eitaa logo
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
468 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
971 ویدیو
29 فایل
پایگاه حفظ و نشر آثار مسجد الزهرا سلام الله علیها کوهپایه جلسه هفتگی صبح های جمعه دعای پرفیض ندبه - انجمن مهدیه(عج) مراسمات مذهبی و اعیاد دینی هیئت حضرت فاطمه الزهرا(س) ارتباط با ادمین کانال @Smrbk77 @sayyed_Ali_84 @mhbk13788
مشاهده در ایتا
دانلود
والشمس ضحها شب ما سحر آمد المنت لله که این غصه سرآمد صد چله گرفتیم که آخر خبر آمد از کعبه ما جلوه توحید درآمد با آمدنش ناظم منظومه ما شد تاج سر ما حضرت معصومه ماشد ریحانه موساست! تجلی به زمین کرد پس اهل زمین را همگی عرش‌نشین کرد خود را بغل معدن فیروزه نگین کرد چشمان پدر را چقدر فاطمه‌بین کرد بانی شده این فاطمه معراج پدر را جبرییل به پابوسی او ریخته پر را در بین کریمان شده مشهور کریمه! زهراست چه نزدیک و چه از دور کریمه سجاده‌نشین در وسط طور کریمه یا فاطر و یا فاطمه یا نور کریمه این آرزوی ماست سلیمان شده باشیم با چادر تو تازه مسلمان شده باشیم ارثیه زهراست که پای تو ورم داشت محراب به یک جلوه تو قامت خم داشت با بودنت این قوم چه می‌خواست؟ چه کم داشت؟ احساس عجیبی به شما قوم عجم داشت در پای شما مردن ما عین حیات است صحن تو برابر به تمام عتبات است از آینه بندان حرم نور به ما خورد در صحن تو بی بی سر ما خوب هوا خورد در قم به مشام دل ما بوی رضا خورد هرکس گذرش خورد به این میکده جا خورد دیدند همه مرقد تو مرقد زهراست بی بی به خدا گنبد تو گنبد زهراست نومید رسیدیم که امید بگیریم هر نیمه شب از ماه تو خورشید بگیریم خوبست به امضای تو تأیید بگیریم یعنی که ازین خانه روادید بگیریم بیمارترینیم شفا را بده بی بی پس تذکره کرببلا را بده بی بی در کشور شیعه سفرت امن و امان بود هر کوچه زمان گذرت امن و امان بود بر روی شتر دور و برت امن و امان بود افتاد به هرجا نظرت امن و امان بود چشمان کسی خیره به محمل نشد اصلا سد گذرت جمع اراذل نشد اصلا جز گل به سرت از روی بامی نرسیدست بر محمل تو چشم عوامی نرسیدست پایت طرف بزم حرامی نرسیدست راه تو به دروازه شامی نرسیدست شلاق سراغ تن تو هیچ نیامد آتش طرف دامن تو هیچ نیامد اما به سر عمه به جز زخم ندیدند قدیسه ما را سر بازار کشیدند با هلهله و خنده از او خطبه شنیدند بند دل او را ته گودال بریدند قداره کشی آمد و سرزیر عبارفت برنیزه ی اولاد زنا نورخدا رفت..
