ترجمه شعر سوزنی سمرقندی توسط chatGPT
يا معادي الإسلامِ والدينِ والهدى
ترفضُ بيعةَ أُولي الأرحامِ
لا تعرفُ الحقَّ من الباطلِ
ولا التمييزَ بين الحلالِ والحرامِ
لا تفرّقُ بينَ المسكِ وبينَ العفنِ
ولا بين العودِ والعنبرِ أو الرخامِ
لا تفرقُ بينَ الحقِّ والزيفِ
ولا بين العبدِ والإلهِ السّلامِ
أما علمتَ أيها القلبُ الأعمى
من كانَ وصيَّ أحمدَ القرشيِّ الإمامِ؟
أنظر من وضعَ قدمهُ على كتفِ النبيِّ
ومن أطاحَ الأصنامَ وطهّر المقامِ
أنظرْ من خلفَ الرسولَ بعلمٍ
وبدانٍ يُقيمُ حدودَ الأحكامِ
أنظرْ من كانَ مهترَ آلِ النبيِّ
ومنْ كان أسدَ الجبارِ ضرغامِ
أنظر لمن أعطى الإلهُ سيفهُ
ولمن سلّم النبيُّ حسامِه الكرامِ
من كان ابنَ عمِّه ودامادهُ؟
ومنْ فضلهُ على الأعمامِ؟
من كانَ نصيرَ الدينِ ووليَّهُ
ومنْ كان عندَ الجليلِ ذا مقامِ؟
من أمسكَ يدَ المصطفى في الغديرِ
وجعله إمامَ الهدى بينَ الأنامِ؟
إمامي من نزلَ عليهِ الوحيُ
فمن يكونُ إمامكَ يا من تبع الأصنامِ؟
إمامُنا من لم يركعْ للأوثانِ
وكانَ صلاتُه وصيامُه للعليِّ القدّامِ
إمامُنا من كانَ علمَ الهدى
ومن كان طاهرًا وعالي المقامِ
إمامُنا من لم يطمعْ في أموالِ الغيرِ
وما أكلَ إلا الحلالَ على الدوامِ
إمامُنا من لم يكنْ مشغولًا
بمالٍ أو قوةٍ، بل كان عالي الهِممِ
إمامُنا من ضحّى بنفسه للنبيِّ
ليلةَ الهجرةِ حينَ نامَ في المقامِ
إمامُنا من صامَ ثلاثَ ليالٍ
وأطعمَ السائلَ وقتَ الغروبِ والطعامِ
إمامُنا من أتى يومَ الغدير
بفضلِ اللهِ وصارَ خيرَ الأنامِ
فهوَ الشفيعُ يومَ الحسابِ
وهوَ أملي يومَ القيامةِ للسلامِ
إن أردتَ أن تؤمنَ فتعالَ واسمَع
من قولي الصادقِ والكلامِ التمامِ
پی نوشت:
محتوای این قصیده بسیار ارزشمند است. اما درباره اینکه از سوزنی سمرقندی باشد یا شاعری دیگر، بنده تردید جدی دارم.
ترجمه شعر با حفظ قافیه از هوش مصنوعی هم برایم جالب بود.
فهام
استاد محمود حکیمی درگذشت نویسنده و مترجم پرکار و دوست داشتنی که بخش مهمی از نوجوانی ما با کتابهای
خداحافظی
محمود حکیمی رفت.
بگذارید اینطور بگویم بالاخره محمود حکیمی هم رفت.
حالا همه از او مینویسند و عکسهایشان با او را به اشتراک میگذارند.
الان زمان مناسبی برای نوشتن حرفهای جدی و تحلیلی درباره این ابر ستاره تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران نیست اما دلم میخواهد چند سطری درباره مهمترین صفت آن بزرگمرد بنویسم.
