4_5949299195595720893.mp3
5.98M
#بشنوید | #شب_زیارتی
شب اوّل فاطمیه دوم سال ۱۳۹۳
هیئت راية العبّاس (علیهالسّلام)
4_5949709596900722434.mp3
16.63M
#بشنوید | #خانه_مادری
شبچهارم فاطمیهاوّل سال ۱۳٩۷
هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
#بشنوید | #خانه_مادری شبچهارم فاطمیهاوّل سال ۱۳٩۷ هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
بیشتر شده ورم ابرو
#زمینه | #حاج_محمود_کریمی
#شب_چهارم_فاطمیه_اول_۱۳۹۷
#هیأت_رایة_العباس "علیهالسلام"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر شده وَرَم ابرو
دردسر شده ورم بازو
مدتی شده که نخوابیدی
نه به این پهلو، نه به اون پهلو
مثل نیلوفرِ پرپری مادر
فکر حال منِ دختری مادر
وانمود میکنی بهتری مادر
مادرم گریه کن، تا یکم سبکتر بشی
پلک بههم میزنی، داری سخت نفس میکشی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو نمازِ شبت بین اشکایه
جاریو هقهقِ بعد هر آیه
بیقراری برا دردِ همسایه
نالهی بیصدات، قُرقِ شبو میشکنه
هول میشه مجتبی، تا که هرکی در میزنه
تو دعا کردیو، یه نفر لیاقت نداشت
هرکی سر زد به ما، نیت عیادت نداشت
مطمئنن همه، که پر از قفس میکشی
پُرسوجو میکنن، تو هنوز نفس میکشی
درد میکشی میدونم سخته
غرق آتشی میدونم سخته
بعد سرفهها، رو لبت میشه
پُر خون لخته، میدونم سخته
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیقرار زمین، آسمون سرخه
زندگیمون سیاه خونمون سرخه
حرفای امشبت مثه خون سرخه
میگی امشب به ما، که قرارِ بعدی کجاس
هرچی گفتی فقط، همه صحبتِ کربلاس
تو کناره اون، بدن پرپر
ناله میزنی، بمیره مادر
قتلگاهِ و، توییو خونو
بدنِ بیسر، سرِ بیپیکر
✨﷽✨
#پندانه
✍میگن: پیر مردی با چهرهای قدسی و نورانی وارد یک مغازه ی طلا فروشی شد. فروشنده با احترام از شیخ نورانی استقبال کرد. پیرمرد گفت : من عمل صالح تو هستم! مرد زرگر قهقههای زد و با تمسخر گفت : درست است که چهرهای نورانی دارید ؛ اما هرگز گمان نمیکنم عمل صالح چنین هیبتی داشته باشد.!!! در همین حین ، یک زوج جوان وارد مغازه شدند و سفارشی دادند. مرد زرگر از آنها خواست که تا او حساب و کتاب میکند ، در مغازه بنشینند. با کمال تعجب دید که خانم جوان رفت و در بغل شیخ نورانی نشست. با تعجب از زن سوال کرد : که چرا آنجا در بغل شیخ نشستی؟ خانم جوان با تعجب گفت : کدام شیخ؟ حال شما خوب است؟ از چه سخن می گوئید؟ کسی اینجا نیست. و با اوقات تلخی گفت : بالاخره این قطعه طلا را به ما می دهید یاخیر؟
مرد طلا فروش با تعجب و خجالت طلای زوج جوان را به آنها داد و مبلغ را دریافت کرد و زوج جوان مغازه را ترک کردند. شیخ رو به زرگر کرد و گفت : غیر از تو کسی مرا نمیبیند و این فقط برای صالحین و خواص محقق می شود. دوباره مرد و زن دیگری وارد شدند و همان قصه تکرار شد. شیخ به زرگر گفت : من چیزی از تو نمیخواهم! این دستمال را به صورتت بمال تا رزق و روزی ات بیشتر شود . زرگر با حالت قدسی و روحانی دستمال را گرفت و بو کرد و به صورت مالید و نقش بر زمین شد. شیخ و دوستانش هرچه پول و طلا بود برداشتند و مغازه را جارو زدند ... بعد از ۴ سال شیخ روحانی با غل و زنجیر و اسکورت پلیس وارد مغازه شد ... افسر پلیس شرح ماجرا را از شیخ و زرگر سوال کرد و آنها به نوبت قصه را باز گفتند. افسر پلیس گفت : برای اطمینان باید دقیقا صحنه را تکرار کنید و شیخ دستمال را به زرگر داد و زرگر بو کشید و به صورت مالید و نقش بر زمین شد و این بار شیخ و پلیس و دوستان ، دوباره مغازه را جارو زدند.
