آخر خبر آمد از کعبه ما جلوه توحید درآمد با آمدنش ناظم منظومه ما شد تاج سر ما حضرت معصومه ماشد ریحانه موساست! تجلی به زمین کرد پس اهل زمین را همگی عرش‌نشین کرد خود را بغل معدن فیروزه نگین کرد چشمان پدر را چقدر فاطمه‌بین کرد بانی شده این فاطمه معراج پدر را جبرییل به پابوسی او ریخته پر را در بین کریمان شده مشهور کریمه! زهراست چه نزدیک و چه از دور کریمه سجاده‌نشین در وسط طور کریمه یا فاطر و یا فاطمه یا نور کریمه این آرزوی ماست سلیمان شده باشیم با چادر تو تازه مسلمان شده باشیم ارثیه زهراست که پای تو ورم داشت محراب به یک جلوه تو قامت خم داشت با بودنت این قوم چه می‌خواست؟ چه کم داشت؟ احساس عجیبی به شما قوم عجم داشت در پای شما مردن ما عین حیات است صحن تو برابر به تمام عتبات است از آینه بندان حرم نور به ما خورد در صحن تو بی بی سر ما خوب هوا خورد در قم به مشام دل ما بوی رضا خورد هرکس گذرش خورد به این میکده جا خورد دیدند همه مرقد تو مرقد زهراست بی بی به خدا گنبد تو گنبد زهراست نومید رسیدیم که امید بگیریم هر نیمه شب از ماه تو خورشید بگیریم خوبست به امضای تو تأیید بگیریم یعنی که ازین خانه روادید بگیریم بیمارترینیم شفا را بده بی بی پس تذکره کرببلا را بده بی بی در کشور شیعه سفرت امن و امان بود هر کوچه زمان گذرت امن و امان بود بر روی شتر دور و برت امن و امان بود افتاد به هرجا نظرت امن و امان بود چشمان کسی خیره به محمل نشد اصلا سد گذرت جمع اراذل نشد اصلا جز گل به سرت از روی بامی نرسیدست بر محمل تو چشم عوامی نرسیدست پایت طرف بزم حرامی نرسیدست راه تو به دروازه شامی نرسیدست شلاق سراغ تن تو هیچ نیامد آتش طرف دامن تو هیچ نیامد اما به سر عمه به جز زخم ندیدند قدیسه ما را سر بازار کشیدند با هلهله و خنده از او خطبه شنیدند بند دل او را ته گودال بریدند قداره کشی آمد و سرزیر عبارفت برنیزه ی اولاد زنا نورخدا رفت..
نورِ تو تا رسید به بامِ دیارِ عرش خورشید را نِشاند به روی مدار عرش در "فاطمه" جمال خدا دیده می‌شود آئینه‌ی نبی شده آئینه‌دار عرش ذکرِ تو شغلِ دائمیِ جبرئیل‌هاست تسبیح نامِ "فاطمه جان" است، کار عرش نه حضرت رسول..، نه حیدر..، برای تو "لولاک" را نوشته خداوندگارِ عرش با ربَّنای تو دو ستون آفریده تا از این طریق حفظ شود ساختار عرش جانم به میوه‌ای که بُود بابِ میل تو آن میوه ای که نام گرفته: "اَنارِ عرش" گفتند: انبیای خدا هم پیاده‌اند... آن دَم که روز حشر تویی تک‌سوار عرش ما را به سقفِ "قصرِ بهشتی" نیاز نیست کافی‌ست چادر تو شود سایه‌سار عرش بعد از هجومِ کوچه، خدا حُکم کرده است دیگر به دامنت ننشیند غبار عرش در گوشه‌ی بهشت، تنورِ تو روشن است مشغول طبخ نان شده‌ای، "خانه‌دارِ" عرش شُکر خدا به دستِ تو ظرف غذای ماست شُکر خدا که نان تو در سفره‌های ماست خندیدی و خدا همه را شادکام کرد غم را برای اهل غمِ تو حرام کرد با تو گشود بابِ توسل به خویش را در حقِّ خلق، لطف خودش را تمام کرد قبل از تو سهم دخترکان سنگ قبر بود نور تو این معامله را بی‌دوام کرد زنده به گور کرد وجودِ تو "جهل" را دیگر عرب به شأن زنان احترام کرد فهمیده‌ایم حدِّ مقام‌اَت قیامتی است... وقتی رسول پیش قدومت قیام کرد با "بَضعَهُ النَّبیِ" خودش ختم مرسلین در بابِ جایگاهِ تو ختم کلام کرد هم مادر رسولی و هم دختر رسول... باید که سجده را به کدامین مقام کرد؟! روح الامین به لفظِ "علیک" تو دلخوش است هرگاه رو به خانه‌ی امن‌اَت سلام کرد وللهِ یک شبه همه‌ی آن یهود را این چادر تو بود، مسلمان‌ِ تام کرد از قصه‌ات حکایتِ ایمان درست شد با گردوخاکِ چادرت انسان درست شد روح تو خلق شد، قَلَمی "هَلْ أَتَا" نوشت دستت بلند شد، مَلَکی رَبَّنا نوشت "پرده نشین آل نبی"..