جز با زلالِ نورِ الهـی نسب نداشت … ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت هرگز کسی شبیه به این زن ، ادب نداشت آماده کرده بود سپر های خویش را تعلیم داده بود پسر های خویش را تا پاسـدار خیمه ی آل عـبا شوند … با راه و رسم عشق و جنون آشنا شوند هم داستان ماه ترین ماه ها شوند مردان پاکـباخته ی کربلا شوند ام البنین که چار یل بی قرینه داشت تنها مدال عشق علی را به سینه داشت بانوی خانه ای است که هم ایلیایی اند هم پای تا به سر همگی مصطفی ایند اهل مدینه اند ولی کـربلایی اند از نسل کوثرند سراپا خدایی اند عمری است دل به ساحتِ خورشید داده است سرمایه اش محبتِ این خانواده است تا روز حشر مکتب او مکتب علیست لب وا نکرد و دید که جان بر لب علیست او آشنای تاب و تبِ هر شب علیست با افتخار ، خادمه ی زینب علیست بر سفره ای که داشت فقط آب و نان جو لبریز بود از مـیِ اِیّـاکَ نـَعْبُدو … سر مست بود از خمِ اِیّاکَ نَسْتَعین بی شک رسیده بود به سرمنزلِ یقین ام البنین چه کرد زمانی که شاه دین یعنی عزیزِ فاطمه افتاد بر زمین … با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت یک لحظه از حسین و حسن دست بر نداشت آغاز روضه بود نظر کردنش به آب شرمنده بود مثل ابالفضل از رباب مثل رباب ماند پس از آن در آفتاب ای کاش رفته بود علی اصغرش به خواب هرچند مثل حضرت زینب صبور شد آنقدر گریه کرد از این غم که کور شد الحق که جایگاهِ علی را شناخته در کوره ی محبتِ مولا گداخته هرگز به زرق و برقِ جهان دل نباخته با نانِ خشک و خالی این خانه ساخته ما تشنه ایم تشنه ی لحنِ حماسی اش صد مرحبا به این همه زهرا شناسی اش از راه دور ، محو تماشای کربلا است دلواپسِ عمیق ترین جای کربلا است آموزگارِ حضرت سقای کربلا است او مادرِ شهید ترین های کربلا است این زن که خاک را به نظر کیمیا کند آیا شود که روزیِ ما کربلا کند
خيمه زد قافله ی شوق به صحراى دلم شعر شد همنفس شور هم آواى دلم جرعه جرعه مى‏جان ريخت به ميناى دلم كائنات آمده امشب به تماشاى دلم بسكه شاد است سر از پا نشناسد تا صبح كرده امضا سند آينه دارى با صبح آسمان سفره ی لبخند و شكوفايى شد يك مدينه طپش و مستى و شيدايى شد كوچه ی سبز بنى هاشم، رؤيايى شد عقل عاشق شد و مجنون شد و ليلايى شد چه گلی كرد خداوند عنايت به حسين قدسيان گفتند تبريك ولادت به حسين چه خبر بود مگر عرش به شور آمده بود خانه ی وحى طربخانه نور آمده بود فرصت سرخوشى و سور و سرور آمده بود ادب و غيرت و ايثار و شعور آمده بود نبوى سيرت و صورت علوى خوى و صفات به گل روى على اكبر ليلا صلوات پسر خون خدا جلوه ی تصوير على نفسش دارد هر آينه تأثير على نعره ی حيدرى‏اش صولت تكبير على برق شمشيرش از شعله ی شمشير على كربلا شيفته ی نبض قدمهايش بود شرح قانون حيات از (اَوَلَسْنا)يش بود هر طرف عطر نفسهاى پيمبر آمد آيه ی ديگرى از سوره كوثر آمد یل شير افكنى از تيره ی حيدر آمد على اكبر على اكبر على اكبر آمد در شب يازدهم ماه تمام آمده است نه فلك پيش قدومش به قيام آمده است آمده تا گل گلزار شهادت باشد جرعه نوش مى سرشار شهادت باشد نقد جان داده خريدار شهادت باشد غرق خون گرمى بازار شهادت باشد روى او را كه پدر ديد در آئينه ماه گفت: لا حول و لا قوة الا بالله کمیل کاشانی
