بخوان به نام خدا
شب #مبعث یعنی شبی که فرشته بزرگ «جبرئیل» به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله در غار حرا رفت، شب آغاز یک مأموریت بزرگ و مهم بود. فرشته آمده بود تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله خبر پیامبر شدنش را از سوی خداوند اعلام کند. او از پیامبر خواست تا اولین کلمه های دین جدید، اسلام، را بخواند. آن کلمه ها، آیه های اولین سوره قرآن بودند: «بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید...»
آغاز راه
وقتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اولین آیه های قرآن را خواند، فرشته مهربان نگاهی به پیامبر کرد و گفت: «ای محمد! تو فرستاده خدایی و من جبرئیل هستم» او با این جمله، آغاز یک مأموریت مهم را به پیامبر اعلام کرد.
پیامبر مأمور شده بود تا مردم را از گمراهی و بدبختی نجات دهد و به سوی سرزمین ستاره ها و خوشبختی راهنمایی کند.
پیامبر خوبی ها
مردم در زمان پیامبر، کارهای زشتی می کردند؛ مثلاً بت هایی ساخته بودند و آن ها را داخل کعبه گذاشته بودند. آنها فکر می کردند که بت ها خدایند و به آنها کمک می کنند. همچنین بچه های دختر را همین که به دنیا می آمدند، زنده زنده در خاک می کردند. به بهانه های کوچک با هم جنگ می کردند و تعداد زیادی کشته می شدند، دزدی می کردند، همدیگر را اذیت می کردند و کارهای زشت دیگر.
خداوند، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به سوی مردم فرستاد تا به آنها کارهای خوب یاد دهد. به آنها بگوید که بت هایی که خودشان ساخته اند، هیچ قدرتی ندارند. به آنها یاد بدهد که دخترها با پسرها فرقی ندارند، از آنها بخواهد که با هم مهربان باشند، جنگ و دزدی نکنند. پیامبر آمده بود که خوبی ها را کامل کند و مردم را به انجام آنها تشویق کند».
✍ منبع: بيتوته
هدایت شده از یار مهربان
#بازدید_قصه_گویی_رنگ_آمیزی
#نونهالان_دار_القرآن_حضرت_معصومه_علیه_السلام
#کتابخانه_نیستانی_بافران
دهه فجر انقلاب اسلامی ایران گرامی باد
📚 @NaeinPL
#تولد_انقلاب
😌 معصومه سرش را روی پای مادر گذاشت. مادر موهایش را نوازش میکرد و تلویزیون تماشا میکرد که لبخند زد!
معصومه پرسید:«مامانی به چی میخندی؟!»
🏢🇮🇷 مادر به چشمان معصومه نگاه کرد:
«یاد دوران مدرسه افتادم، اون زمان دهه فجر مسابقه تزیین کلاس داشتیم!»
رضا که تازه مشق هایش را تمام کرده بود و کتاب هایش را جمع میکرد. مداد را توی جامدادی گذاشت و پرسید:
🤔«چه جور مسابقه ای بود؟»
😍 مادر تعریف کرد: «هر کلاسی که زیباتر تزیین می شد برنده بود!»
کمی فکر کرد و ادامه داد:«ما هم اول کلاسمون رو تمیز میکردیم، حتی نیمکت هارو توی حیاط مدرسه میشستیم! بعد هم کلاسمون رو به بهترین شکل تزیین میکردیم»
سجاد جلو دوید و پرسید:«تولد کی بود که تزیین می کردید؟»
مادر توضیح داد:«تولد انقلاب بود پسرم، دهه فجر یه جشن بزرگه بخاطر پیروزی انقلاب»
👀 سجاد لب هایش را جمع کرد و پرسید:«منم برم مدرسه مسابقه تزیینی می ذارن؟»
😏رضا خندید: «فعلا که ما هم نمی تونیم بریم مدرسه»
معصومه که توی فکر بود یک دفعه گفت:
💡«خب بیاید ما هم مسابقه بدیم!»