🔺 نتیجه اخلاقی حکایت : انتخابات نزدیکه ، مواظب مغازه های زرگری خود باشید. از این به بعد بازار وعده و وعیدها و نطق های آتشین در مجلس و سینه چاک کردن برای مردم گرم می شود.
4_5953802795223091787.mp3
7.81M
#بشنوید | #خانه_مادری
شبدوم فاطمیهدوم سال ۱۳۸۸
هیئت ثارالله (علیهالسّلام)
✨﷽✨
#پندانه
✍روزی مردی قصد سفر کرد،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد.پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت:به مسافرت می روم،می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت:اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت،نزد قاضی رفت و امانت را از خواست.قاضی به او گفت:من تو را نمی شناسم. مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد،پس حاکم گفت:فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر.
در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد،حاکم به او گفت:من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت:ای قاضی من نزد تو امانتی دارم.پولم را نزد تو گذاشته ام.قاضی گفت:این کلید صندوق است.پولت را بردار و برو. بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. پس حاکم گفت: ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشور حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم.سپس دستور به برکناری آن داد.
🔅پیامبر می فرماید:به زیادی نماز،روزه و حجشان نگاه نکنید به راستی سخن و دادن امانتشان نگاه کنید.
📚عیون اخبار الرضا ج2، ص51
📚بحارالأنوار(ط-بیروت) ج72، ص114،
و نیز فرمودند: کسي که در دنيا در يک امانت خيانت ورزد و به صاحبانش رد نکند تا اينکه مرگ او فرا برسد، او بر آئين من (اسلام) نمرده است!
📚بحار، ج ٧٥، ص ١٧١
گزارش ضدعفونی مسجدالزهراسلام الله علیها توسط بسیجیان پایگاه مقاومت ابوذر در روز شنبه ۲۲ آذرماه ۱۳۹۹ ⬇️⬇️⬇️⬇️
هدایت شده از فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
4_5956559696075688271.mp3
7.75M
#بشنوید | #خانه_مادری
شبسوم فاطمیهدوم سال ۱۳٩۲
هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
✨﷽✨
#پندانه
✍آدم ها را همانگونه که هستند بپذیریم
نه کسی را سرزنش کنیم ، نه قضاوت !
وقتی ماجرایِ یک فیلم یا سریال را دنبال می کنیم ؛ به تک تکِ شخصیت ها و هرکدام به گونه ای ، برایِ رفتارهایشان ، حق می دهیم ، چون شرایط و علت ها را تا اندازه ای دیده ایم و می دانیم . حتی بدترین آدمِ بدترین داستان ها هم ، برایِ رفتارش دلیلی دارد .
زندگی هم همین است ، با این تفاوت که ما از شرایط و اتفاقاتِ پشتِ پرده ی رفتار و واکنش آدم ها خبر نداریم . از چند وجه یک ماجرا، یک اتفاق ، یک زندگی یا رفتار ، یک وجهش را هم به سختی می بینیم !
ما جای آدم ها نیستیم ، از هیچ درماندگی ، مشکل یا کنشِ زندگیِ شان خبر نداریم و درست نیست صرفا به واسطه ی واکنش های مشهودی که می بینیم ، حس کنیم که همه چیز را می دانیم و همه را می شناسیم.
🔺لازم نیست به کسی حق بدهیم ، همین که قضاوت نکنیم ، کافیست.