اى عشق مدد كن كه ز دلدار بگويم از نور خدا بهر شب تار بگويم در باغ ولا از گل بى خار بگويم صد كرببلا قصه ی ايثار بگويم مرغ دل من زائر بين الحرمين است در زمزمه و شور علمدار حسين است عمريست مقيم در ميخانه اويم بى خويشتن از نشئه پيمانه اويم روزى خور الطاف كريمانه اويم در بزم عزا سوخته پروانه اويم بين همه خوبان بخدا باب دلم اوست من نوكر عباسم و ارباب دلم اوست اى ساقى لب تشنه ايثار ابالفضل در اردوى دين مير و علمدار ابالفضل سر تا به قدم حيدر كرار ابالفضل فريادگر عرصه ی پيكار ابالفضل تو ماه بنى هاشمى و مهر اميدى بر شام جگر سوختگان صبح سپيدى خورشيد ولا جلوه گر از مشرق رويت گم گشته شب قدر ميان شب مويت اى پير خرد تا به ابد مست سبويت پيوسته نگاه دل ما خيره به سويت نوميد مكن از در خود دست گدا را بنواز به لطفت نفس خسته ما را در علقمه از چشم و سر و دست گذشتى از هر چه بجز عشق حسين است گذشتى با حضرت حق روح تو پيوست گذشتى لب تشنه ولى از مى جان مست گذشتى با دست بريده كه كند كار خدايى از كار فرو بسته ما عقده گشايى شمشير تو ياد آور شمشير على بود فرياد تو در رزم چو تكبير على بود در آينه خشم تو تصوير على بود دريا دلى‏ات از دم تأثير على بود آموختى از شير خدا درس شرف را تا زنده كنى خاطره شاه نجف را لطف و ادب و غيرت و احساس به نامت آقايى و باشد كرم و جود مرامت سقاى وفا علقمه در حسرت جامت از دست تو گلبوسه گرفته است امامت تا دست تو افتاد به پاى علم عشق دلواپسى آمد به سراغ حرم عشق دنيا متحير شده از كار تو عباس از عزم تو رزم تو و ايثار تو عباس دلها شده در عشق گرفتار تو عباس حق داده چنين رونق بازار تو عباس بر خسته دلان با نفست روح حياتى الحق كه تو شايسته ذكر صلواتى مانند تو سردار سرافراز كه ديده ؟ بگذشته ز جان عاشق جانباز كه ديده ؟ دلدار چنين دلبر و طناز كه ديده ؟ سيمرغ چنين بى پر پرواز كه ديده ؟ بر جاه و جلال تو برند اهل جنان رشك بر اوج كمال تو برند اهل جنان رشك دريا زعطش دور تو گرديد ابالفضل يك جرعه ز لبهات ننوشيد ابالفضل بر نيزه سرت پرچم توحيد ابالفضل چون ماه شب قدر درخشيد ابالفضل بر اهل وفا آيت و ضرب المثلى تو بر درد جهان داروى بين المللى تو
💠💠💠💠💠💠💠💠 تمام شهر را امشب خبر كن يار می‏آيد شب دل را به شيدايى سحر كن يار می‏ايد لباس آبرومندى به بر كن يار میايد ز هر چه غير او صرف نظر كن يار مى‏ آيد نمی‏ پرسى كه يارم كيست ؟ ماه انجمن باشد تجلى تمام حُسن در وجه حَسن باشد كسى از غم نمى‏ گويد حديث شادمانى كن مهيا خويش را از بهر جشنى آسمانى كن تو اى پير خرد امشب جوانى كن جوانى كن بهار آرزو شد گلفشانى نغمه خوانى كن كه در باغ ولايت غنچه‏ اى زيبا شكوفا شد امير المومنين از يمن اين مولود ، بابا شد صداى كودكى در كوچه توحيد پيچيده به صحن و مسجد و محراب عطر عيد پيچيده طنين شوق در گلنغمه ی اميد پيچيده كه زنجير يقين بر گردن ترديد پيچيده حضور مجلس انس است و خيل قدسيان مسرور نه تنها قدسيان بلكه زمين و آسمان مسرور مدينه شهر نور امشب صفا دارد صفا دارد خوشا حال كسى كه تا سحر حال دعا دارد اجابت مى كند حق هر كه بر او التجا دارد به دامن كودكى چون قرص مه خيرالنسا دارد مه مهمانى حق نيمه شد ماه تمام آمد كريم اهل بيت مصطفى دوم امام آمد درخت آرزوهاى على امشب ثمر داده خدا از فيض بى پايان به او يك گلپسر داده بهار حسن او باغ ولا را برگ و بر داده شب دلخستگان را مژده صبح سحر داده ببين در چهره ی او جلوه ی فياض سرمد را تماشا كن به رخسار حَسن حُسن محمّد را حسن آمد كه حسنش از ملائك دلربا باشد حسن آمد كه از كار همه مشكل گشا باشد حسن آمد كه راضى از دل و جان بر قضا باشد حسن آمد كه صلحش پرچم كرببلا باشد دميده در تن هستى خدا روح سخا امشب ز دست جود او گلبوسه گيرد مصطفى امشب كرامت خاكسار درگه والامقام او سخاوت وامدار بزم فيض خاص و عام او حسن خويش حسن رويش خدا بگذاشت نام او ملائك صف كشيده از پى عرض سلام او عزيز مصر دين را يوسف گلپيرهن آمد حسن آمد حسن آمد حسن آمد حسن آمد شكوه صبر در آئينه ی رخسار او پيدا صداقت می شود در جوهر گفتار او معنا كمال او جمال او مثال حيدر و زهرا بنى آدم تماشا مى‏ كند تفسير كرّمنا نبى عصمت على صولت خدا را بهترين بنده كه شد از مشرق جانش فروغ حلم تابنده