به نظرم مهمترین صفت محمود حکیمی تنهاییاش بود. حکیمی با همه ارتباطات وسیع، تواضع شدید و خوشصحبتی عمیقا تنها بود. جریانهای ادبیات کودک از دهه چهل تا به امروز یا دینگریز بودهاند یا دینستیز و یا دینفروش؛ و او از هیچکدام نبود. و این سه گروه در ظلم به او هیچ کوتاهی نکردند. درباره نویسندهای با دو کتاب، کتاب تحلیل و تجلیل نوشتند و او را با دهها کتاب ندیدند، تاریخ ادبیات دوره پهلوی نوشتند و محبوبترین و پر مخاطبترین نویسنده دوران را ندیدند، از نمد ادبیات دینی برای خود صد کلاه بافتند و دهها موسسه و جشنواره ساختند اما مهمترین نویسنده ادبیات دینی کودک تاریخ کشورمان را انکار کردند. در محفل و جشن و نهاد و جشنواره و نمایشگاه بینالمللی و چه و چه از قِبَل ادبیات کودک خوردند و بردند و اندوختند و صدها جایزه به همفکران دادند اما درباره مردمیترین نویسنده این عرصه خود را به تغافل و بیخبری زدند.
دانشگاهیان روشمحور و معنون تهیانبان، همچون روشنفکران بیعمق و پر ادعا و ادا، همچون سیاستمداران ریاکار و بیخدا، همچون نویسندگان قدارهبند ایدئولوژیک در این رویکرد انکار یکسان بودند.
مکلاهای فکلی او را آخوند مخفی خواندند و معممین او را عوام.
حکیمی نماد و نمود روشنفکری دینی دهه چهل و نهضت آزادی در ادبیات کودک ما بود. انگار بازرگان و طالقانی و یدالله سحابی نویسنده کودک شده باشند.
طبیعی بود چپها و مارکسیستها و چریکها، سلطنتطلبها و ناسیونالیستهای شوونیست و قومگرا، سینهچاکان هنر برای هنر و حذف اخلاق و آرمان، فرقه سیاسی بهظاهر اسلامی حاکم و طرفدار آپارتاید و خالصسازی، دشمنان تسامح و منکران عرفان و بسیاری گروههای دیگر او را دوست نداشته باشند و جایگاه منحصر به فردش را منکر شوند.
***
شک ندارم که حکیمی و آثارش از نقص خالی نبودند اما اینطور میفهمم که او در همه عمر خالصانه، فروتنانه، بیحاشیه و پیرایه، با جدیت و حسن نیت و پیگیری و پایمردی قلم زد.
روحش شاد
سفرت به سلامت استاد حکیمی، خدایت با خوبان خود که دوستشان میداشتی محشور فرماید.
@shahrzadquotes
شهرزاد؛
نوشتههایی از سیدعلی کاشفی خوانساری
اشهد... انّک حیّ لا تموت
حتّی تبطل الجبت و الطاغوت
پنجاه و هفتمین
محفل ادبی_مهدوی #التجا
چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳ شمسی
ساعت ۱۷ تا ۱۹
دفتر انتشارات محمل
#التجا
#انجمن_ادبی
#جواد_هاشمی_تربت
http://www.instagram.com/javadhashemi69/
@javadhashemi_torbat
سلام
باز بی خوابی به سرم زده و شروع کردم مرتب کردن فایلهای لپ تاپ و کشف گنجینه های فراموش شده.
تصویری که می بینید فایل صوتی جلساتی است که بخشهای مختلف رسالۀ دکتری ام را برای استادان مختلف یا در مجامع علمی ریز و درشت ارائه کرده ام.
موردی که مشخص شده، مصاحبه با سهیل محمودی است. رفته بودم بخش تاریخ شعر انقلاب را به ایشان عرضه کنم و ایشان تکمیلش کند.
علی عباسی دکترای ادبیات فرانسه دارد و استاد دانشگاه بهشتی است. نشانه شناسی مکتب پاریس را از ایشان آموختم و بعد از تکمیل کارم، دوباره بحث و یافته هایم را خدمت ایشان عرضه کردم تا غلطهایش را بگیرد.
