🕊🕊🕊
🌙 #شب_نشینی_با_شهدا
شهیداݧ بر شهــادت #خنده ڪردند
بہ عطرخود #بهاراݧ زنـــــده کردند
بہ زیرلب بگفتـا #لالـــــہ با خــود
شہیداݧ لالہ را شرمـــــنده ڪردند
#شهید_مرتضی_عطایی
#شهید_رضا_سنجرانی
#شبتون_شهدایی✨🌙✨
🌷 🍃🌹🍃
✍ #خاطرات_شهدا
🔰وقتی مرتبه اول رفتیم برای صحبت کردن گفت: خیلی عصبی و زودجوش است، اما وقتی وارد زندگی شدیم برخلاف آنچه که قبلاً از خودش گفته بود، آرام و مهربان به نظر میرسید.
🔰 #روحالله آنقدر پخته و سنجیده بود که من در کنارش کامل شدن و بزرگ شدن را خیلی خوب حس می کردم. صبر زیادی داشت و این صبر زیادش فرصت برای رشد من فراهم می کرد تا جایی که اطرافیان این بزرگ شدن من را خیلی خوب حس میکردند و حتی به من گوشزد هم میکردند که رفتارهای من با قبل از ازدواج خیلی متفاوت شده است.
🔰اختلاف نظر در هر زندگی مشترکی هست، اما چیزی که اصلاً بلد نبودیم قهر کردن بود. شاید باور نکنید بیشترین زمان ممکن که با هم حرف نمیزدیم از پنج دقیقه بیشتر نمیشد. خیلی زود خندهمان میگرفت و میزدیم زیر #خنده و هرچی بود همانجا تمام میشد.
#شهید_روح_الله_کافی_زاده
#شهید_مدافع_حرم
🕊🕊🕊🕊
🌱خانواده #شهید مغنیه به یک #مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه #الغبیری بود.
☝️همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت #حضرت_رسول_ص دور هم جمع بودند.
از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه #صحبتی_کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه #برنامه هایی دارند .
💠همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به #جهاد_مغنیه...
جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...‼️
❌همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
✅وسط #خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.
درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای #تسلیت آمده بودند!!...
طرح جهاد، #شهادت بود.🥀
🔺به روایت #مادربزرگ_شهید
#شهید_جهاد_مغنیه 🌹
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_شاخص_سال۹۸
🔰گذشـــتن از عزیزتــرین هـا
🔸من در مدتے نزدیڪ بہ یڪســـال هـم با #حامد در ستاد کنگرہ شهدا همکار بودم و هـم با یڪدیگر هـمسایــہ دیوار بہ دیواربودیم ، دغدغہ اش در رابطہ با جمع آورے اطلاعات و #خاطرات_شهدا بہ شڪلے بود ڪہ داوطلبانہ تا ساعاتے از شب بہ دنبال ضبط و #ثبت_خاطرات هـمرزمـــان شهـدا بود.
🔹صبح هـا ڪہ با یڪدیگر بہ محل کار میرفتیم یڪسرہ #خندہ و شوخے بود و من ڪہ در حرف ڪم مے آوردم شروع میڪردم بہ مشت زدنش حامد میخندید و در عوض موقع پیادہ شدن براے اینڪہ من را اذیت ڪند درب ماشین را تا آخر #باز میگذاشت و میرفت
🔸خانہ هـم ڪہ میرسیدیم صداے شلوغ ڪارے و توپ بازے و ... کاملاً شنیدہ میشد، وقتے بہ #حامد مے گفتم بازے رو بزار دیرتر، میگفت: «اول ڪہ رسیدم خونہ باید با #ریحـــانہ بازے ڪنم»
🔹خیلے بہ #ریحانہ وابستہ بود ... براے نزدیڪانے ڪہ وابستگے حامد بہ دخترانش را دیدہ بودند، اینڪہ حامد چگونہ از دخترانش دل ڪند و براے جهــــاد راهـے #سوریه شد ســـوالے است که جوابے ندارد.
