فامنین گرام
📚با #نویسندگان_مأوائی_شهرستان_فامنین،(جمعه ها)
📌 #حماسه_بابا (۵۹)
👈محراب سرخ (۲)
🔹در مدّتی که سنگر دیدبانی بدون حضور بابا اداره میشد، دشمن فرصت را غنیمت شمرده و یک قبضه تیربار #دوشکا در سنگر مقابل نصب کرده و ماهرترین تیراندازهای خود را هم مأمور آن قبضه کرده بود.
هنوز چند روزی از ورود بابا به منطقه نگذشته بود که از ناحیة دست راست مورد اصابت ترکش قرار گرفت و مجروح شد. او را به بیمارستان طالقانی آبادان منتقل نمودند تا بستری شده و درمان گردد.
سروشی در ضمیر او به صدا در آمده بود که وقت استراحت نیست. نوبت آخرین خان سفر روحانی اوست. تأخیر یعنی زیان و خسارت، عقب ماندن، فرصت را از دست دادن، همة زحمتهای پیشین را به هدر دادن. بابا، بی قرار و بی اختیار، پیش از این که پزشکها اجازه ترخیص بدهند، از روی تخت بیمارستان برخاست و عازم سنگر خود شد.
🔸دشمن یک ماه بود که برای یافتن این سنگر دیدبانی با دادن تلفات زیاد، تلاش میکرد. همه چیز داشت آماده میشد. زمان آن رسیده بود که بابا، پس از این همه تلاش و جستجو، به حضور معشوق برسد و پاداش بصیرت، ایمان، شجاعت، ایثارگری و همّت خودش را بگیرد.
صبح روز یک شنبه سوّم خرداد ماه یک هزار و سیصد و شصت شمسی، باباطبق معمول هر روز عازم سنگر دیدبانی شد. چشمهای نافذ او در آن سن پیری بدون دوربین و عینک به آنسوی شط دوخته شد. در آن سوی شط نیز چشم اهریمن در کمین باز شکاری نشسته و مدّتها بود انتظارش را می کشید.
🔹 در یک آن هر دو چشم به یکدیگر دوخته شدند و دو انگشت به آرامی به طرف ماشهها لغزیدند. تفنگ برنو با کشیدن گَلَن گِئدَن مسلّح میشد ولی قبضة تیربار دوشکا آماده شلّیک بود. در یک لحظه صدای مهیب شلّیک، تمام فضای منطقه را پر نمود.
گلولهای که برای از کار انداختن تانک و نفربر و هیلیکوپتر استفاده می شد برق آسا عرض شط را طیّ نمود و با عبور از خیابان آسفالت و روزنة دیوار، بر پیشانی بابا نشست. پرندهای که با رویش گلهای بهاری در کنار شط به آوازخوانی مشغول بود، هراسان به پرواز در آمد. باد ملایمی وزیدن گرفت تا نیزارهای خرامان فصل بهار را به ناله در آورد.
🌹بابا، با اصابت تیر، به عقب پرتاب شد و سپس رو به کربلا و نجف خم شد و پیشانی خونینش را بر خاک مقدس خونین شهر گذاشت و در محرابی سرخ به محضر معشوق سلام داد.
دو سه روز پس از #شهادت_بابا، شهر مقدّس #قم خود را برای استقبال از پیکر مطهّر چریک پیر، بابای بچّههای جبهه، شهید #احمد_کوچکی آماده مینمود. بازار شهر تعطیل شده بود. دستة موزیک، مارش عزا را در خیابانهای مرکزی شهر مینواخت و به احترام شهید، آرام، آرام به پیش میرفت. در پشت سر گروه موزیک، شخصیّتها، فرماندهان نظامی، علماء و روحانیون و بزرگان شهر در میان حزن و اندوه در حرکت بودند. در پشت سر آنها نیز موج جمعیّت، تابوت مزیّن به پرچم جمهوری اسلامی ایران را، چون تاج افتخار بالای سر گرفته و در فراق شهید در خون خفته، سینه چاک میکردند و با فریاد #یا_حسین، و شعارهای حماسی و همچنین شعار "حبیب ابن مظاهر از کجا آمده/ از سفر کرب و بلا آمده" به سمت حرم مطهر حضرت معصومه سلامالله علیها و طواف بر گرد مرقد مطّهر، به پیش میرفتند. در صحن حرم مطهّر مراسم #نماز اقامه شد و پیکر مطهر شهید به قبرستان #شیخان منتقل و در جوار بزرگان علم و دانش و دیگر شهدای نخستین روزهای جنگ، در آرامگاهی ابدی قرار گرفت.
🖋🖋🖋
✍برگرفته از #کتاب_حماسه_بابا، #شهید_احمد_کوچکی_فامنینی(چپقلو)
به قلم:استاد #عظیم_سرودلیر
👈تهیه و تنظیم: #محسن_ممی_زاده
─┅─═इई 💦🌺💦ईइ═─┅─
🌳 رسانه فرهنگی،
اجتماعی #فامنین_گرام
🌨☘️ @Famenin_Gram 🍃☘️