eitaa logo
فداییان بانوی دمشق
917 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
11.2هزار ویدیو
151 فایل
#شهدا_علمداران_سپاه_عشق با مطالب شهدایی، مهدویت، تحلیلی_بصیرتی و فرهنگی🌷 با ما همراه باشید 🌸ارتباط با خادم کانال🌸 @tasnim2060
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 🌙 🌺 هنرآن است که بمیری پیش ازآنکه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند که چنین مرده اند. 💠 سید شهیدان اهل قلم 🌹 برای دفاع ازحرم عمه سادات(زینب کبری🍀) رفتی تاحریم وحرمت زینبت وهمه زینب ها حفظ شود 🥀 🥀 🌹 ✨ 💫
🌙 🌴سعید خیلی به نفس خود مسلط بود، هیچگاه او را عصبانی و یا پرخاشگر ندیدم، در این مواقع سکوت می کرد. با وجود اینکه بسیار  شاد و شوخ بود اما هیچگاه از حد اعتدال خارج نمی شد و هرگز کسی را با مزاح و خنده هایش نمی رنجاند. 🌴بسیار مراقب بود که گناه نکند. نظم خاصی داشت بویژه در خصوص نماز بسیار دقیق و منظم بود. 🌴به نماز که می ایستاد بسیار، سنگین، باوقار و متواضع بود، گاهی اوقات به او نگاه که می کردی با خود می گفتی آیا این همان سعید شاد و شوخ است که این چنین باوقار به نماز ایستاده است؟ 🌴 اهل تعقیبات و ذکر و اهل دعا و مناجات بود.   🥀 🥀 🌹🕊 ✨ 🌙✨
🌙 🌴پدرم فردی فراجناحی بود و محبوبیت زیادی بین جناح‌های مختلف داشت و همین که احساس کرد که نیاز به کمک است، به خاطر حفظ آبروی انقلاب، در شرایطی بسیار سخت که انواع حرف‌ها و تهمت‌ها متوجه ایشان بود، یک مسئولیت خطیر را بر عهده گرفت و در برابر هجمه سختی‌ها، خم به ابرو نیاورد. 🥀 🥀 🕊🌷 ✨ 🌙
🌙 🌺 🌴به چشم‌های شوهر من نگاه کنید، اصلاً ترس در این چشم‌ها نیست، همه‌اش شجاعت است، دلیری است، محسن توی این عکس مثل کوه با صلابت است. 🌹 🌹 💫
🌙 🌹خدایا نمی‌دانم کی، کجا و چگونه مرا خواهی برد؟ ولی از تو می‌خواهم زمان مرگم، مرا در راه حفظ و نگهداری از دینت ببری. 🌹خدایا! این بنده کوچک و خطاکارت را با همه این بدی ها و ناتوانیم بپذیر و بر سرم منت گذار و شهادت راهت را نصیب من بگردان. 🌷 🌷 🕊🥀 ✨ 💫
🌙 🌹حال که زعامت این کشتی پر تلاطم به دستان با کفایت رهبر عزیزتر از جانم افتاده وایشان نیز به حق آن را سکانداری نموده ایشان را در این امر یاری کنید تا بار دیگر علی تنها نماند . 🌿 🌿 🕊🥀 ✨ 💫
🌙 🌹این بند از دلگویه سید احمد اسدی با پدر شهیدش نشان می‌دهد که شهید سید جواد اسدی فرهنگ شهادت را در خانواده خویش نهادینه کرد، فرزند این مدافع حرم برای پدر نوشت: تو قهرمان هستی که همیشه در در تاریخ و یاد مردم زنده می‌مانی، من به شهادتت افتخار می‎کنم. 🌷 🌷 🕊🥀 ✨ 💫
📧 📲سفارشـم به شـما این اسـت کـه تمام حرفتان حـرف رهبری، عملتان عمـل رهبری و جانتـان جان رهبری حضـرت امـام خامنـه‌ای باشـد و نه عقب‌تـر و نه جلوتر حرکـت کنید. 🥀 🥀 🕊🌷
🌙 🌹روح‌الله هیچ وقت پشت سر دیگران حرف نمی‌زد، هیچ وقت حرف زور را قبول نمی‌کرد، بر اصول و اعتقاداتش محکم بود و ایستادگی می‌کرد حتی اگر به ضررش تمام می‌شد باز هم از اصولش کوتاه نمی‌آمد. خیلی مواقع در دفاع از حرف حقش چوب می‌خورد اما از آن حرف حق کوتاه نمی‌آمد بر عقیده به حق خود مستحکم بود. 🥀 🥀 🕊🌹 ✨ ✨🌙
🌙 🌴 از خصوصیات بارز اخلاقی شهید صحرایی مى توان خوش اخلاق و شوخ طبع بودن، دائم الوضو و دائم الذکر بودن را نام برد. شهيد شبها قبل از خواب سوره واقعه را می ‌خواند و صبح ها دعای عهد ایشان ترک نمیشد، به نماز اول وقت و جماعت و به نماز جمعه اهمیت زیادی می‌ داد،عاشق و مطیع امر رهبری بود. 🥀 🥀 🕊🌷 ✨ ✨🌙
