#نقد_کتاب
#عقاید_یک_دلقک
نوشته ی: #هاینریش_بل
❌❌❌❌❌
مالیخولیا را شنیده بودم،
اما کتابی که مالیخولیایی باشد نخوانده بودم.
دلقکی که خالی است از هر هدف و برنامه.
تنها یک دلقک که پر است از تنش، سردرگمی، بدبختی، تلخی و نفهمی ها !!!
کتاب عقاید یک دلقک برای خواننده، همان قدر سردرگمی و #پوچی می آورد که در زندگی دلقک بیچاره جریان داشته است…
جوانی از خانواده ای پولدار امّا خسیس،
بی احساس،
بی هدف،
بی برنامه
و همیشه معترض به والدینش بر سر هر عقیده و ماجرایی که برایشان پیش می آید.
با دختری که عاشقش می شود زندگی جداگانه ای را آغاز میکند.
😒زندگی به سبک و فرهنگ غربی، یعنی جدا از خانواده (تا جایی که ۵ سال به والدینش سر نمی زند)
😱البته زندگی و همبستری بدون ازدواج رسمی و ثبتی، فقط بر مبنای لذت شخصی !!!
و می شود دلقکی که مالیخولیا دارد.
👇👇👇
تو آمریکا پدوفیل ها (بچه بازها) درخواست حقوق مشابه با همجنسبازها کردند، حرفشونم اینه که بچه بازی گرایشه نه هوس بازی! انسان قشنگ داره ثابت میکنه که میتونه بدتر از حیوون باشه.....⛔️
❌حواستون هست آزادی های غربی به کجا داره میره؟! قانونی شدن همجنس بازی، رابطه جنسی با حیوانات، رابطه جنسی با اشیاء و حالا هم درخواست قانونی شدن رابطه جنسی با کودکان!
اینها همه نشون دهنده اینه به #پوچی رسیدن و وقتی ولع شهوت بر مغز حاکم بشه دیگه امنیت و آرامش تو جامعه برقرار نمیشه.
🌀🌀
یکى از این عواملى که نظام ارزشى غرب را و سلطهى معنوى این نظام را متزلزل کرده، بحران رو به افزایش اخلاقى و معنوى در غرب است؛ که نشانهى بارز آن رواج احساس #پوچى، احساس #بیهودگى، احساس #ناامنى_روحى در بین آحاد مردم - بخصوص در بین جوانها - در غرب است.
❌تلاشىِ خانواده؛ بنیان خانواده در غرب دچار تزلزل شدید است و متلاشى شده که این آثار را میگذارد.
🗓رهبر انقلاب؛ ۹۳/۰۶/۱۳
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
📗 #به_کجا_آمدم؟
(در جستجوی معنای زندگی)
✍دکتر مهدی خدامیان
#فصل دوم
قسمت2⃣
☝️از این پنج گروه که به دنبال جواب معماى زندگى هستند، سخن گفتم:
💠1 - کسانى که مرگ عزیزان خود را مى بینند.
💠2 - کسانى که در هدف خود شکست خورده اند.
💠3 کسانى که به سن پیرى رسیده اند.
💠4 - کسانى که ثروت زیادى به دست آورده اند.
💠5 - کسانى که در فقر و بدبختى زندگى مى کنند.
👌این پنج گروه در آن شرایط از خود مى پرسند #معناى_زندگى چیست و براى چه به این دنیا آمده ایم، اما آنان به صورت جدى به دنبال جواب نیستند، آنان جویاى چیزى دیگرى هستند و چون به آن نرسیده اند براى لحظه اى از معناى زندگى سؤال مى کنند.
❌کسى که عزیز او مرده است به دنبال وصال عزیز خود است، کسى که در هدف شکست خورده است، اگر به موفقیت برسد این سؤال را فراموش مى کند، آن پیر به دنبال جوانى خود مى گردد، آن ثروتمند به دنبال آرامش است، آن فقیر هم به دنبال ثروت است. آنان چون به خواسته خود نرسیده اند، براى لحظه اى از حقیقت زندگى سؤال مى کنند و دوباره دچار غفلت مى شوند.