4_5958294768373991578.mp3
10.4M
#بشنوید | #خانه_مادری
شباوّل فاطمیهدوم سال ۱۳٩۱
هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
✨﷽✨
✅بسم الله بگو و برخیز
✍روزی خانمی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه آورده بود زیرا پزشکان لبنان از معالجه دختر فلجش نا امید شده و به اصطلاح او را جواب کرده بودند.
زن با دختر فلج خود نزدیک حرم مطهر حضرت رقیه (علیها السلام) منزل می گیرد تا در آنجا برای معالجه فرزندش به پزشک دمشقی مراجعه نماید تا این که روز عاشورا فرامیرسد و او می بیند که مردم دسته دسته به طرف محلی که حرم مطهر حضرت رقیه (علیها السلام) در آنجاست می روند، از مردم شام می پرسد: اینجا چه خبر است؟
می گویند: اینجا حرم دختر امام حسین (علیه السلام) است او نیز دختر فلج خود را در منزل تنها گذاشته و درب خانه را می بندد و به حرم حضرت می رود و به حضرتش متوسل می شود و گریه می کند تا به حدی که غش نموده و بی هوش برزمین می افتد در آن حال کسی به او می گوید: بلند شو و به منزل برو چون دخترت تنها است و خداوند او را شفاده داده است. زن برخاسته و به طرف منزل حرکت می کند وقتی که به خانه می رسد درب منزل را می زند ناگهان با کمال تعجب می بیند که دخترش درب را باز می کند!
مادر جویای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد دختر در جواب مادر می گوید: وقتی شما رفتید دختری به نام رقیه وارد اتاق شده و به من گفت: بلند شو تا با هم بازی کنیم من گفتم: نمی توانم چون فلج شده ام آن دختر گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم و دیدم که تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت می کرد که شما درب را زدید. آن دختر ( حضرت رقیه) (علیها السلام به من گفت: مادرت آمد. سرانجام مادر مسیحی با دیدن این کرامت از دختر امام حسین (علیه السلام) مسلمان شد
📚 داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم
به نقل از: سحاب رحمت۷۷۷
4_5962798368001362083.mp3
12.72M
#بشنوید | #خانه_مادری
شبدوم فاطمیهدوم سال ۱۳۹۲
هیئت ثارالله (علیهالسّلام)
✨﷽✨
✅درک نادرست از معنای ذکر و یاد خدا
✍سالها پیش شخصی که سابقه طلبگی داشته و میآید تهران در باند کسرویها قرار میگیرد، کتابی در رد شیعه نوشته بود که به آن جواب نوشتند. از جمله ذکر خدا را تحقیر کرده و گفته بود آیا اینکه یک پاسبان در دل شب خانههای مردم را پاسبانی کند بهتر است و خدا راضیتر است یا بنشیند یک جا و هی لبهایش را تکان بدهد بگوید من ذکر میگویم؟
مرد عالمی جواب خوبی داد، گفت: شقّ سومی دارد و آن اینکه پاسبان در همان حالی که تفنگش را روی دوشش گرفته و در خیابانها قدم میزند و پاس میدهد ذکر خدا میگوید. اسلام که نمیگوید یا برو پاسبانی کن یا ذکر خدا بگو، یا برو خلبان باش یا ذکر خدا بگو، یا برو کشتیبان باش یا ذکر خدا بگو. اسلام میگوید هر کاری که میکنی ذکر خدا بگو، آنوقت کارت را بهتر انجام میدهی و روحیهات قویتر میشود. مثل اینکه قرآن گفته ذکر خدا فقط به این است که انسان در چلّه بنشیند، درها را به روی خود ببندد، تسبیح هزاردانه هم دستش باشد و ذکر بگوید!
💥قرآن به مجاهدین میگوید: «یا ایّهَا الَّذینَ امَنوا اذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتوا وَ اذْکرُوا اللَّهَ کثیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحونَ» ای اهل ایمان! آنگاه که با دشمن روبهرو میشوید و مرگ دندانهای خود را به شما نشان میدهد پابرجا باشید و یاد خدا بکنید.