🌙 🌹 آقا امیر مهربان، شوخ طبع، صبور، خنده رو، ماخوذ به حیا، فداکار، مسولیت پذیر، مشتاق در انجام کار خیر، صادق و بی ریا بود و علایقشدذ فعالیت ورزشی، مسافرت، حضور در هییت های مذهبی، علمداری حضرت ابولفضل العباس «ع»، دایر کردن چای خانه اباعبدالله الحسین «ع» در دهه ی اول محرم😊 📝قسمتی از وصیت نامه شهید : برای تشیع جنازه ام خواهش می کنم همه با چادر باشند. اگر جا برای من بود جسدم را در جوار امام زاده علی اکبر خاک کنید چون خانواده ام و همسر عزیزم هر روز به دیدارم بیایند. 🌹 🌹 🕊🥀 ✨ 💫
✨🕊✨ 🌙  🌸 ۱۵ سال بیشتر نداشتم و سرگرم بازی های کودکانه، یک روز خسرو برادرم گفت: پری! حمید پسر خاله مان از تو خوشش می آید و می خواهد به خواستگاری ات بیاید، نمی دانم چه حسی بود داشتم، خوشحالی، حجب و حیا، ولی هرچه بود همراه با نگرانی های مخالفت های پدرم بود. چون پدرم نظرش بر این بود من هنوز بزرگ نشده ام ، چه طور می توانم یک زندگی را جمع کنم و به طور مستقل زندگی کنم. 🌸 شب خواستگاری پدرم به حاج حمید گفت : پری لباسهایش را مادرش می شوید، کیف مدرسه اش را مادرش جمع می کند، چه طور می خواهد بیاید خانه تو و خانه داری کند؟ 🌹 حاج حمید گفت : اگر مشکل لباس یا کار منزل است من خودم انجام می دهم و من همسر حاج حمید شدم. 🌸 🌷 🌙
🌙 🌹هیچ چیز گلوی تشنه مرا سیراب نمی‌سازد جز شهادت. خدایا تو را شکر و سپاس می‌گویم به خاطر فضل و محبتت که به من حقیر لطف نموده و مستعد شرکت در جنگ علیه کفار تکفیر قرار دادی و به من لیاقت دادی تا به کاروان شهیدان ملحق شوم و در آخرین روزهای حیاتم به من فضل و ترحم کردی که سربازی در رکاب امام و مولایم حسین بن علی(ع) و برادر علمدارش ابوالفضل باشم. 💐 💐 🕊🥀 ✨ 💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سلام آقا هادی سردار اهل دل و اهل هنر 🍁راه و رسم شهید آوینی انگار سرلوحه کارت بود چرا که با مستنداتت و از راه لنز دوربین کردی و جنایات دشمنان خدا و اهل بیت رو به تصویر کشیدی و برای مردم تفسیر کردی و حقایق ذات پلید دشمنان خدا رو به مردم نشون دادی 🍁با مستنداتت مردم دیدن تو سوریه چه خبر هست و جوونای مخلص وطن چه خالصانه و شجاعانه و زیبا شدند تا دشمن زبون را نابود کنند. 🍁و تو 💔 همچون آقاسیدمرتضی تو راهت با خون خودت خضاب شدی و..💔 🕊 🦋 پروانه شدی و عاشقانه در آتش عشق بانوی دمشق سوختی و خواستنی شدی آقا هادی عزیز! عنایتی و نگاهی، شاید ما رو هم خریدن💔😔 🥀 🥀 🕊 🌙
🌙📩 جاذبه مرتضی خیلی زیاد بود. از پیرمردهشتاد ساله تا بچه کوچک، همه را خودش می کرد. با همه بود. 👌 بعد از شهادتش کسانی آمدند به خانه ما و از کارهای مرتضی گفتند که باورش برایمان است. نمیشناختمشان. می گفتند که شما نمی دانید مرتضی برای ما چه کار کرده😭 مرتضی بچه ما را از نجات داد. میگفتند مرتضی فقط مال شما نبوده، مرتضی برای همه ما بوده.» 🥀 🥀 🌹 🌙
🌙 🌹شهید دایی تقی خیلی پر جنب و جوش بود، هیچ کاری را زمین نمی‌گذاشت و یا یکی را به نفع دیگری حذف نمی‌کرد. با برنامه‌ریزی دقیق از عهده همه کارها برمی‌آمد. 🐚 🌹در عین حال، لطیف و شوخ طبع بود، خنده از لبانشان نمی‌رفت، بسیار با بصیرت بود و اخبار، به خصوص اخبار سوریه را به دقت رصد می‌کرد، در مورد همه چیز احساس مسئولیت داشت.🐚 🪴 🪴 🕊🥀 ✨ 💫
🌙 همسر🕊🌷 شهید مسلم خیزاب گفت: 🌷🕊 شهید وقتی می خواست از فضای مجازی استفاده کند حتماً وضو می گرفت و معتقد بود که این فضا آلوده است و شیطان انسان را در این فضا وسوسه می کند. 🌹 🌹 🕊 💫 ✨🌙
🌙 🌾جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه ۸۸ بود. 🌾حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم. اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد... ✍راوی: دوست شهید 🥀 🥀🌷 ✨ 💫