#شهید_حامد_کوچک_زاده
#شهید_مدافع_حرم 🌹
🌺از زبان #همسرشهید
🔸وقتیکه ایشون میخواستن از بنده اجازه بگیرن واسه رفتن به #سوریه،احساس میکردم که واقعا نمیتونم رو به روی #حضرت_زینب (س) بایستم
🔹اما از طرفی هم نمیتونستم تو اون شرایط بسیار سخت،تو #اوج_وابستگی و نیاز،به ایشون راحت اجازه بدم که برن.
🔸بنده فقط سکوت کردم،تنها کاری که کردم سکوت کردم و چیزی #نگفتم. دیدم که ایشون هی چشماشون رو کوچیک میکردن و سر تکون میدادن تا اجازه بدم که #برن.
🔹من باز چیزی نگفتم و فقط سکوت کردم
دیدم که دیگه صداشون نمیاد و ساکت شده بودن،وقتی برگشتم و نگاشون کردم دیدم نشسته بودن روی پله آشپزخانه و سرشون رو انداخته بودن پایین و #اشک از چشماشون سرازیر میشد.
🔸وقتیکه من #گریه ایشون رو دیدم،دیگه واقعا نتونستم مقاومت کنم چون خیلی به ایشون #علاقه داشتم و همیشه میخواستم که به خواسته هاشون برسن و هر آرزویی که دارن بهش برسن و درنهایت بهشون گفتم که باشه مشکلی نیست،برین
🔹فقط به #خنده بهشون گفتم که وقتی رفتین اونجا یه وقت #شهیدنشین... ایشونم خندیدن
و گفتن:نه من میخوام #چهل سال خدمت کنم مثل فرمانده مون جعفرخان تو سن چهل سال به بعد #شهید شم.
#شهید_تاسوعای_94
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
خصوصیات شهید:
ویژگی بارز #محمدحسن شوخ طبعی او بود؛ در تمام #جمعها شادی میآورد و همه آن را دوست داشتند
تمام خاطرات ما از محمد حسن به #خنده و شادی است؛ حتی بچه های دوستان و همسایگان به او عمو خنده میگفتند.
امام عکسهایی که از او داریم با خنده است فقط چند عکس از او داریم که لبخند نزده وآن به خاطر این است که در مراسم عزای ابا عبدا... بوده
او وقتی از سر کار می آمد با وجود همه خستگی خود را متعلق به خانواده میدانست ودر هر ساعتی که بود بچه ها را به پارک داخل مجتمع میبرد یکی از همسایگانش میگفت هر وقت ما از پنجره بیرون را نگاه میکردیم میدیدیم شهید روی صندلی پارک نشسته و دخترانش در پارک بازی میکنند.
محمد حسن ارادت ویژهای به #حضرت فاطمه معصومه (ع) داشت و ده سال خادم حرم آن حضرت بود با اینکه اصالتا یزدی بود ولی چون در قم زندگی میکرد خود را جیره خوار آن حضرت میدانست و وصیت کرده بود که در قم دفن شود.
شهید روحانی محمد حسین دهقانی
#از_شهدا_بیاموزیم 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
گفتمش #دل میخری
پرسید چند
گفتمش دل مال #تو
تنها بخند
#خنده ای کرد و دل از
دستم ربود
تا به خود باز آمدم
#او رفتهبود
دل زدستش روی #خاک
افتاده بود
جای #پایش روی دل
#جامانده بود ❣😔
#سرداردلها شهیدحاج قاسم #سلیمانی
#شهید_مدافع_حرم
رضابخشی(فاتح)
.... 🌸
#فرمانده
#سوریه
#فرمانده_امیر
هدیه کنیم دسته گلی ازجنس صلوات
به همه عزیزان آسمانی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✨ #شبتون_شهدایی ✨🌙