، لوحِ کردِگار قُربِ تو را برابر قُربِ خدا نوشت تنها سه آیه سهم تو از قِصّه‌ی خداست امّا چِقَدر شرح بر این ماجرا نوشت معراج، ابتدای رسیدن به فیضِ توست این را رَسول، سَردرِ غارِ حرا نوشت عیسی اگر که کور شفا داده.. ،با یَقین بالای نسخه ذکر شریفِ تو را نوشت ذُرّیه‌ی تو را که خدا "پادشاه" خواند ذرّیه‌ی مرا همه از دَم "گدا" نوشت حالِ تو را مدیحِ "علی" خوب می‌کند... باید به خاطر دلت از "مرتضی" نوشت ذکر تو شیعیان تو را پایبند کرد ما را علی علیِ تو از جا بلند کرد دروازه‌ی بهشت غلامِ دَرِ علی است افلاک تشنه‌ی نمِ چشمِ ترِ علی است رازِ نهان خلقتِ این خاک "مرتضی" است سِرِّ تمام کُون و مکان در برِ علی است دستی بلندتر ز یدالله دیده‌ای؟! بالاتر از تمامی سرها سرِ علی است در صدر شاهکارِ رشادت هنوز هم فَتحُ الفتوحِ معرکه‌ی خیبرِ علی است امّا پناه حیدر کرّار "فاطمه" است بانوی آب و آینه ها، سنگر علی است با بودنش به جوشنِ جنگی نیاز نیست جوشن کبیرِ او زره پیکر علی است عمری برای عُمر کمش گریه می‌کنیم... هِجده بهار، نُه نَفَسَش، همسر علی است این یاس را چگونه عدو زیر پا فِشُرد! این لاله‌ی کبود، گُلِ پرپر علی است در گُر گرفت..، میخ کج از شرم سرخ شد... پِی بُرده بود بال و پر دلبرِ علی است او باغ لاله کاشت..، بگو وای مادرم او بار شیشه داشت..، بگو وای مادرم
هر شاعری‌ست در تب تضمین چشم تو از بس سرودنی‌ست مضامین چشم تو چشم جهان به مقدمت ای عشق! روشن است از اولین دقایق تکوین چشم تو ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است آقا! کرشمه‌های نخستین چشم تو از ابتدای خلقت عالم، از آن ازل من شیعه‌ام به مذهب و آیین چشم تو می‌شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو امشب شکوه خلدبرین دیدنی شده وقتی شده‌ست منظر و آیینه چشم تو گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو چشم تو آسمان سخا و کرامت است آقا! خوشا به حال مساکین چشم تو حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است در انتظار لحظۀ آمین چشم تو: «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند» خوش عالمی‌ست عالم باب الحوائجی با توست نورِ اعظم باب الحوائجی مهر شماست حلقۀ وصل خدا و خلق داری به دست خاتم باب الحوائجی در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی بر دوش توست پرچم باب الحوائجی در آستانۀ تو کسی نا امید نیست آقا! برای ما همه باب الحوائجی بی‌شک شفیع ماست نگاه رئوف تو در رستخیز واهمه، باب الحوائجی دیوانۀ سخای اباالفضلی توام مانند ماه علقمه، باب الحوائجی صحن و سرات، غرق گل یاس می‌شود وقتی که میهمان تو عباس می‌شود در ساحل سخاوت دریای کاظمین ماییم و خاک پای مسیحای کاظمین با دست‌های خالی از اینجا نمی‌رویم ما سائلیم، سائل آقای کاظمین رشک بهشتیان شده حال کسی که هست در اعتکاف جنت الاعلای کاظمین نور الهی از همه جا موج می‌زند توحیدی است بس‌که سراپای کاظمین داریم در جوار حرم، حقّ آب و گِل خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین ما ریزه‌خوار صحن و سرای کریمه‌ایم این افتخار ماست، گدای کریمه‌ایم در سایه‌سار کوکب موسی بن جعفریم ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم لطفش به گوشه گوشۀ ایران رسیده است یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم هستی ماست نوکری اهل‌بیت او ما خانه‌زاد زینب موسی بن جعفریم قم آستان رحمت آل پیمبر است در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم چشم امید اهل دو عالم به دست اوست مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم حتی قفس براش مجال پرندگی‌ست مدیون ذکر یا رب موسی بن جعفریم دلسوخته ز ندبۀ چشمان خسته‌اش دلخون ز شیون و تبِ موسی بن جعفریم آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش با دست بسته غرق سجود است حضرتش...