نور علي نور آمده صحن و سراي سامره آغوش بگشوده بهشت امشب براي سامره گشته زمين و آسمان محو صفاي سامره شاهان عالم گشته اند امشب گداي سامره امشب جواد ابن الرضا از لطف حق بابا شده در خانه ی آل محمد كودكي پيدا شده هادي النقي روح يقين دهم امام اهل دل از عطر يك لبخند او پر شد مشام اهل دل دنيا ز فيض مقدمش گشته به نام اهل دل پيك صبا امشب ببر بر او سلام اهل دل بسته نظام عالمي بر تار تار موي او شد رشك فردوس برين بيت الولا از روي او امشب عروس فاطمه زاده پسر نامش علي خويش علي رويش علي الله در او منجلي بر فاطمه دسته گل و ابن الرضا را سوگلي آيينه قلب جواد از مهر او شد صيقلي يك پرتو از نورش كند شرمنده مهر و ماه را در جلوه رويش نگر حسن رسول الله را روح الامين سوي زمين نازل به خير مقدمش شد قامت چرخ برين بر خاك ره بوسي خمش روح دعاي جامعه يك رشحه از فيض دمش عمري اگر وصفش كنم يك قطره باشد از یمش سلطان دلها اوست شد شير درنده رام او مرغ دلم پر ميزند پيوسته گرد بام او عشاق را مولاست او هم عشق را معناست او روشنگر دلهاست او ذكر است او نجواست او پا تا به سر تقوي ست او سر تا به پا طا هاست او تاج نقاوت بر سرش تفسير كرمناست او گفتار او كردار او رسم و ره و آيين من عشق به او ايمان من مهر و ولايش دين من لطف و كرامت سيرتش احسان هماره عادتش شور قيامت ميشود بر پا پي قد قامتش حيوان وحشي رام شد در جذبه اي از هيبتش باشد «كميل» خسته جان ، محتاج دست همتش ميلاد او پايان غم آغاز راه شادي است خير كثير است اين پسر ابن الرضا را هادي است
صالح ترین عبد خدا موسی بن جعفر حق است هرکس هست با موسی بن جعفر ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر محتاج‌ها گویند یا موسی بن جعفر در پای جودش اغنیا محتاج هستند قربانیش در ماه حج حجاج هستند مستیم مست باده باب الحوائج هستیم ما دلداده باب الحوائج قربان خانواده باب الحوائج آقاست آقا زاده باب الحوائج با بچه هایش صاحب سرمایه هستیم با مشهد و شیراز و قم همسایه هستیم بال ملائک هست فرش زیر پایش ایزد مسخّر کرده هستی را برایش هستند در ایران ما فرزندهایش معصومه‌اش آمد به دنبال رضایش انوار او تقسیم شد بر مشهد و قم او را زیارت میکنم در مشهد و قم او آیت عظمای آیات خدا بود شب تا سحر گرم مناجات خدا بود مات رخش شد عرش او مات خدا بود واضح ترین تصویر از ذات خدا بود او جلوه رب بود اما بندگی کرد انسان کامل بود و ساده زندگی کرد «والکاظمین الغیض»، صبرش حد ندارد خوب است و در بین صفاتش بد ندارد در مومنینش یک نفر مرتد ندارد در صحبتش با خادمان «باید» ندارد خاری رَوَد در پای فرزند عزیزش اخمی نخواهد کرد بر روی کنیزش تابوده این بوده ست «آقا؛ تو، گدا؛ من» مدح تورا گفتن کجا آقا کجا من؟ تو جان بخواه و مابقی کار با من بدکاره آمد محضرت شد پاک دامن با دیدنت ذکر خدا ورد لبش شد از تو سرودن کار هر روز و شبش شد تو آمدی از عرش بر دامان مادر دست تو را دادند بر دستان مادر مثل طلای خالص است ایمان مادر جان امام کاظم است و جان مادر وقت ولادت مادرت تکبیر می‌گفت این عالمه بهر زنان تفسیر می‌گفت در عشق حق عاشق ترین عاشق تو هستی مجرای فیض عالمی، رازق تو هستی هرچند مخلوقی ولی خالق تو هستی تنها وصی حضرت صادق تو هستی علم لدنّی پدر در سینه توست جود و کرامت عادت دیرینه توست تا پای جانت پای قرآن ایستادی در فتنه‌ها، ای کوه ایمان ایستادی رودرروی بدعتگذاران ایستادی با رنج و زحمت کنج زندان ایستادی... ...تا یازده رکعت نماز شب بخوانی در کنج زندان روضه زینب بخوانی جان ها فدای آستان عمه جانت دارد میآید کاروان عمه جانت ای کاش بودم در زمان عمه جانت تا می‌شدم قربان جان عمه جانت تا روضه گودال ها چیزی نمانده تا غارت خلخال ها چیزی نمانده