#سخنان_حکیمانه
💢تو چگونه #نماز میخوانی اما بعدش دروغ می گویی ؟!
✅عده ای میپرسند خیلی ها هستند، نمازشان ترک نمی شود، اما #نادرستی هم می کنند؛ مال مردم را هم میخورند؛ دروغ هم می گویند؛ #خیانت هم می کنند. پاسخ این اشکال چیست؟
✅با جواب دادن به این #مسأله بحث امشب را تمام می کنم. جواب و حل این مطلب این است که برادر عزیز و خواهر عزیز! هر کسی مقداری #کمال و فضیلت و مقداری هم بی کمالی و بی فضیلتی دارد. کامل مطلق فقط خداست.
✅آن آدمی که می بینید #نماز میخواند اما دروغ هم میگوید و #خیانت هم می کند، اگر نماز نمی خواند از دیوار مردم هم بالا می رفت.
✅اثر نماز خواندن او این است که از بیشتر شدن #فساد او و فاسدتر شدنش تا حدودی جلوگیری می کند؛ و این #غنیمت است.ما معمولا به این اثرها توجه نمی کنیم.
#شهید_بهشتی
📚سرود یکتا پرستی صفحه ۳۰
#تلنگر
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱
📗 #به_کجا_آمدم؟
(در جستجوی معنای زندگی)
✍دکتر مهدی خدامیان
#فصل یازدهم
❌وقتى سخن کسانى که به فلسفه پوچى رسیده اند را مى خوانم، مى بینم که درد آنان چیزى جز بلاها و مصیبت ها و ناکامى ها نبوده است، آنان آرزوهاى خود را بر باد رفته دیده اند و #امید خود را از دست داده اند و در اوج فشارها و سختى ها، دشمنِ زندگى شده اند!
👌کسى که با فرهنگ #قرآن آشنا شد به سختى ها جور دیگر نگاه مى کند، آرى، چشم ها را باید شست...
✅اکنون مى خواهم از زاویه دیگرى به بلا و سختى ها نگاه کنم، من تولدى دوباره یافته ام، من به حقیقت بزرگى دست پیدا کرده ام، کاش مى توانستم این سخنان را با صدایى رسا براى همه بگویم تا بدانند من به دنیا، انسان و بلا، چگونه نگاه مى کنم...
☝️من به این دنیا آمده ام تا به #کمال برسم، خدایى که مرا آفریده است مرا براى کمال بیشتر به این دنیا آورده است، او براى من برنامه دارد، من باید به برنامه او راضى و خشنود باشم، از یأس و ناامیدى و نفرت سخن نگویم، باید در سختى ها هم به رضاى او، راضى باشم و با او انس بگیرم و او را دوست داشته باشم.💞
🌱🌱🌱
💠انسان به این دنیا آمده است تا به سوى کمال برود، دل او از همه جهان هستى بزرگ تر است، امّا او شیفته دنیا مى شود، انسان آمده است تا حرکت کند، انسان مسافر است، دنیا منزل و مقصد او نیست، او باید چند روزى در اینجا بماند، توشه اى برگیرد و برود.
⁉️با انسانى که عاشق دنیا شده است، چه باید کرد؟ چگونه باید او را از خمارى دنیاطلبى نجات داد؟
✅جواب این سؤال یک کلمه بیشتر نیست: « #بلا».
👌بلا، همچون تازیانه اى است که بر روح انسان مى خورد و او را از خواب غفلت بیدار مى کند، خدا از روى مهربانى، بت هاى انسان را مى شکند، لیلى ها را از او مى گیرد تا انسان به راه بیفتد، حرکت خود را فراموش نکند، این بلاها و رنج ها، براى بیدار کردن انسان است.
✅انسان آمده است که برود، نیامده است که در این دنیا بماند، بلا که از راه مى رسد، دل انسان از دنیا جدا مى شود، شتاب رفتن مى گیرد.
🌱🌱🌱
💠وقتى پدرى فرزندش را دوست دارد با دقّت برنامه واکسن زدن کودکش را پیگیرى مى کند، او حواسش را جمع مى کند، مبادا وقت واکسن زدن کودکش بگذرد. واکسن درد دارد، امّا پدر خودش کودکش را به درمانگاه مى برد تا به او واکسن بزنند.
❌کودک وقتى این رفتار پدر را مى بیند، گریه مى کند، انتظار ندارد که پدر با او این گونه رفتار کند. او پیش خود مى گوید: «پس مهربانى پدرم کجا رفت». وقتى کودک بزرگ شد مى فهمد که آن واکسن زدن، نشانه مهربانى پدر بود.
⚠️خدا مى داند که دل من اسیر دنیا مى شود، من براى خود بت مى سازم و مشغول آن مى شوم، خدا بلایى را مى فرستد تا من بیدار شوم و من ناراحت مى شوم و صبر خود را از دست مى دهم و مى گویم: «پس مهربانى خدا کجاست؟».
👌هنگام بلا به خدا اعتراض مى کنم، در حالى که خدا به خاطر این که مرا دوست داشت به بلا مبتلایم کرد، من خیال مى کردم به این دنیا آمده ام تا بتى بسازم، عاشق لیلى شوم و... دنیا مرا به خود مشغول کرده بود. وقتى من دلباخته دنیا شدم چگونه باید درمان شوم؟ من چگونه باید به راه برگردم؟
❌من اسیر دنیا شده بودم، پول، ریاست، قدرت و شهرت دنیا، آرزوى من شده بود. این عشق به خاک و خاکى ها، بیمارى من بود.
⚠️خدا مرا دوست داشت، ناگهان کاخ آرزوهایم را خراب کرد و بلا را برایم فرستاد و ناله من بلند شد که مهربانى خدا کجاست؟
❌من در فکر ساختن این دنیا بودم و خدا در فکر ساختنِ من! او بزم مرا به هم زد و بت آرزویم را شکست، شاید من برخیزم و بیدار شوم. او با دست هاى مهربانش، آرزوهاى مرا خراب کرد تا آباد شوم، او بت هاى مرا شکست تا من بزرگ شوم.
🌱🌱🌱
👌وقتى پدر کودکش را براى واکسن زدن مى برد، کودک این کار را نشانه خشم پدر مى داند ولى وقتى او بزرگ مى شود، مى فهمد که این کار، نشانه #مهربانى بود.
❌وقتى بلا فرا مى رسد، گاه من این بلا را نشانه خشم و ستم خدا مى دانم و اینجاست که دیگر هیچ انسى با خدا نخواهم داشت، گاه من آن بلا را نشانه مهربانى او مى دانم و بلا را تازیانه راه مى یابم، اینجاست که به زندگى به گونه اى دیگر مى نگرم، با خدا انس مى گیرم و از کار او خشنودم، مى دانم او با بلا مرا از خطر بزرگى نجات داد، او مرا از عشق به دنیا جدا نمود و مرا متوجّه راه نمود، من به اینجا آمده ام که توشه برگیرم، نیامده ام که بت بسازم و به آن دل خوش گردم، دیر یا زود، مرگ من فرا مى رسد، فرصت من محدود است، من باید از خواب غفلت و خمارى عشق دنیا بیدار مى شدم، این بلا بود که مرا هشیار کرد و مستى دنیا را از من گرفت، البته همیشه بلا براى نجات از خمارى عشق دنیا نیست، گاهى یک نفر بلا مى کشد تا دیگران از تاریکى ها نجات پیدا کنند، نمونه آن، بلاى امام حسین(علیه السلام) است.
#ادامه_دارد...
🌱🌸🌱🍃🌱🌸🌱