eitaa logo
فانوس
2.5هزار دنبال‌کننده
225 عکس
219 ویدیو
70 فایل
‌ مسیر رشد تو، همین‌جاست 🌅 مهارت‌های نوین و خلاقانه برای بهترینِ خودت شدن 🎯 با فانوس راهت رو پیدا کن 💡! 🖇 ارتباط با فانوس : @fanosad 📍زیرنظر سیدمحمدرضا میرکاظمی • رتبه ۷۴ کنکور ۱۳۹۷ • مدرس دوره‌های مهارتی • مشاور تحصیلی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار پنجشنبه ها، با طعم کتاب 🥰 کتاب بیست و هفت نفر 🎓 "شب که به اتاق دوستانم رفتم، متوجه شدم که انها قضیه گروه تلگرامی را به دختران کلاس گفته بودند اما برایم جای سوال بود که چطور بچه های این اتاق از همان روزهای اول با دختران کلاسمان در ارتباط بودند..." کتاب بیست و هفت نفر به قلم محمدرضا نجفی، کتابی دانشجو محوره،قلم روانی داره و راه و رسم دانشجویی رو توضیح میده، برای دانشجوها مفیده مخصوصا برای کسایی که تازه وارد دانشگاه شدند. 📚 🌱 فانوس •||• @fanos1401 🌱
قرار پنجشنبه ها، با طعم کتاب 🥰 [ سیدمحمود و پری‌دخت ساکن طهران بودند. سیدمحمود را فرستاده‌ام پاریس برای تلمذ طبابت و پری‌دخت را چشم‌انتظارش گذاشتم. هر دو از دوری هم می‌سوزند و کلمه‌به‌کلمه این نامه‌ها، راوی این سوختن است. در این فراق چندین ماهه، این نامه‌ها بین این دو نفر ردوبدل شده است و بعد هم هر دویشان توی تاریخ این سرزمین گم شده‌اند... ] - تصدقت گردم! پریدخت جان! بعد از سلام. امروز سه روز است که در پاریس یا به قول خودشان «پغیس»، رحل اقامت افکنده ام و قرار است بعون الله و منته، همانگونه که ذکرش رفت، درس طبابت بخوانم. اقامتگاه مان عمارتی است در حوالی فاکولته طب که تمهیداتی به قاعده دارد و اسباب معاش در مقبول و مطبوع مهیاست. کتابخانه ای معظم و مفصل هم در جنب همین عمارت است که اوقات فراغت بال را در آن می گذارنم؛ اما مگر خاطر عاطرتان می گذارد. جامه دان را که باز می کنم، عطر وطن را انگار هنوز دارد. و آه از عطرها که با این غریب دورافتاده از وطن، چه ها نخواهد کرد… 📚 💌 🌱 @fanos1401 •|• فانوس 🌱
قرار پنجشنبه ها، با طعم کتاب 🥰 ترجمه ی الغارات 🖋 این کتاب ترجمه قسمتی از دوران خلافت امیرالمومنین هستش، دورانی معروف به غارت، اوج مظلومیت و غصه های مولا... 📖 قسمتی از کتاب: امیرالمؤمنین (ع) همواره می‌فرمود: «ای مردم کوفه! در آن روزی که از نزد شما می‌روم، اگر جز اثاث خانه‌ام و چهارپایان باربرم و غلامم چیز دیگری با خود داشتم بدانید که خائنم.» هزینهٔ زندگی امیرالمؤمنین (ع) از درآمد مزرعه‌ای که در یَنبُع داشت تأمین می‌شد. آن حضرت مردم را با نان و گوشت اطعام می‌کرد، اما خودش نان را در روغن زیتون می‌زد و با خرمای عَجوه می‌خورد. حضرت دست بر شکم خود می‌گذاشت و می‌فرمود: «قسم به آنکه دانه را شکافت و جانداران را آفرید، هرچند هیچ چیزی برای خوردن نداشته باشم، هرگز شکم خود را با خیانت پر نمی‌کنم و گرسنه می‌مانم.» 📚 🌱 @fanos1401 •|•  فانوس 🌱
قرار پنجشنبه ها، با طعم کتاب 🥰 کتاب داستان نانو تروا🎯 [ با توجه به تعهدات اخلاقی و ملی در تصمیم به بازگشت مصمّم شدم. البته تعهدات مالی هم وجود داشت اما تسویه آن کار سختی نبود و می‌توانستم با تقسیط و پرداخت آن از محل درآمد چند ماه کارم آن را بپردازم. اما آنچه مانع از ماندنم می‌شد این اعتقاد بود که کشورم برای من هزینه داده و روی بازگشت من حساب کرده است. از نظرم این دنیا آنقدر ارزش نداشت که به خاطر پول، ارزش‌ها و تعهدات و آخرتم را زیر سؤال ببرم. ] - داستان از روزهای جوانی محمودرضا جعفری آغاز می‌شود. جوانی بجنوردی که برخلاف انتظارش در رشته داروسازی دانشگاه علوم پزشکی مشهد قبول شد و مسیری خارق‌العاده برایش رقم خورد. در خلال داستان محمودرضا، تجربه تجاری‌سازی یک فناوری دارویی بسیار مهم نیز روایت می‌شود. 🌱 @fanos1401 •|• فانوس 🌱