📚استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۳، ص۹۲
4_5965057207266445536.mp3
16.08M
#بشنوید | #خانه_مادری
شام شهادت حضرت زهرا (س) ۱۳٩٤
هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
زخماتو بستم با کفنت
#زمینه | #حاج_محمود_کریمی
#شهادت_حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها)
#هیأت_رایة_العباس "علیهالسلام"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زخماتو بستم با کفنت
یاری ندارم جز حسنت
رسیده وقت پر زدنت
چیزی نمونده از بدنت
خدا به دادم برسه
رمق نمونده توو تنم
پیش چشم زینب تو
ببین دارم جون میکنم
دستام میلرزه، حالم خرابه
بغضم شکسته، چشمام پرآبه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ستارهی سرخ سحرم
رفتیو آتیش جیگرم
داغ تو خم کرده کمرم
دیدی چه خاکی شد به سرم
به کی بگم دردمو من
کجا برم زار بزنم
تو دیگه بیجونیو من
ببین دارم جون میکنم
سرده نفسهام، قدم خمیده
کارم تمومه، رنگم پریده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امون از این دور و زمونه
داغت مثه اتیش میمونه
تابوت و میذارم رو شونه
میری از این خونه شبونه
جوون، جوون، رفتن تو
بهونه پیر شدنم
جوونیتو ریختی به پام
ببین دارم جون میکنم
تو آرومیو، من اشک میریزم
از دستم اخر، رفتی عزیزم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیگه دم بیکس شدنه
کنار تابوتت حسنه
زینب کنارم زار میزنه
میگه حسینم بیکفنه
یه روز میاد هر دوی ما
میریم به دنبال حسین
قرار ما روز دهم
کنار گودال حسین
گفتی غریبه مادر حسینه
تشنه حسینه بیسر حسینه
✨﷽✨
✅خدمت به پدر و مادر
✍زكريا مىگويد مسيحى بودم و در مسيحيت متعصب، مسلمان شدم، و خوشحال بودم، به مكه رفتم، خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم فرمود اگر پرسشى دارى، بپرس. عرض كردم: خانوادهام مسيحى هستند، تنها مسلمان آن خانواده منم، مادرم كور شده، من به ناچار با آنان زندگى مىكنم، زيرا پدر و مادرم جز من كسى را ندارند، دوست دارند با آنها هم غذا شوم و از ظرف آنان آب بخورم، فرمودند پدر و مادرت گوشت خوك مىخورند گفتم نه، با #خوك تماسى دارند؟ گفتم: نه. فرمود: از آن خانه بيرون نرو. از پدر و مادرت جدا مشو، به مادرت خدمت كن، كارهايش را انجام بده، او را به حمام و دستشوئى ببر، لباسهايش را عوض كن، لقمه به دهانش بگذار!
وقتى به كوفه برگشتم تمام دستورات حضرت را نسبت به #مادر عمل كردم، به من گفت حقيقت را به من بگو آيا مسلمان شدهاى؟ گفتم: آرى و اين همه خدمت و محبت به دستور امام زمانم فرزند رسولاللّه حضرت صادق (عليه السلام) است، مادرم گفت: او خود #پيامبر است. گفتم: نه او امام ششم و زاده رسول حق است، گفت: نه، اين كارهائى كه در حق من انجام مىدهى دستور انبياء خداست، در هر صورت من كورم، در عين كورى مىفهمم كه دين تو از دين من بهتر است، من را هم به دين خودت راهنمائى كن، مادرم را به عرصهگاه مسلمانى آوردم. نماز ظهرش را با من خواند، وقت مغرب به من گفت باز نماز بخوان تا با تو بخوانم، زيرا من از برنامه ظهر لذت بردم، نماز مغرب را با من خواند و پس از #نماز از #دنيا رفت، يادم آمد كه حضرت فرمود اگر مادرت از دنيا برود خودت دفنش كن، شيعيان را اول صبح خبر كردم، گفتند به كشيش بگو، گفتم مسلمان شده بود، به من كمك كردند تا كارهايش انجام گرفت.
📚پایگاه عرفان
4_5967791765699168111.mp3
19.61M
#بشنوید | #خانه_مادری
شام شهادت حضرت زهرا (س) ۱۳٩٦
هیئت رایةالعبّاس (علیهالسّلام)
هدایت شده از کارگروه تولید محتوا
03.mp3
2.83M