🌺 🪴🐚عبدالله در بچگی و نوجوانی شیطنت های مخصوص خودش را داشت. بچه‌ای نبود که از دیوار راست بالا رود یا شیشه همسایه را بشکند. عاشق آتش زدن چوب کبریت بود. کافی بود سرم را بر گردانم همه قوطی را می برد کوچه تند تند آتش می زد. 🪴🐚علی رغم همه شیطنت‌هایش همیشه مودب بود. امکان نداشت من یا پدرش وارد خانه شویم تمام قد بلند نشود. گاهی حتی از سر کار آمده بود و از خستگی حس نداشت اما محال بود بلند نشود و دست‌های ما را نبوسد. 🌷 🌷 🥀🕊
🌙 🌹کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده، دلمونو اشغال می کرد، کاش صحبتهای ولی امر مسلمین که سر لوحه ی روزمرمون شده سر لوحه ی اعمالمون می شد، کاش دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) با اعمال ما خون نمی شد.کاش مهدی (عجل الله تعالی فرجه شریف) فاطمه (سلام الله علیها) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمی افتاد. 🌹دیشب خواب امام "قدس سره شریف” را دیدم، دیدم سر پل صراط ایستاده و با همان خضوع همیشگی داره رد میشه صدا زدم جلوشو گرفتم گفتم چه جوریه شما راحت رد میشید؟ پس ما چی؟ فرمود: اینجا دیگه اعمال دنیوی شماست، که به کارتون میاد. 🌷 🌷 🕊🥀 ✨ 💫
🌙 🌹 هادی میگفت: یقین دارم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه، خیلی چیزها رو از دست می‌دهد. چشم گناهکار ، لایق نمی‌شود. 🥀 🥀 🕊🌷 ✨ ✨☄
🌙 🌹بسیار مهربان بود از همان کودکی همینطور بود ، همینطور بزرگ شد ، در هر جمعی که می نشست دوستی و محبتش جمع را تحت تاثیر قرار می داد. 🌹خودش را موظف می دید برای هر نعمتی که خدا بهش داده شکر بجا آورد خیلی وقت ها سجده شکرش هم بجا می آورد. هربار که باران می آمد سجده شکر می رفت. از نعمت های خدا بدون شکر نمی گذشت. 🌷 🌷 🕊🥀 ✨ 💫
🌙 🍏آنچنان عاشق شده بود که ذکر شب و روزش شهادت بود، یاد گرفته بود خاکی باشد اما دلبسته به این خاک نه؛ یاد گرفته بود بجنگد اما برای این دنیا نه؛ یاد گرفته بود بایستد اما برای خودنه. 🍏 او درست یاد گرفته بود که در عنفوان جوانی خریداری همچون خدا برای خود پیدا کند، جوانی که حتی ۲۳ سالگی را درک نکرد بود، آنچنان دلبری می‌کند که به آغوش محبوب خود می‌رود و پشت پا به این دنیای فانی می‌زد. 🌹 🌹 🕊🥀 ✨ 💫
🌙 🌹لحظه‌ای که سر سفره عقد نشسته بودم این باور قلبی را داشتم که حسین روزی به شهادت می‌رسد، ولی به خودم می‌گفتم هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. 🌹 با آنکه خیلی‌ها برگشتند به من گفتند چهره داماد چقدر به شهدا می‌خورد. ما زندگی‌مان را ساده شروع کردیم. هر دو عقیده داشتیم هرچه مهریه کمتر باشد ثواب آن بیشتر است و با اشتیاق هر دو دوست داشتیم به نیت ۱۴ معصوم ۱۴ سکه باشد. 🌴 ... 🥀 🥀 🕊🌷 ✨ ✨🌙
🌙 🌺همسر شهید: سجاد ورزشکار و مربی کشتی و بسیار مهربان بود ولی معرفت، بارزترین ویژگی ایشان که زبانزد عام و خاص بود و دوستان بسیاری داشت. 🍃سجاد دو بار برای مقابله با تکفیری‌ها به عراق رفته بود که بعد از آن در تکاپو بود تا به سوریه برود به ویژه پس از شهادت دوستش مصطفی صدرزاده از شهدای مدافع حرم، عفتی دیگر قرار نداشت و حتی یک بار به سوریه پرواز داشت که پروازش کنسل شد. 🍃زمانی که به سجاد می‌گفتم به سوریه نرود در پاسخ می‌گفت، این جنگ متصل به جنگ ظهور امام زمان (عج) است اگر امروز نروم یک تا دو سال دیگر همه باید برویم. 🍃سجاد همیشه می‌گفت، ائمه اطهار (ع) در کشورهای عربی بسیار غریب هستند و حرم‌هایشان همیشه خلوت و به آن رسیدگی نمیشود. 🌷 ... 🥀 🥀 🕊🌷 ✨✨🌙