📜| #همای_رحمت
🎬| قسمت 2⃣3⃣
📌📍| لینک قسمت سی و یکم:
https://eitaa.com/fanose_shab/3680
نان را با اصرار به او دادم و برگشتم آخر صف...
اما کسانی که در صف بودند گفتند چون مرام نشون دادی الان برو اول صف و نون بگیر و برو.😊
خودمم فکر نمیکردم از من این رفتار سر بزند فکر کنم بخاطر رفاقت با حاج آقا باشه.😉
این شعر واقعا راسته که میگه:
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که بودم
بعد از اینکه این همه ماجرا را سپری کردم و نان گرفتم. به خانه رفتم، مادرم چایی دم کرده بود و بساط صبحانه را آماده کرده بود.
☕️ این مدتی که کرونا آمده بود و ما خانه نشین شده بودیم فضای خانه هم بیحال و بدون انگیزه شده بود؛😞
اما این مدت کوتاه که با حاج آقا آشنا شده بودیم، هوای خانه که هیچ، هوای خودمان هم عوض شده بود.😊 حتی بهتر از قبل از دوران کرونا، انگیزه پیدا کرده بودیم.
بعد از صبحانه به مسجد رفتم؛ ساعت حدود هشت بود و به محض اینکه جلوی درب مسجد رسیدم،
حاج آقا صدایم کرد:
حاج آقا:
به به سلام حمید جان قبول باشه، خداقوت.
-سلام حاج آقا خداقوت
حاجی در حال وصل کردن پرچم سیاههای مسجد بود و بلندگوها را چک میکرد. در حالی که حاجی داشت با سیم ها و بلندگوها ور میرفت به طرف او رفتم و گفتم: حاجی یه پیشنهاد داشتم. 🙄
حاج آقا:
امر بفرمایید ما گوش به فرمانیم.
-حاجی بیاید امسال یه تکههای کوچیک پارچه مشکی به شکل پرچم درست کنیم و درب تمام خونههای محله نصب کنیم. البته اگر صاحبخونه راضی باشه 🏴
#کرونا
#محرم
#هیئت
📍این داستان جذاب ...
♨️#ادامه_دارد....
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
🏴#هیئــــــت
🎙| بچـــــــه های دیــــــروز
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
╭┅─────────┅╮
🌺 @fanose_shab
╰┅─────────┅╯