eitaa logo
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
439 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
774 ویدیو
29 فایل
پایگاه حفظ و نشر آثار مسجد الزهرا سلام الله علیها کوهپایه جلسه هفتگی صبح های جمعه دعای پرفیض ندبه - انجمن مهدیه(عج) مراسمات مذهبی و اعیاد دینی هیئت حضرت فاطمه الزهرا(س) ارتباط با ادمین کانال @Smrbk77 @sayyed_Ali_84 @mhbk13788
مشاهده در ایتا
دانلود
شاعر به هر شعر ترش دارد علاقه آری به میز و دفترش دارد علاقه  چون با ارادت می نشیند می نویسد از خط و خال دلبرش ؛ دارد علاقه من دلبری دارم که بعد قرن ها هم دنیا به ذکر اطهرش دارد علاقه عمری به دیدار تماشای جمالش تنها نه ما پیغمبرش دارد علاقه آنقدر سبک خطبه هایش حیدرانه ست اصبغ به فیض منبرش دارد علاقه او را به جان فاطمه باید قسم داد از بس به شخص مادرش دارد علاقه یارب نکن بیرون مان از خانه ی او خیلی به روضه نوکرش دارد علاقه کی میرویم از محضر او دست خالی وقتی به مسکین درش دارد علاقه هر نام پاکش می برد دل را به نوعی موسی به اسم شبرش دارد علاقه مشغول مداحی او در عرش جبرییل میخواند از تورات و میخواند از انجیل هر سائلی یک دفعه شد مهمان شبر سیراب شد از چشمه ی احسان شبر پلکی زد و رزق خلائق را فرستاد روزی ما می ریزد از مژگان شبر معنای رحمانیت حق را ندیدیم جز در میان مهر بی پایان شبر هرگز به چشم نوکری ما را ندیده اقا شدیم از لطف استحسان شبر حاجت به دندان نیست وقتی می گشاید از کار ما صدها گره دستان شبر بعد از حدیث منزلت باید بخوانیم موسی ست محو صورت خندان شبر جای صفورا خالی است امشب بگیرد گلبوسه ای از گونه ی تابان شبر ما هم به قربان همان خال سیاهش وقتی که هارون می رود قربان شبر سنگین تر از ایمان کل انبیاء است در وقت میزان کفه ی ایمان شبر با دست تقدیر خدا پیوند خورده از ابتدا جان شبیر و جان شبر مضمون به این خوبی فقط جایش همین جاست عشق برادر به برادر بیش از اینهاست در علی دردانه ی طاها حسن بود قبل از حسین آیینه ی زهرا حسن بود چشمان او تنها تجلی گاه توحید پر می شد از عطر خدا هر جا حسن بود یوسف کمی تا قسمتی از حسن رویش زیباتر از زیباتر از زیبا حسن بود جبرییل هم در سایه سارش قد کشیده روزی رسان عالم بالا حسن بود شاگرد پای درس پیکارش ابوالفضل اموزگار حضرت سقا حسن بود گفتند کوه صبر زینب را ولیکن الگوی ناب زینب کبری حسن بود یاد خدا یاد امام عصر باشد تسبیح قاسم یاحسین و یاحسن بود صلحش قیامی همچو عاشورا رقم زد بنیانگذار کربلایی ها حسن بود در کربلا هم با حسینش دم گرفتیم در هر زیارت ذکر پایین پا حسن بود از اولین اجدادمان بر ما رسیده انگیزه ی ماندن در این دنیا حسن بود دل نازکی که هر شب خود را سحر کرد در همنشینی با جزامی ها حسن بود هر کس که پیدا کرد توفیق زیارت ورد لبانش ما رایت الا حسن بود از پاکی دامان مادر فیض برده تا وقت جان دادن هر آنکس با حسن بود مردی که تا پایان عمر غصه دارش خیری ندید از کوچه ها تنها حسن بود از غربت او دم به دم باید بخوانیم یک بیت روضه دست کم باید بخوانیم فرقی ندارد بزم اشک و بزم شادی باید که باشد گفتمان اعتقادی باید گریزی زد به افکار مدرس در بیت هایی هم سیاسی هم عبادی دشمن به خود ارایش جنگی گرفته شاید نظامی نه ولیکن اقتصادی فردا سرافرازی نصیب ملت ماست با رونق تولید ؛ تولید جهادی از دست رنج خویش سفره پهن کردیم بر لقمه ی دشمن نداریم اعتمادی ما وارث ایثار گردان کمیلیم با اقتدا کردن به ابراهیم هادی از مرد بودن یک کت و شلوار دارند بر هر چه نامرد است دارم انتقادی گفتند از اخراج مهاجر یا مجاهد !!؟؟ چشم دلم روشن... غلط های زیادی ... تاریخ از ابناء ایران می نویسد از غیرت مردان افغان می نویسد تا فتنه ای نسل ابوسفیان علم کرد شمر زمان فکر جسارت بر حرم کرد با یک اشاره ابرهه زیر و زبر شد با فجر صادق شام ظلمانی سحر شد امروز ناموس پیمبر در خطر نیست جز لکه ای ننگ از دواعش بیشتر نیست امروز هم آماده ی اذن جهادیم محکم به پای آرمان ها ایستادیم خاری به چشم شور عمال یهودیم خود شاهد جان کندن آل سعودیم سردار و سرباز مجاهد بی شمار است انگیزه ی لشگر نشان ذوالفقار است با این طریقت در مسیر اقتداریم از جنس سرویم و چهل سال استواریم رمز بقا قطعا به دست مردم ماست این اولین تحلیل گام دوم ماست بر نفس سرکش راه طغیان را ببندیم با معنویت در دو عالم سربلندیم در فصل سختی چشم تهران هم به طوس است چون ملک ایران بیمه ی شمس الشموس است 🔸شاعر:
چشم امید حیدر و زهرا به زینب خورده گره تفسیر عاشورا به زینب مثل پیمبرها ملائک میفرستند صدها سلام از جنت الاعلی به زینب او زینت دوش امیرالمومنین است زینب به بابا نازد و بابا به زینب گر میرسد "صدیقه ی کبری" به زهرا پس میرسد "صدیقه ی صغری" به زینب ام النجابت آنقدر پاک و زلال است عمری حسادت میکند دریا به زینب " عالِمَةٌ غَیرُ مُعَلَّمَة " ست یعنی داده خدا علم لدنی را به زینب عون و محمد آیه های سجده دار اند در سوره ی زیبای " اعطینا بزینب..." پیش از تولد نوکر این خانه بودیم وابسته ایم از عالم زر ما به زینب این خانواده به خدایم میرسانند دل میدهم یا به رقیه یا به زینب مثل همیشه حاجتش رد خور ندارد شیعه توسل میکند هرجا به زینب " اولسون مؤذن زاده لر قربان بو یولدا" این است عشق اردبیلی ها به زینب امر شفاعت را گمانم میسپارد روز جزا انسیه الحورا به زینب حرف از صبوری های امُّ الصّابرین است در مصرعی که میرسد "حلما" به "زینب" "امُّ المَصائب" را میان جمع القاب  باری تعالی میدهد تنها به زینب در پاسخ غم ؛ ما رایت الّا جَمیلا ما هکَذَا القَولِ السَّدید الّا بِزینب در هرنماز شب برای من دعا کن هی عرض حاجت میکند آقا به زینب از خیمه تا گودال دست حق تعالی گویا سپرد امر امامت را به زینب در سایه ی لطف خداوندی علم را بعد از شهادت میدهد سقا به زینب او به اسیری رفته ما آزاد باشیم خیلی بدهکاریم در دنیا به زینب اشکی نمانده تا شود جاری ز چشمش خون گریه دارد میکند صحرا به زینب پا جای پای مادر خود میگذارد روی کبود ارثیه ی زهرا به زینب نان شبش را بی گمان مدیون بی بی ست پیرزنی که میدهد خرما به زینب تنها رباب از حرمله دلخور نباشد ملعون جسارت میکند حتی به زینب سر های روی نیزه را رفته نشانه سنگ ملامت میزند اما به زینب منزل به منزل در بیابانها رقیه هرشب پناه اورده از سرما به زینب شمری که خنجر از قفا زد عصر دیروز با تازیانه میزند فردا به زینب سرهای روی نیزه میبارند وقتی خولی نظر اندازد از بالا به زینب 🔸شاعر:
مبدأ که باشد طوس، مقصد کاظمین است در آسمان‌ها هم زبانزد کاظمین است هر جا که بوی تو می‌آید کاظمین است با این حساب، امروز مشهد کاظمین است وقتی که محو دیدن باب الجوادیم انگار اصلاً زائر باب المرادیم مهر و محبت، حلم و بخشش، جود و رحمت در جان تو کرده تجلی بی نهایت شاعر می‌افتد پای توصیفت به زحمت داری به سر عمامه‌ی سبز امامت پاکی، زلالی، مهربانی و عطوفی ای معدن الرحمه، رئوف بن رئوفی بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده دل می‌بری با چشم و ابروی گشاده ای تالی شمس الشموس، ای شاهزاده از کودکی هستی بزرگ خانواده وقتی علیِ اکبرِ مولایِ مایی یعنی تو هم خلقاً و خلقاً مصطفایی علم الیقین و مظهر توحید بودی در ناامیدی مایه‌ی امید بودی راه نجات از ورطه‌ی تردید بودی نُه ساله اما مرجع تقلید بودی خورشیدزاده! ماه پیشت رخ گرفته هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته نه ساله بودی رهبری کردی جهان را در آستین داری جواب حاضران را داری به دست خود زمام آسمان را دادی به ما از صُلب خود صاحب زمان را عمری مسلمان‌های اسلام تو هستیم چشم انتظار مغز بادام تو هستیم معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت حکمت همیشه می‌گذارد احترامت یحی بن اکثم مات و حیران کلامت جای سخن‌های تو بنویسم قیامت با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی یا سیدالسادات اباجعفر نگاهی تا حال و روز من شود بهتر نگاهی کی می‌کنی بر جانب نوکر نگاهی با یک نگاه تو "موفق" می‌شوم من بر جمع اصحاب تو ملحق می‌شوم من سرچشمه‌ی مهر و عطوفت، کوه احساس بیرون زند از حجره‌ات عطر گل یاس بر روضه‌های فاطمه همواره حساس غیرت به مادر داری آقا مثل عباس مشتاق انجام امور ناتمامیم ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم با سفره‌هایت هرکسی که آشنا شد بیرون نرفت از روضه‌ات حاجت‌روا شد هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد با ذکر تو آجیل‌مان مشکل‌گشا شد عطری دگر بر هفته داده چهارشنبه ماییم و ختم یا جواد چهارشنبه نحن موالیکم بزهرا یابن سلطان یا سیدی! اُنظر اِلینا یابن سلطان ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته بابا برایت مجلس ماتم گرفته ** عمری میان روضه هایت گریه کردیم بر غربت بی انتهایت گریه کردیم تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم با ضامن آهو برایت گریه کردیم شهری به پای رفتن تو غصه خورده همسایه از همسایه‌ی خود ارث برده از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت تنها نه بال و پر، تمام پیکرت سوخت تو سوختی از غصه، قلب مادرت سوخت از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت ای وارث درد حسن، خون بر دلت شد وقتی شریک زندگی‌ات قاتلت شد شکر خدا سر نیزه و تیر و کمان نیست بر سینه‌ی تو رد پایی از سنان نیست در دست ام فضل دیگر خیزران نیست انگشترت دیگر به دست ساربان نیست شکر خدا دیگر به دنبال سَرِ تو از دشمنت سیلی نخورده دختر تو 🔸شاعر:
مبدأ که باشد طوس، مقصد کاظمین است در آسمان‌ها هم زبانزد کاظمین است هر جا که بوی تو می‌آید کاظمین است با این حساب امروز مشهد کاظمین است وقتی که محو دیدن باب الجوادیم انگار اصلاً زائر باب المرادیم مهر و محبت، حلم و بخشش، جود و رحمت در جان تو کرده تجلی بی نهایت شاعر می‌افتد پای توصیفت به زحمت داری به سر عمامه‌ی سبز امامت پاکی، زلالی، مهربانی و عطوفی ای معدن الرحمه! رئوف بن رئوفی بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده دل می‌بری‌ با چشم و ابروی گشاده ای تالی شمس