میثم توکلی دکترای فلسفه دارد. حمزۀ نادعلیزاده همین طور.
منظور از طارمی، استاد حسن طارمی راد است که معاون علمی دانشنامۀ جهان اسلام است.
اینها بخشی از استادانی بودند که در رساله از آنها آموختم.
بعد از دفاع، چند سال دیگر روی آن کار کردم تا بالاخره به حدی رسید که مرا راضی به چاپ کرد.
کتاب نشا تکمیل شدۀ همین رساله است.
جلد اول: نشا: نظریۀ شعر آیینی
جلد دوم: نشا: نقد شعر آیینی (14 شاعر)
به نظرم کار ارزشمندی شده.
در مراحل پایانی چاپ است.
روزی منصور از امام صادق(ع) پرسید که چرا مثل بقیه به دیدار او نمیرود. جواب امام صادق(ع) این بود:
ما کاری نکردهایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمیدانی که تو را دلداری بدهیم، پس پیش تو چه کار داریم؟
شمس تبریزی، بدون سانسور!
در تقویم، امروز را به بزرگداشت #شمس_تبریزی اختصاص دادهاند.
در خصوص شمس و مولوی بسیار گفتهاند و عجیب آنکه هر چه بیشتر افسانهسازی کردهاند، بیشتر باور شده.
کتاب ملت عشق و فیلم مست عشق از همین افسانهسازیها هستند.
اما واقعیت شمس:
او چیزی نمینوشت؛ حرف میزد و بسیار پراکنده و آشفته حرف میزد.
مولوی شاگردانش را امر کرد که بنشینید و حرفهای شمس را بشنوید و یادداشت کنید. شاگردان چنین کردند.
پیادهشدۀ سخنان شمس، به شکل کتابی درآمد با عنوان «مقالات شمس». این کتاب لحن گفتاری دارد و همین نکته خواندن و فهمیدنش را دشوار کرده است.
در اینجا یکی از حکایتهای این کتاب را برای شما قرائت کردهام.
شمس خاطرهای تعریف میکند از دورهای که معلم مکتبخانه بوده است. مدل تربیتی شمس حیرتانگیز است. او با قساوت کامل بچهای خردسال را شکنجه میکند؛ موهایش را میکند. دستش را گاز میگیرد تا خون میآید؛ جوری به کف پای بچه چوب میزند که پوستش بلند میشود و خون میآید. دردناکترین بخش کار آنجاست که میگوید بچه تا جایی ناله میکرد؛ از مرحلهای به بعد، دیگر ناله هم نکرد؛ بچه بیهوش شده بود!
آنگاه، سالها بعد، این را به عنوان یک مکتب تربیتی به شاگردان مولوی آموزش میدهد!
تا نخوانید و نشنوید، باور نمیکنید.
🟢🔵🔴🟡
فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب
https://eitaa.com/joinchat/1193017661C158f62846e
چه دارد میشود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!
خبر، از انفجار قلب ها و خانه ها دادند
خبر، بمب است و ویران کرده ما را نیز، نصرالله!
پسِ آن دودها ما «جاءَ نصرالله» می گفتیم
که ما را جز قنوتی نیست دستآویز، نصرالله!
لبی واکن جهان ماندهست دلتنگ رجزهایت
مپرس از کاسه صبری که شد لبریز، نصرالله!
بگو از مرکز فرماندهی از آسمان با ما
چه خواهی کرد با اهریمن خونریز، نصرالله
حسین آمد به بالین تو این ساعت گوارایت
تو و دیدار یار و گریه یکریز، نصرالله
خودت را سالها مجبور قید زیستن کردی!
چه شد یکسو نهادی جامه پرهیز، نصرالله!
از این پس، ضاحیه در حاشیه هرگز نخواهد ماند
که قلب ماست بیروت شهادتخیز، نصرالله!
#میلاد_عرفان_پور
⚫️⚫️⚫️⚫️
فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب
https://eitaa.com/joinchat/1193017661C158f62846e