eitaa logo
‹‹ فانی‌ِرقیه³¹⁵ ››
128 دنبال‌کننده
204 عکس
289 ویدیو
4 فایل
گردخترکی‌پیشِ‌پدرنازکند ؛ گره‌ی‌کرب‌وبلای‌همه‌رابازکند :)) -کپی‌ ؟ با‌ذکر‌۳‌صلوات‌به‌نیت‌خانم‌سه‌ساله . -آیدی‌جهت‌سوال : @Fanie_Roghaye315 -ناشناسمون : https://daigo.ir/secret/8536735450
مشاهده در ایتا
دانلود
اون وجودی که میتونه فدایِ مهدی فاطمه بشه . . حیف نیست فدایِ یه نفس طمع‌کار بشه ، که هیچوقت سیر نمیشه ؟! [ کمی‌تلنگررفیق ]
ولادتتون‌مبارک ؛ آقای‌دردودل‌های‌محرمانه💚..
از واجبات ماست هر روز صبح ، سلام بر رضا .. السلام‌ علیک یاعلی‌ بن‌ موسی‌الرضا💚!
طرف توی حرم امام رضا (ع) قدم میزد دید لبه ی قالی برگشته ؛ با خودش گفت : با پا برش گردون ! بعد گفت : نه حرم اربابه بزار دولا شم با دست برگردونم ! شب توی عالم رویا امام رضا (ع) رو توی خواب دید گفتن : ما ادبت رو دیدیم که قالی رو با پا برنگردوندی ! میخوام بگم مکتب مکتبِ دقیقیه !! اگه کاری برای اهل بیت کردی مطمئن باش میبینن !
‹‹ فانی‌ِرقیه³¹⁵ ››
گاهی دَر نَبودِ یِک نَفَر ، اِنگار جَهان‌ به کلی خالی‌ست .! "یاحَمیدُبِحَقّ‌ِمُحَمَّداللّهُم‌َعَجِّل‌لِوَلیِّك‌َالفَرَج🌱"
دستشُ محکم گرفتم گفتم : بحث و عوض نکن این سوختگیِ دستت چیه هادی؟! خندید ؛ سرشو پایین انداخت و گفت : یه شب شیطون اومد سراغم منم اینطوری ازش پذیرایی کردم ..
‌‌میگن‌ : چرا‌میخوای‌شهید‌شی‌ ؟! میگه : دیدید‌وقتی‌یه‌معلم‌رو‌دوست‌داری خودتو‌میکشی‌تو‌کلاسش‌نمره‌²⁰بگیری‌ ؟ ولبخندرضایتش‌دلت‌روآب‌کنه ؟! منم‌دلم‌برالبخندخدام‌تنگ‌شده (: میخوام‌شاگرد‌اول‌کلاسش‌بشم ؛
enc_17158801012570674202986.mp3
2.47M
دوسِت‌دارم‌عزیزِ‌دلم💛..
شیخ عباس قمی در فوائدالرضوی نقل می کند✍🏻 : کاروانی از سرخس آمدند به پابوسی امام رضا (ع) .. پیرمرد نابینایی با آن کاروان بود ، به نام حیدر قلی . آمدندحرم امام زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلی در مشهد اُطراق کردند . به اندازه یک روز راه از مشهد دور شده بودند .. ✨شب جوانها گفتند برویم مقداری سر به سر این حیدر قلی بگذاریم ، خسته ایم ، بخندیم و سر گرم بشیم ! کاغذهای خالی برداشتند گرفتند جلو و تکان میدادند ، بعد به هم می گفتند : تو از این برگه ها گرفتی ؟ یکی می گفت : بله حضرت مرحمت کردند ، فلانی تو هم گرفتی ؟ گفت : بله من هم یکی گرفتم . ✨حیدر قلی کنجکاو شد و گفت : چی گرفتید؟ گفتند : مگر تو نداری ؟ گفت : نه من اصلا خبر ندارم ! گفتند : امام رضا (ع) برگ سبز دست مردم می داد . گفت : این برگ سبزها چیست ؟ ✨گفتند : امان نامه از آتش جهنم است . ما این را می گذاریم در کفن هایمان ؛ قیامت دیگر نمی سوزیم ، جهنم نمی رویم چون از امام رضا (ع) گرفته ایم .. ✨تا این را گفتند پیرمرد دلش شکست با خود گفت : امام رضا (ع) از تو توقع نداشتم ، بین کور و بینا فرق بگذاری ، حتما من فقیر بودم ، کور بودم و از قلم افتادم که به من اعتنایی نکردی ! ✨بلند شد و عصای خود را برداشت ، راه افتاد طرف مشهد ، گفت : به خودش قسم تا امان نامه را نگیرم به سرخس نمی آیم باید بگیرم .. ✨گفتند: آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم ! ولی هرچه کردند آرام نمی گرفت .. خیال می کرد که آنها برای دلداری به او این را می گویند .. ✨شیخ عباس نقل می کند : هنوز یک ساعت نشده بود که دیدند حیدر قلی دارد می آید یک برگه هم در دستش که.. با خط نور نوشته شده است : « اَمانٌ مِّنَ النار ، من ابن رسول الله على بن موسى الرضا » گفتند : این چیست که در دست داری ؟ ✨گفت : همین که یک مقدار از شما در بیابان فاصله گرفتم آقا را دیدم ایشان خودشان به استقبالم آمدند ، گفتند حیدر قلی خسته ای برگرد .. این هم برگه برائت از آتش تو🫂؛ بگذار در کفنت ، شب اول قبر خودم می آیم پیشت .. امام رضا (ع) به من هم برگ امان نامه دادند :)💚
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر گل آرایی سقاخانه ی بابا رضا و پنجره فولاد قشنگش🥲😃💚..