👏مادر برایش کف زد و گفت:«موافقم آفرین فکر خیلی خوبی کردی»
سجاد روی پای مادر نشست:«با چی تزیین کنیم؟»
معصومه تند گفت:«مامان نگید لطفا هرکی با هرچی خودش دوست داره تزیین کنه!»
رضا نگاهی به خانه کرد:«کجا رو تزیین کنیم؟ ما که فقط یه اتاق داریم چطوری سه نفری مسابقه بدیم؟»
مادر بلند شد و گفت:«من خونه رو براتون تقسیم می کنم سه قسمت هرکسی یک قسمت رو تزیین کنه»
نگاهی به سجاد کرد و گفت:«من به سجاد کمک میکنم»
سجاد ابروهایش را توی هم کرد و گفت: «من که بچه نیستم خودم بلدم»
مادر قبول کرد. خانه را به سه قسمت تقسیم کرد. بچه ها مشغول شدند. هرکس وسایل مورد نیازش را کنارش چید.
تا قبل از امدن پدر وقت داشتند.
🎉🎊🎉🎊
معصومه با کاغذهای رنگی گل های رنگی درست کرد و با نخ از دیوار آویزان کرد چندتا نقاشی هم کشید و به دیوار زد. مروارید هایش را به بند آویزان کرد و کنار گل ها گذاشت.
رضا دوست داشت تزیین متفاوتی داشته باشد. به اتاق رفت. تمام وسایلش را زیر و رو کرد. کاغذ رنگی را دید اما معصومه که داشت با کاغذ رنگی تزیین می کرد؛ چشمش به کاغذهای باطله ای افتاد که قرار بود توی سطل بازیافت بیاندازد. کاغذها را برداشت و مشغول شد.
با استفاده از کاغذهای باطله ستاره و موشک های کاغذی ساخت. موشک ها را به دیوار زد. ستاره ها را از سقف آویزان کرد. چندتا موشک هم روی زمین چید. کلاهی با یک مقوا درست کرد و رویش عکس امام چسباند.
سجاد با مقوا شکوفه و توپ و موشک درست کرد. چندتا درخت هم روی کاغذ کشید و به دیوار چسباند.
حالا بچه ها آماده بودند.
😋رضا کارش تمام شده بود. دست روی شکمش کشید و گفت:«به به چه بوی خوشمزه ای میاد»
معصومه آخرین بند مروارید را چسباند و گفت:
😉 «شکمو تزیین کردی گرسنهت شد»
سجاد هنوز مشغول بریدن مقوا بود که مادر با یک ظرف شیرینی کشمشی از آشپزخانه بیرون آمد:
🍪«خسته نباشید بچه ها منم برای کامل شدن جشن شیرینی پختم»
🚪صدای در آمد و بچه ها به سمت در دویدند. مادر هم جلو آمد.
همه از پدر استقبال کردند.
☺️با امدن پدر جشن کاملِ کامل شد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 دهــــه فجـــــر مبــــارکـــ🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔺جشن دخترانه اعیاد شعبانیه
به مناسبت فرا رسیدن فرخنده اعیاد شعبانیه با افتخار از شما دختر عزیزم دعوت می کنیم تا در مراسم جشن و شادی که ویژه شما عزیزان (دختران ابتدای،متوسطه اول و دوم) ترتیب
داده شده شرکت نمایید.یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ حاج آقا صادقی و مولودی خوانی آقای عرب دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ حاج آقا باقری استاد قیچی از مشهد سهشنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۳ حاج آقا شریفی و مولودی خوانی سرکار خانم وکیلیان زمان: ساعت ۱۵:۴۵ مکان:
د
ارالقرآن حضرت معصومه (س)بافران🔹منتظر حضور گرم شما عزیزان هستیم. همراه با اقامه نماز مغرب و عشا و پذیرای دارالقرآن حضرت معصومه (س) بافران با همکاری شهرداری و شورای اسلامی، پایگاه بسیج خواهران ام البنین، گروه دختران آفتاب، مدارس دخترانه شهر بافران