🔷🔸🔷
⁉️آیا مى دانى چه کسى واقعاً در جستجوى معناى زندگى است و به پاسخ صحیح مى رسد؟ چه کسى از روى #راستى و حقیقت جویى به دنبال دانستن فلسفه زندگى است؟
✅کسى که از افق بالاتر به زندگى و جهان هستى نگاه مى کند مى تواند این معما را حل کند، کسى که فکر خود را از قلمرو زندگى مادى بالاتر مى برد مى تواند حقیقت زندگى را درک کند. باید از زندگى مادى که بر اساس غریزه و هوس است، بیرون آمد و آنگاه در جستجوى حقیقت زندگى بود، کسى که از سراى طبیعت بیرون نمى رود، چگونه مى تواند به کوى حقیقت برسد؟
❌اگر انسان با پدیده هاى ظاهرى دنیاى مادى به آرامش واقعى مى رسید، دیگر از خود نمى پرسید براى چه آفریده شده ام؟ کسانى که غرق هوس ها و ثروت ها و شهرت ها و مقام ها بودند باز هم این سؤال براى آنان مطرح بوده است و در جستجوى جواب بوده اند.
❌آرى، خوردن، آشامیدن و ارضاى غریزه ها نمى تواند انسان را قانع کند، انسان مى خواهد بداند از کجا آمده است و براى چه آمده است و به کجا مى رود. جواب این سؤال را باید در دنیاىِ بالاتر از این دنیاى مادى یافت.
🔷🔸🔷
☝️من غذا مى خورم آب مى نوشم، کار مى کنم ... تا زنده باشم و زندگى کنم، همه این ها از دنیاى مادى است. همه این کارها در جاى خود داراى هدف روشن و واضحى است، من نباید راز زندگى را در همین زندگى مادى بیابم. راز زندگى و معناى آن، در جاى دیگر است. اگر کسى به این نکته دقت نکند به پوچى مى رسد.
⚠️دوستى داشتم که به فلسفه #پوچى رسیده بود، با او بسیار سخن گفتم و فهمیدم که اشتباه او در این یک نکته بوده است: او فقط به زندگى مادى نگاه کرده بود و انتظار داشت که راز زندگى را در آن پیدا کند، جستجوى او به نتیجه اى نرسیده بود و براى همین به فلسفه پوچى رسیده بود و زندگى را بى معنا مى دانست.
👌آرى، انسان به گونه اى آفریده شده است که به دنیاى برتر علاقه دارد و غریزه ها و هوس ها هرگز نمى تواند روح او را ارضا کند، زندگى مادى هرگز نمى تواند عطش روح انسان را سیراب کند و طعم زندگى واقعى را به او بچشاند. انسان با وجدان خود مى فهمد که برتر و بالاتر از این جهان مادى است، او هرگز نمى تواند با این جهان مادى به آرامش گمشده خود برسد.
⁉️چرا عده اى که به فلسفه پوچى مى رسند و بر ضد زندگى طغیان مى کنند، سرانجام دست به خودکشى مى زنند؟ اشتباه آنان یک چیز است: آنان مى خواهند از میان #زندگى_مادى، راز زندگى را بیرون بکشند تا دل خویش را آرام کنند، اما زندگى مادى نمى تواند راز زندگى روح را بیان کند. حقیقت انسان همان روح اوست، روح او از جهانى برتر است، روح از جنس ماده نیست، اینجاست که آنان به بن بست مى رسند و سر از پوچى و بیهودگى در مى آورند.
✅اگر کسى مى تواند به راز زندگى انسان دست پیدا کند باید خود را از زندگى مادى بالاتر ببرد و از افق روح انسان به این موضوع نگاه کند. کسى که انسان را نشناخت و عظمت روح او را درک نکرد، نمى تواند راز زندگى را کشف کند.
#ادامه_دارد...
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
📗 #به_کجا_آمدم؟
(در جستجوی معنای زندگی)
✍دکتر مهدی خدامیان
#فصل چهارم
قسمت2⃣
✅ #صادق_هدایت» نویسنده اى ایرانى است. او در کتاب هاى خود از #پوچى سخن گفته است، او در سال 1330 هجرى شمسى #خودکشى کرد. وقتى نوشته هاى او را مى خوانیم مى بینیم او از غربت و تنهایى درونى رنج مى برد، رنجى که ناشى از غربت و بیگانگى او در هستى و رها شدن او در جهان است. او در داستان هاى خود، پوچى گرایى را ترویج کرد. او انسان را موجودى بیگانه از جهان مى داند که به امور پوچ و بیهوده سرگرم مى شود و سرانجام این پوچى به اوج مى رسد، آن وقت است که انسان باید خود را خلاص کند و خودکشى نماید.
❌او چنین مى گوید: «آیا سرتاسر زندگى یک قصه مُضحک، یک مثل باورنکردنى و احمقانه نیست؟ کاش مى توانستم مانند زمانى که بچّه و نادان بودم، آهسته بخوابم، خواب راحت وبى دغدغه».