الشموس! ای شاهزاده! از کودکی هستی بزرگ خانواده وقتی علیِ اکبرِ مولای مایی یعنی تو هم خَلقاً و خُلقاً مصطفایی علم الیقین و مظهر توحید بودی در ناامیدی مایه‌ی امید بودی راه نجات از ورطه‌ی تردید بودی نه ساله اما مرجع تقلید بودی خورشیدزاده! ماه، پیشت رخ گرفته هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته نُه ساله بودی رهبری کردی جهان را در آستین داری جواب حاضران را داری به دست خود زمام آسمان را دادی به ما از صُلب خود، صاحب زمان را عمری مسلمان‌های اسلام تو هستیم چشم انتظار مغز بادام تو هستیم معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت حکمت همیشه می‌گذارد احترامت یحی بن اکثم مات و حیران کلامت جای سخن‌های تو بنویسم قیامت با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی یا سیدالسادات! اباجعفر! نگاهی تا حال و روز من شود بهتر نگاهی کی می‌کنی بر جانب نوکر نگاهی؟ با یک نگاه تو "موفق" می‌شوم من بر جمع اصحاب تو ملحق می‌شوم من سرچشمه‌ی مهر و عطوفت! کوه احساس! بیرون زند از حجره‌ات عطر گل یاس بر روضه‌های فاطمه همواره حساس غیرت به مادر داری آقا مثل عباس مشتاق انجام امور ناتمامیم ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم با سفره‌هایت هرکسی که آشنا شد بیرون نرفت از روضه‌ات حاجت‌روا شد هرجا که آمد نام تو دارالشفا شد با ذکر تو آجیل‌مان مشکل‌گشا شد عطری دگر بر هفته داده چارشنبه ماییم و ختم یا جوادِ چارشنبه... ✍
مبدأ که باشد طوس، مقصد کاظمین است در آسمان‌ها هم زبانزد کاظمین است هر جا که بوی تو می‌آید کاظمین است با این حساب، امروز مشهد کاظمین است وقتی که محو دیدن باب الجوادیم انگار اصلاً زائر باب المرادیم مهر و محبت، حلم و بخشش، جود و رحمت در جان تو کرده تجلی بی نهایت شاعر می‌افتد پای توصیفت به زحمت داری به سر عمامه‌ی سبز امامت پاکی، زلالی، مهربانی و عطوفی ای معدن الرحمه! رئوف بن رئوفی بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده دل می‌بری با چشم و ابروی گشاده ای تالی شمس الشموس، ای شاهزاده از کودکی هستی بزرگ خانواده وقتی علیِ اکبرِ مولایِ مایی یعنی تو هم خَلقاً و خُلقاً مصطفایی علم الیقین و مظهر توحید بودی در ناامیدی مایه‌ی امید بودی راه نجات از ورطه‌ی تردید بودی نُه ساله اما مرجع تقلید بودی خورشیدزاده! ماه پیشت رخ گرفته هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته نُه ساله بودی رهبری کردی جهان را در آستین داری جواب حاضران را داری به دست خود زمام آسمان را دادی به ما از صُلب خود صاحب زمان را عمری مسلمان‌های اسلام تو هستیم چشم انتظار مغز بادام تو هستیم معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت حکمت همیشه می‌گذارد احترامت یحی بن اکثم مات و حیران کلامت جای سخن‌های تو بنویسم قیامت با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی یا سیدالسادات! اباجعفر! نگاهی تا حال و روز من شود بهتر نگاهی کی می‌کنی بر جانب نوکر نگاهی با یک نگاه تو "موفق" می‌شوم من بر جمع اصحاب تو ملحق می‌شوم من سرچشمه‌ی مهر و عطوفت، کوه احساس بیرون زند از حجره‌ات عطر گل یاس بر روضه‌های فاطمه همواره حساس غیرت به مادر داری آقا مثل عباس مشتاق انجام امور ناتمامیم ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم با سفره‌هایت هرکسی که آشنا شد بیرون نرفت از روضه‌ات، حاجت‌روا شد هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد با ذکر تو آجیل‌مان مشکل‌گشا شد عطری دگر بر هفته داده چارشنبه ماییم و ختم یا جواد چارشنبه نحن موالیکم بزهرا یابن سلطان! یا سیدی! اُنظر اِلینا یابن سلطان! ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان! روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان! گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته بابا برایت مجلس ماتم گرفته :: عمری میان روضه‌هایت گریه کردیم بر غربت بی انتهایت گریه کردیم تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم با ضامن آهو برایت گریه کردیم شهری به پای رفتن تو غصه خورده همسایه از همسایه‌ی خود ارث برده از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت تنها نه بال و پر، تمام پیکرت سوخت تو سوختی از غصه، قلب مادرت سوخت از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت ای وارث درد حسن، خون بر دلت شد وقتی شریک زندگی‌ات قاتلت شد شکر خدا سَرنیزه و تیر و کمان نیست بر سینه‌ی تو رد پایی از سنان نیست در دست ام فضل دیگر خیزران نیست انگشترت دیگر به دست ساربان نیست شکر خدا دیگر به دنبال سَرِ تو از دشمنت سیلی نخورده دختر تو ✍
مبدأ که باشد طوس، مقصد کاظمین است در آسمان‌ها هم زبانزد کاظمین است هر جا که بوی تو می‌آید کاظمین است با این حساب امروز مشهد کاظمین است وقتی که محو دیدن باب الجوادیم انگار اصلاً زائر باب المرادیم مهر و محبت، حلم و بخشش، جود و رحمت در جان تو کرده تجلی بی نهایت شاعر می‌افتد پای توصیفت به زحمت داری به سر عمامه‌ی سبز امامت پاکی، زلالی، مهربانی و عطوفی ای معدن الرحمه! رئوف بن رئوفی بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده دل می‌بری‌ با چشم و ابروی گشاده ای تالی شمس الشموس! ای شاهزاده! از کودکی هستی بزرگ خانواده وقتی علیِ اکبرِ مولای مایی یعنی تو هم خَلقاً و خُلقاً مصطفایی علم الیقین و مظهر توحید بودی در ناامیدی مایه‌ی امید بودی راه نجات از ورطه‌ی تردید بودی نه ساله اما مرجع تقلید بودی خورشیدزاده! ماه، پیشت رخ گرفته هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته نُه ساله بودی رهبری کردی جهان را در آستین داری جواب حاضران را داری به دست خود زمام آسمان را دادی به ما از صُلب خود، صاحب زمان را عمری مسلمان‌های اسلام تو هستیم چشم انتظار مغز بادام تو هستیم معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت حکمت همیشه می‌گذارد احترامت یحی بن اکثم مات و حیران کلامت جای سخن‌های تو بنویسم قیامت با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی یا سیدالسادات! اباجعفر! نگاهی تا حال و روز من شود بهتر نگاهی کی می‌کنی بر جانب نوکر نگاهی؟ با یک نگاه تو "موفق" می‌شوم من بر جمع اصحاب تو ملحق می‌شوم من سرچشمه‌ی مهر و عطوفت! کوه احساس! بیرون زند از حجره‌ات عطر گل یاس بر روضه‌های فاطمه همواره حساس غیرت به مادر داری آقا مثل عباس مشتاق انجام امور ناتمامیم ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم با سفره‌هایت هرکسی که آشنا شد بیرون نرفت از روضه‌ات حاجت‌روا شد هرجا که آمد نام تو دارالشفا شد با ذکر تو آجیل‌مان مشکل‌گشا شد عطری دگر بر هفته داده چارشنبه ماییم و ختم یا جوادِ چارشنبه... ✍