💠 حاشیههای دیدار خانواده شهدا با رهبر انقلاب به روایت #خط_حزبالله
❇️ از نسل مدافعین حرم
🔰وارد #حسینیه که میشدید، اولین چیزی که جلب توجه میکرد، لباسهای محلی برخی از استانها مثل استان #کردستان یا #سیستان و #بلوچستان بود. گویا خانوادهی شهدای مناطق مرزی مثل این دو استان در این دیدار بیشتر بودند.
✴️ در پیشانینوشت حسینیه، جایی که متناسب با شأن دیدار، آیات و روایات مرتبط نصب میشود، اینبار بخشی از آیهی ۹۵ سورهی نساء نوشته شده بود:
«وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا:
و خداوند مجاهدان را بر خانهنشینانِ [بی عُذر] به پاداشی بزرگ برتری داده است.»
✅ تعداد خانمها هم گویا بیشتر از آقایان بود و در اقدامی کم سابقه، به انتهای قسمت آقایان آمده و همانجا نشستند. آمدن خانمها به سمت آقایان همان و بههم خوردن نظم جلسه هم همان. جالب اینکه مسئولین حسینیه هم برخلاف سایر دیدارهای عمومی، به میهمانان امروز سخت نمیگرفتند. گویا دیدار، خودمانیِ خودمانی بود.
⭕️ همینطور که در حال نوشتن بودم، نوجوانی که لباس کردی پوشیده بود، با همان لهجهی شیرین کُردی ازم پرسید: شما میدانید خانهی #رهبر کجاست؟ جواب دادم: بله، همین نزدیک حسینیه است.
پدرش ادامه داد: برای اولین بار است که اینجا آمدهایم و پسرم تعجب کرده است که چقدر اینجا #ساده و #بیآلایش است.
🔆 نوجوانها و جوانهای زیادی هم در جمع به چشم میخوردند که لباس نظامی پوشیده و سربند بسته بودند. بعضیهایشان فرزندان #مدافعان_حرم بودند و در دستهای کوچکشان عکس #پدر را گرفته و سعی میکردند طوری بگیرند که آقا هم ببیند.
با زبانِ بیزبانی میگفتند ما از نسل مدافعین حرمیم و ادامهدهندهی راه پدر.
✳️ هرچقدر ساعت به ده نزدیک می شد، جمعیت بیشتری بلند میشد و مکانی که آقا از آنجا ورود میکنند خیره میشد.
مادران و پدران شهدا، گویا بیشتر از دیگران، چشم انتظار آمدن آقا بودند. آقا که وارد حسینیه شدند، جمعیت شروع به سر دادن شعار کرد:
"این همه لشگر آمده/ به عشق رهبر آمده"، "خونی که در رگ ماست/ هدیه به رهبر ماست"، "ما اهل کوفه نیستیم/ علی تنها بماند" و... . نوجوان کُردی که از من آدرس خانهی آقا را پرسیده بود، به محض ورود آقا، به سمت جلوی حسینیه دوید.
🔸بعد از قرائت قرآن، حاج #محمود_کریمی شروع کرد به مداحی.
شعری عاطفی و حماسی، در رثای پدران و مادران شهدا خواند. صدای هقهق گریه، از گوشه و کنار حسینیه بلند شد و بعضی از شانهها بالا و پایین میرفت.
تازه اینجا بود که میشد فهمید کدام یک از افراد، پدر، مادر یا همسر شهید است. جنس گریهی اینها با مردم عادی فرق داشت.
وقتی حاج محمود روضهی حضرت علیاکبر(ع) را خواند، پدرها و مادرهای شهید، طور دیگری گریه میکردند.
@fadayiane_banoye_damshgh
🍀
🌱 #نهال_ولایت ۴۸
🌴 از تل زینبیه تا محل جنگ تو کربلا یه فاصله زیادی هست
🔹رفتید کربلا بگید بهتون نشون بدن اون فاصله رو . بعد برید بدوید ....
حضرت زینب این فاصله زیاد رو دوید تا رسید بالای سر حضرت علی اکبر...😭😭
🌷 زینب همونیه که وقتی حسین علیه السلام صورت به صورت علی اکبر گذاشت ، دوان دوان از میان نامحرمان رفت و خودشو رسوند به حسین و علی اکبرش...😭
بعد بچه هاشو که آوردن جلوی خیمه اش حتی بیرون نیومد از خيمه.....