❌او #مرگ و نیستى را علاج بن بست هاى زندگى مى داند و چنین مى نویسد: «مرگ یک خوشبختى و یک نعمتى است که به آسانى به کسى نمى دهند».
❌او به آنجا مى رسد که مرگ را هم دشمن خود مى پندارد و مى گوید: «به کسى که دستش از همه جا کوتاه بشود مى گویند: برو سرت را بگذار و بمیر! اما وقتى مرگ هم آدم را نمى خواهد، وقتى مرگ هم پشتش را به آدم مى کند... همه از مرگ مى ترسند و من از زندگى خودم. چقدر هولناک است وقتى که مرگ، آدم را نمى خواهد».
❌سپس او چنین مى گوید: «خودکشى با بعضى ها هست، در خمیره و نهاد آنهاست. آرى، سرنوشت هر کس روى پیشانى اش نوشته شده، خودکشى هم با بعضى ها زاییده شده».
❌او سال ها پیش از آن که خودکشى کند، خود را موجودى مرده مى پنداشت. این سخن اوست: «من همیشه زندگانى را به مسخره گرفتم، دنیا و مردم به چشمم یک بازیچه، یک ننگ، یک چیز پوچ و بى معنا است». سپس چنین مى گوید: «باید بروم، بیهوده است، زندگانیم وازده شده، بى خود، بى مصرف، باید هر چه زودتر کلک را کند و رفت، هر چه فکر مى کنم هیچ چیز مرا به زندگى وابستگى نمى دهد».
☝️او در شناخت #معماى_آفرینش به بن بست رسیده بود و نتوانسته بود هدف هستى خود را بیابد، او در شرح حال یکى از شخصیت هاى داستانش چنین مى گوید: «یک جور نفرین، یک جور بغض گنگ نسبت به بیدادى خالق و دین و همه مردمان حس کرد. یک نوع کینه مبهم نسبت به پدر و مادرش حس کرد که او را با این ریخت و هیکل، پس انداخته بودند. اگر هرگز به دنیا نیامده بود، به کجا برمى خورد؟».
✨✨✨
☝️از قدیم گفته اند: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است»، لازم نیست من با ده ها نویسنده پوچ گرا آشنا شوم، فعلاً سخنان صادق هدایت مرا کفایت مى کند.
⁉️به راستى چرا او این چنین از #پوچى و #بیهودگى نوشت و دیگران را به آن دعوت کرد؟ او از دین و مذهب جدا شده بود و همسر و رفیقى هم نداشت تا در گرداب رنج ها به آنها پناه ببرد. اگر او قلبى سرشار از ایمان داشت مى توانست از رنج هاى تنهایى و بى پناهى نجات پیدا کند.
✅درد او، درد #بى_آرمانى است، درد انسانى است که خود را در جهان بى یاور مى یابد، درد کسى است که نمى تواند موقعیت خودش را در جهان پیدا کند، درد بیگانه است که خود را در جهان بیهوده مى پندارد.
💠او درک درستى از دین و مذهب نداشت، شناخت او از دین، همان خرافاتى است که عدّه اى از خدا و دین دارند. اگر او حقیقت ایمان به خدا را مى شناخت و از روى آگاهى به دین رو مى آورد، هرگز دچار احساس تنهایى و اضطراب نمى شد.
⚠️او راه کسانى را پیمود که قبل از او از بدبینى نسبت به زندگى و پوچى آن سخن گفته بودند، کمتر نویسنده اى را همانند او مى توان پیدا کرد که این گونه افکار پوچ گرایان را در یک جا جمع کرده باشد. او استعداد و ذوق داستان نویسى خود را در راه پوچ گرایى به کار برد، آرى، کسى که در زندگى آرمانى نداشته باشد، پوچى، آرمان او مى شود و براى آن مى نویسد.
#ادامه_دارد...
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
@fadayiane_banoye_damshgh
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
📗 #به_کجا_آمدم؟
(در جستجوی معنای زندگی)
✍دکتر مهدی خدامیان
#فصل چهارم
قسمت3⃣
⛔️صادق هدایت سرانجام #خودکشى کرد، خودکشى او نشان از این داشت که او نتوانسته بود معماى زندگى را حل کند. خودکشى وقتى روى مى دهد که کسى مشکلى داشته باشد و دیگر حلّ آن مشکل را غیرممکن بداند.