قرار پنجشنبه ها، با طعم کتاب 🥰 [ روایت بی‌صدا داستان توسعه و تجاری‌سازی یک فناوری را توسط یک استاد دانشگاه، نقل می‌کند. سید مجتبی قافله‌باشی، ســــید حمزه حسنی و مسعود جلیل‌وند خسروی در کتاب پیش‌رو تلاش‌های دکتر رضا باقری از اساتید دانشگاه صنعتی شریف را به رشته تحریر درآورده‌اند. ] - آن‌چه دکتر باقری در آمریکا مشاهده کرده بود فراتر از آموزش و تحصیل بود؛ او ارتباط دانشگاه با صنعت را از نزدیک لمــس کــرده و دیده بود که چگـــــونه شرکت‌های کوچک و بزرگ صنعتی با دانشـــــگاه‌ها همـــــکاری مـــی‌کنند.؛ چگونه مسائــــــــل صنــعت در قالــب قرارداد پژوهــــش یا سرمایـــــه‌گذاری بلندمدت، به دانشگاه می‌آید و چگونه ساز و کارهای دانشگاه، اساتید و دانشجویان را به حل چالش‌های بنگاه‌های صنعتی ترغیب می‌کند. 📚 🌌 🌱 @fanos1401 •|• فانوس 🌱
قرار پنجشنبه ها، با طعم کتاب 🥰 [ ایـوان آیـنـه مجموعه‌ی شعر در ستایش حضرت معصومه ′سلام‌الله‌علیها′ به گردآوری آقای رضا یزدانی ] 🌸عرض تبریک به مناسبت ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر خدمت فانوسی های عزیز. 📚 🦋 🌱 @fanos1401 •|• فانوس 🌱
قرار پنجشنبه ها، با طعم کتاب 🥰 [ معصومه دو بار از زیر آینه‌قرآن ردش می‌کند. آب می‌ریزد پشت سرش. صدقه می‌دهم. امیرحسین می‌رود زنگ خانه همسایه را می‌زند. آقای فهیمی وقتی می‌فهمد راهی است به‌سختی از پله‌ها پایین می‌آید. صدا می‌زند خانمش قرآن بیاورد. می‌گیرد بالاسر امیرحسین. بعد دست می‌گذارد روی شانه‌اش و دعا می‌خواند و فوت می‌کند به سروصورتش. _آقای دکتر خدا پشت‌وپناهت! ] - کتاب تور تورنتو، روایتی از زندگی دانشجوی شهید امیرحسین قربانی یکی از شهدای حادثه دل‌خراش هواپیمای اوکراین است. در این‌کتاب عاشقانه‌های یک روز یک خانواده ایرانی روایت شده است؛ دل دادن‌ها و دل بردن‌ها از فرزندی که بعد از تیک‌آف هواپیمای 752 به آغوششان بازنگشت. 📚 ✈️ 🌱 @fanos1401 •|• فانوس 🌱
قرار پنجشنبه ها با طعم کتاب🥰 📚ناقوس‌ ها به صدا در می آیند📚 قسمتی از متن کتاب👇 یکی از زن ها که نوک بینی اش از سرما سرخ شده بود گفت: ما برای اعتراف اومدیم پدر. کشیش درحالی که دستگیره را به طرف پایین فشار می داد گفت: خدا رحم کند دخترانم؛ این چه گناهی است که نتوانستید تا غروب صبر کنید؟ بعد لبخند زد و در را باز کرد و گفت: بیاید داخل دخترها. کشیش درحالی که به سمت محراب می رفت، دکمه های پالتویش را باز کرد؛ اما وقتی چشمش به محراب افتاد، ایستاد.همه چیز بهم ریخته بود. تریبون سخنرانی واژگون شده و چهار شمعدانی پایه دار برنجی روی زمین افتاده بود... 🧩داستان از آنجا شروع می شود که میخائیل ایوانف با رستم رحمانوف، که یک مرد مسلمان تاجیک است، آشنا می‌شود و از او یک کتاب خطی تاریخی می‌گیرد که بتواند آن را به طور کامل مطالعه کند. پس از خواندن کتاب، او متوجه می‌شود که اثر، همان نهج البلاغه امیرالمومنین علی (ع) است و حالا بسیار مشتاق و کنکجاو است تا مطالعه‌ی آن را به پایان برساند. اما قتل مرد تاجیک، چرخشی در داستان ایجاد می‌کند و او برای زنده‌ ماندن، مجبور است به لبنان بگریزد و اندکی در آنجا سر کند... 🌤 ⛪️ 🌱 @fanos1401 •||• فانوس 🌱