🔸شما نه زینب رو تا حالا دیدید . نه حسین رو دیدید. نه صداشونو شنیدید. نه تو این خانواده بودید
❣خیلی جالبه تحمل داغ تو این خانواده رو ندارید...مردها مثل کودکان اشک میریزند. زنان مثل مادر های بچه مرده اشک ميريزن😭
❤️ حسین چیکار میکنی با دلهای ما
یا ابا عبدالله این روضه رو ما آرام پیش بردیم
یه فریاد هم آخرش بزنیم😭
🌷 هر شهیدی که روی زمین میفتاد فریاد میزد یا ابا عبدالله.
✨امام حسین علیه السلام سریع ميرسوند خودشو بالای سر اون شهيد و اون آرام شهید میشد تو بغل ابا عبدالله.....😭
🔹ولی وقتی خود حضرت روی زمین افتاد
تنها بود و زینب کبری از بالای تل زینبیه نگاه میکرد حسینشو نمی دید
چون نامردا دور تا دور حسينشو گرفته بودند....
😭😭
#جامعه_مهدوی
@fadayiane_banoye_damshgh
🌺
💠 #یا_خالق_النور
سلام خدای عزیزم ✋❤️
تو خالق نور و روشنایی هستی تا برهانی مرا از ظلمت و تاریکی نفسم ❤️
پس از تو می خواهم در این صفحه نو از دفتر زندگی ام، با نورت مسیر وصل خودت را نشانم دهی❤️
روزم بنامت
الهی به امید تو 🌺
@fadayiane_banoye_damshgh
🔘
#خدا_باهات_حرف_داره
📎 آیات ۸۷-۹۳ سوره ی یوسف به ماجرای قحطی مصر و اطراف آن اشاره دارد.
🌾 قحطى در مصر و اطرافش از جمله كنعان بيداد مى كرد، دگربار يعقوب فرزندان را دستور به حركت كردن به سوى مصر و تامين مواد غذائى مى دهد، ولى اين بار در سرلوحه خواسته هايش مى گويد: فرزندانم برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد
يعقوب به آنها گوشزد مى كند از رحمت الهى هيچگاه مايوس نشويد كه قدرت او مافوق همه مشكلات و سختيها است. چرا كه تنها كافران بى ايمان كه از قدرت خدا بيخبرند از رحمتش مايوس مى شوند.
🌾آنها وارد بر يوسف شدند، و در اين هنگام گفتند:
اى عزيز! ما و خاندان ما را قحطى و ناراحتى فرا گرفته است و تنها متاع كم و بى ارزشى همراه آورده ايم، اما با اين حال به كرم و بزرگوارى تو تكيه كرده ايم و انتظار داريم كه پيمانه ما را بطور كامل وفا كنى و در اين كار بر ما منت گذار و تصدق كن و پاداش خود را از خدايت بگير، چرا كه خداوند متصدقان را پاداش خير میدهد.
🌾یعقوب نامه ای به عزیز مصرنوشت و از او
خواسته بود كه بنيامين را آزاد كند و تاكيد نموده بود كه هرگز سرقت و مانند آن در خاندان ما نبوده و نخواهد بود.
🌾هنگامى كه برادرها نامه پدر را بدست عزيز مى دهند، نامه را گرفته و ميبوسد و بر چشمان خويش ميگذارد، و گريه مى كند، آنچنان كه قطرات اشك بر پيراهنش مى ريزد و همين امر برادران را به حيرت و فكر فرو ميبرد كه عزيز مصر چه علاقه اى به پدرشان يعقوب دارد كه اين چنين نامه اش در او ايجاد هيجان مينمايد، و شايد او خودش يوسف باشد.
🌾 یوسف به برادران گفت: هيچ مى دانيد شما هنگامی كه جاهل بوديد، به يوسف و برادرش چه كرديد؟
لذا آنها با ترديد گفتند: آيا تو يوسفی؟
🌾 گفت: آرى منم يوسف ! و اين برادرم بنيامين است !
خداوند بر ما منت گذارده هر كس تقوا پيشه كند و شكيبائى داشته باشد، خداوند پاداش او را خواهد داد، چرا كه خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمى كند.
🌾آنهاگفتند: بخدا سوگند خداوند تو را بر ما مقدم داشته، هر چند ما خطاكار بوديم.
🌾گفت: امروز هيچگونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود خداوند نيز شما را مى بخشد، چرا كه او ارحم الراحمين است .
💠پیام صفحه ۲۴۶ قرآن
@fadayiane_banoye_damshgh