❌وقتى کسى هیچ راه حلّى براى مشکل خود پیدا نکند، ممکن است دست به خودکشى بزند. ذهن انسان وقتى به مشکلى برخورد مى کند، سعى مى کند آن را حل کند، ولى وقتى حل کردن آن مشکل، غیرممکن جلوه کرد، اینجاست که ذهن تصمیم مى گیرد تا حل کننده مشکل را نابود کند و آن وقت است که خودکشى روى مى دهد.
☝️آرى، وقتى که یأس و #ناامیدى به اوج خود برسد، وقتى انسان در زندگى به بن بست و #پوچى رسیده باشد، وقتى انسان هیچ چیز و هیچ کس را شایسته دل بستن نیابد، آن وقت است که خودکشى به عنوان تنها راه نجات آشکار مى شود.
❣آرى، انسانى که به #خدا باور دارد، در اوج ناامیدى به خدا پناه مى برد و از او کمک مى طلبد، ولى کسى که در زندگى امروزى رها مى شود و خدا و مذهب را از زندگى خود کنار مى گذارد، دچار یأس و ناامیدى مى شود، او دیگر آرمان مقدّسى ندارد که به آن دل ببندد.
✅انسان نیاز به یک #مذهب دارد تا آن مذهب، زندگى را براى او معنا کند و به سؤالات او پاسخ دهد و راه و جهت حرکت را به او نشان دهد.
✨✨✨
💠خیلى ها به من مى گفتند که باید مسیر خودت را از خداشناسى آغاز کنى، آنها این مسأله را برایم مطرح مى کردند و از من مى خواستند تا زمانى که پاسخ این مسأله را نیافته ام مسیر کمال را نپویم، مدّت ها گذشت تا من فهمیدم که خدا، مسأله اوّل من نیست، خدا #جواب سؤال هاى دیگر من است، خدا حل مسأله هاى من است.
⁉️اصلاً چرا خدا مطرح مى شود؟
✅خدا مطرح مى شود براى جواب گویى به مسأله خلقت انسان و جهان. باید دقّت زیادى نمود، به راستى که خدا سؤال نیست، جواب است. وقتى من وجود خودم را درک کردم، جهان هستى را دیدم، وسعت زمین و آسمان را فهمیدم، سؤال مى کنم که این ها را که آفریده است؟ من دنبال جواب این سؤال خود مى گردم.
👌انسان و جهان دو سؤال من هستند و من با جواب به این دو سؤال به خدا مى رسم. اگر به خدا باور نداشته باشم، نمى توانم انسان و هستى را تحلیل کنم، مگر مى شود این جهان با این عظمت، آفریننده اى نداشته باشد.
✨✨✨
⁉️اگر من خدا را قبول نداشته باشم، اصلاً چرا زنده باشم؟ براى خوردن و خوش بودن؟ اگر دین در زندگى من نباشد، من به چه عشق و شورى زندگى کنم؟ بدون دین، زندگى من چیزى جز مسیر آشپزخانه و دستشویى نخواهد بود، زندگى من همانند زندگى یک حیوان خواهد بود. آیا براى این نوع زندگى، من نیاز به این همه سرمایه دارم؟
❌کسانى که از دین جدا شده اند به رفاه و ثروت و قدرت و صنعت رسیده اند، امّا همان افراد به عصیان و پوچى ها رسیده اند و سر از کوچه خودکشى درآورده اند، آنان وقتى از همه لذّت هاى حیوانى سیر شدند دیگر دلیلى براى ماندن نیافتند و به مرگ پناه بردند.
⚠️هر چقدر که علم، بیشتر به عظمت هستى پى ببرد، انسان بیشتر خسته مى شود و مسأله او بیشتر مى شود، او با خود فکر مى کند و از خود مى پرسد که این جهان با این عظمت، چرا آفریده شده است؟ این #ایمان_به_خداست که جواب این سؤال را مى دهد، کسى که این ایمان را ندارد به #پوچى مى رسد.
✅این #دین است که هستى را از بن بست و انسان را از پوچى ها نجات مى دهد. دین استعدادهاى بزرگ انسان را پیش چشم مى آورد و این استعدادها را شکوفا مى کند و او را رهبرى مى کند و او را از اسارت ها و بت پرستى ها جدا مى کند تا قدرت و علم و صنعت او را به بن بست نرساند.
👌آرى، دین در انسان آن باور را مى سازد تابتواند بار ثروت و قدرت و صنعت را به دوش بکشد و به این ها جهت بدهد. انسانى که مى خواهد به کمال برسد و به خداى خود نزدیک شود، در این دنیا چند روزى مهمان است، این دنیا، منزلگاه اوست، او از امکانات این دنیا بهره مى گیرد و مسیر کمال را ادامه مى دهد.
#ادامه_دارد
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