eitaa logo
فراجناحی
1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
16 فایل
کانال سیاسی و اعتقادی استفاده از مطالب کانال در جهت روشنگری بدون درج لینک #جائز_است و اشکالی ندارد. #حلالاً_طیبا ارتباط با مدیر کانال: @farajenahi313
مشاهده در ایتا
دانلود
(قسمت ششم): هنگامی که به بصره رسیدم با شخصی به نام عمر طایی آشنا شدم؛ اما این مرد به من شک کرد ومن به مسافرخانه ای رفته و از آنجا پس از یک ماه با نجاری قرارداد بستم که در مقابل غذا، خواب و دستمزد کمی، برای او کار کنم. او مرد شریفی بود وبا من چون فرزندش رفتار می کرد نامش عبدالرضا بود؛ یک از مردم خراسان. فرصت راغنیمت شمردم تا از او بیاموزم. شیعیان ایرانی عصر هر روز پیش او گرد هم می آمدند و از هر دری سخن می گفتند بسیار به حکومتشان می تاختند... در آن مغازه بود که با جوانی آشنا شدم که سه زبان ترکی، عربی و فارسی را می دانست و نامش بود او جوان بسیار تندخو و بلندپرواز بود سنی بود ودوست عبدالرضا. در بصره شیعه وسنی همچون برادران برخورد دارند. این جوان بلند پرواز فهم خود را از قرآن و سنت تقلید می کرد ونظرات بزرگان و مذاهب چهار گانه بلکه عمر وابوبکر را نیز به نقد می کشید. می گفت پیروی از کتاب وسنت واجب است؛ مذاهب و صحابه هر نظری می خواهند داشته باشند. [بخوانید مباحثه ی شیخ جواد قمی و محمد بن عبدالوهاب پیرامون ضرورت پیروی از ائمه اطهار ص 34 کتاب دستهای نا پیدا] دربرابر قمی این سالخورده، همچون در دست صیاد توان حرکت نداشت. من اما گمشده ای را که درجستجویش بودم یافتم محمد بن عبدالوهاب. ، آزاد اندیشی، از زمان و استقلال رأی مهمترین نقطه های ضعف او بودند که می شد از آن سود جست و وی را دراختیار گرفت. حتی نظریات خلفای چهار گانه هم در برابر فهم خودش از کتاب وسنت ارزشی نداشت. این جوان سرکش کجا وآن شیخ ترک که در ترکیه از او دانش آموختم کجا. قوی ترین روابط و پیوندها را با محمد ایجادکردم و همواره در او می دمیدم ومی گفتم تو بزرگتر از و عمر هستی و اگر پیامبر اکنون زنده بود تو را به جانشینی خود بر می گزید؛ امیدوارم اسلام به دست تو احیا شود و... تصمیم گرفتم که تفسیر قرآن را با محمد در پرتو اندیشه های خودمان مورد گفتگو قرار دهیم. ( من می خواستم او را در دام بیاندازم) یک بار به او گفتم مگر جهاد واجب نیست چرا پیامبر با منافقان جهاد نکرد؟ پس از بحثی طولانی او به نشانه ی موافقت سر تکان داد.... یک بار به او گفتم بهره مندی از جایز است واو گفت هرگز!!! من گفتم:.....چرا من وتو نباشیم که از زنان بهره مند شویم. سرانجام او به نشانه ی موافقت سر تکان داد.... من این موافقت را بزرگترین یافتم و زمانی را مشخص کردم.... لطفا با ما باشید Join👇 http://eitaa.com/joinchat/2275475456Ce225c76dfe ¯\_(ツ)_/¯ ❣فراجناحی کانال سیاسی، مذهبی و سبک زندگی👆
🔹 هنگامی که به بصره رسیدم با شخصی به نام عمر طایی آشنا شدم؛ اما این مرد به من شک کرد ومن به مسافرخانه ای رفته و از آنجا پس از یک ماه با نجاری قرارداد بستم که در مقابل غذا، خواب و دستمزد کمی، برای او کار کنم. او مرد شریفی بود و با من چون فرزندش رفتار می کرد نامش عبدالرضا بود؛ یک از مردم خراسان. فرصت راغنیمت شمردم تا از او بیاموزم. 🔹 شیعیان ایرانی عصر هر روز پیش او گرد هم می آمدند و از هر دری سخن می گفتند بسیار به حکومتشان می تاختند... در آن مغازه بود که با جوانی آشنا شدم که سه زبان ترکی، عربی و فارسی را می دانست و نامش بود او جوان بسیار تندخو و بلندپرواز بود سنی بود و دوست عبدالرضا. 🔹 در بصره شیعه وسنی همچون برادران برخورد دارند. 🔹 این جوان بلند پرواز فهم خود را از قرآن و سنت تقلید می کرد و نظرات بزرگان و مذاهب چهارگانه بلکه عمر و ابوبکر را نیز به نقد می کشید. می گفت پیروی از کتاب وسنت واجب است؛ مذاهب و صحابه هر نظری می خواهند داشته باشند. [بخوانید مباحثه ی شیخ جواد قمی و محمد بن عبدالوهاب پیرامون ضرورت پیروی از ائمه اطهار ص 34 کتاب دستهای نا پیدا] 🔹 دربرابر قمی این سالخورده، همچون در دست صیاد توان حرکت نداشت. 🔹 من اما گمشده ای را که درجستجویش بودم یافتم محمد بن عبدالوهاب. ، آزاد اندیشی، از زمان و مهمترین نقطه های ضعف او بودند که می شد از آن سود جست و وی را دراختیار گرفت. 🔹 حتی نظریات خلفای چهار گانه هم در برابر فهم خودش از کتاب وسنت ارزشی نداشت. این جوان سرکش کجا وآن شیخ ترک که در ترکیه از او دانش آموختم کجا. 🔹 قوی ترین روابط و پیوندها را با محمد ایجاد کردم و همواره در او می دمیدم و می گفتم تو بزرگتر از و عمر هستی و اگر پیامبر اکنون زنده بود تو را به جانشینی خود بر می گزید؛ امیدوارم اسلام به دست تو احیا شود و... 🔹 تصمیم گرفتم که تفسیر قرآن را با محمد در پرتو اندیشه های خودمان مورد گفتگو قرار دهیم. ( من می خواستم او را در دام بیاندازم) 🔹 یک بار به او گفتم مگر جهاد واجب نیست چرا پیامبر با منافقان جهاد نکرد؟ پس از بحثی طولانی او به نشانه ی موافقت سر تکان داد.... یک بار به او گفتم بهره مندی از جایز است واو گفت هرگز!!! من گفتم:.....چرا من وتو نباشیم که از زنان بهره مند شویم. سرانجام او به نشانه ی موافقت سر تکان داد.... 🔹 من این موافقت را بزرگترین یافتم و زمانی را مشخص کردم.... Join👇 🆔 @farajenahi ❣کانال سیاسی، اعتقادی 👆