قرار پنجشنبه ها با طعم کتاب 🥰 "مردم درباره دو چیز هیچوقت حرف راست نمی‌زنند. پول و درسخوان بودن بچه هایشان" سلام🙋‍♀ تو موردای قبل کتابِ " چراغها را من خاموش میکنمِ" خانم پیرزادو معرفی کرده بودیم☺️ (ازطریق هشتگ میتونید پیداش کنید) این دفعه اومدیم با یه کتاب دیگه از این نویسنده به اسمِ 🥰 داستان تو تهران دهه ۸۰ حول محور یه زن و چالشهایی که با دخترش و مادرش داره میچرخه...🪐✨ این کتاب برای وقتیه که ذهنتون خستست و میخواید برای چند ساعتم شده از استرس و ....دور شید🥰 اگر از کتابِ "چراغها را من خاموش میکنم" خوشتون اومده، به احتمال صدی به نود از اینم خوشتون میاد😎😄 🍃 @fanos1401 •|• فانوس 🍃
قرار پنجشنبه ها، با طعم کتاب 🥰 [سقای آب و ادب] - این کتاب روایت شجاعت و فداکاری مردی هست که تا آخرین لحظه در برابر باطل ایستادگی کرد! نویسنده در طول داستان شخصیت حضرت‌عباس′ع′ رو ستایش و واقعه‌ی عاشورا رو خیلی زیبا توصیف می‌کنه؛ خوندن این کتاب به‌قلم آقای‌سیدمهدی‌شجاعی‌رو به همه‌ی دوستانی که به کتاب‌های مذهبی علاقه دارن پیشنهاد می‌کنیم. ✨ 🍃 @fanos1401 •|• فانوس🍃
قرار پنجشنبه‌ها، با طعم کتاب 🦋 [ ستاره‌ها چیدنی نیستند ] - این کتاب در ۱۳ فصل به صورت رمان نوشته شده و الهام گرفته از زندگی یک دختر آمریکایی هست ؛
‹ صبح زود روز یکشنبه، وقتی پدر و مادر سارا هنوز خواب بودند، سارا به سمت مرکز اسلامی نیویورک به راه افتاد و ماشا هم در میانهٔ راه به او پیوست. سارا با لبی خندان و صورتی بشاش به ماشا رسید. وقتی ماشا از او علت خوشحالی‌اش را پرسید؛ سارا گفت که برایش باورنکردنی بوده که بعد از صحبت با پدرش، تا حد زیادی از شدت مخالفت پدرش کم شده است. موضوع از این قرار بود که شب گذشته سارا بعد از چند روز ماندن پیش ماشا، بالاخره عزمش را جزم کرد که به خانه برگردد و با پدرش صحبت کند … ›
امیدواریم از مطالعهٔ این رمان لذت ببرید :) ← جهت دریافت نسخهٔ الکترونیکی : https://taaghche.com/book/134391 🍃 @fanos1401 •|• فانوس🍃
قرار پنجشنبه ها باطعم کتاب 🥰 سلام و عرض ادب✋🍃 این دفعه اومدیم با معرفی کتاب دایی جان ناپلئون که احتمالا همه ما برای یکبار هم شده یا اسمش و یا تعریفشو از دیگران شنیدیم😄 تعریف هایی زیادی تو پیج های مختلف از این کتاب دیدم و از طرفی طنز بودن این کتاب،باعث شد ترغیب شم که حتما این کتاب و بخونم. داستان تو یه خونه باغ بزرگِ که ۳ تا خانواده تو سالهای قبل ۱۳۲۰ هجری شمسی اونجا زندگی میکنن... داستان از زاویه دید پسر خانواده که عاشق لیلی، دختر داییشه روایت میشه. کل داستان حول و حوش توهم دایی جان ناپلئون و کشتنش توسط انگلیسی ها میچرخه🕵‍♂ و کل خاندان دست به دست هم دادن تا این مشکل و مشکلات بعدی رو حل کنن👌 اوایل داستان بشدت برام تازگی داشت و منتظر عاشقانه های بیشتری بودم☺️ اما داستان از یه جایی به بعد وارد تکرار شد، بحث های طولانی و تکراری،کنش ها و واکنش های تکراری،قبح شکنی های بی حدومرز و پر از شوخی ها و کنایه های جنسی... شخصیت مورد علاقم تو این داستان نوکر دایی جان بود با تیکه کلام معروفِ "دروغ چرا؟ تا قبر آ آ "😂 در مجموع اگر بخوام جمع بندی کنم و این کتاب رو به کسی معرفی کنم دروغ چرا؟ تا قبر آ آ😉 انتظارم از این کتاب بیشتر بود. 🍃@fanos1401 •|• فانوس 🍃