eitaa logo
فردا
331 دنبال‌کننده
295 عکس
128 ویدیو
0 فایل
✅ کانال خبری تحلیلی فردا ✍ از دیروز بیاموز... 🌱 در امروز زندگی کن... 🌳 به فردا امید داشته باش...
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 از عمرسعد وجودمان چه خبر؟ ✍ «عمرسعد» آدم عجیبی‌ست. آدم فکر نمیکند کسی مثل او فرمانده تاریک‌ترین سپاه تاریخ بشود. ماها تصور میکنیم سردسته‌ی آدم‌هایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد. ظاهراً اما اینطور نیست. عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچ‌وقت، اما رگه‌هایی از شخصیت عمرسعد را خیلی‌هایمان داریم. رگه‌هایی که وسط معرکه می‌تواند آدم را تا لبه‌ی پرت‌گاه ببرد. از همان لحظه‌ی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین. حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به این‌که حسین حق است. به این‌که جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» می‌لنگاندش. زن و بچه‌هاش، مال و اموالش،‌ خانه و زندگی‌اش و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها؛ گندم‌های ری؛ وعده‌ی شیرین فرمانداریِ ری. شب دهم امام می‌کِشدش کنار، حرف می‌زند با او. حتی دعوتش می‌کند به برگشتن، به قیام در کنار خودش. می‌گوید؛ می‌ترسم خانه‌ام را خراب کنند،‌امام جواب میدهند: خانه‌ی دیگری می‌سازم برایت. میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آن‌ها را توی حجاز به تو میدهم. میگوید نگران خانواده‌ام هستم، ‌نکند آسیبی به آن‌ها برسانند. ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل. با آن‌که به حقانیت حق واقفیم. مال و جان و زندگی و موقعیت‌مان را خیلی دوست داریم؛‌ از دست دادنشان خیلی برایمان نگران‌کننده است. و این‌ها نشانه‌های خطرناکی‌ هستند. نشانه‌های سیاهی از شباهت ما با عمر بن‌سعد‌ بن‌ابی‌وقاص. هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم. عمرسعد از آن خاکستری هایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد. رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهی‌ها و دیگر همان‌جا ماند... مساله، انتخاب بود. انتخاب بین درست و نادرست. 💠
🔻 اگر نام منافق به گوشتان رسید حتما شبث بن ربعی را یاد کنید. ⚠️ یک نفاق چند لایه در این شخصیت وجود دارد. ✍ شبث بن ربعی تقریباً ۱۴ سال که داشت مسلمان شد. ۱۵ ساله بود که پیامبر از دنیا رفتند. او به خانمی به نام سجاح ایمان آورد که ادعای پیامبری کرده بود. شبث شد موذن سجاح. وقتی خلیفه اول اعلام کرد که هرکس مرتد شده باشد او را می کشیم به خلیفه اول ایمان آورد. بعد از آن با خلیفه دوم بیعت کرد. بعد بیعت کرد با خلیفه سوم و در قتل خلیفه سوم نیز شرکت کرد. سپس به کوفه رفت. آنجا با حضرت علی علیه السلام بیعت کرد و در جنگ صفین شرکت نمود. در جنگ نهروان شد امیر خوارج. جزء آن ۹ نفری بود که از دست حضرت علی علیه السلام فرار کردند. برگشت و بعد از مدتی که حضرت به شهادت رسید، آمد و با امام مجتبی علیه السلام بیعت کرد. بعد از آن با معاویه بیعت کرد! در کوفه جزء کسانی بود که به امام حسین علیه السلام نامه نوشت اما در کربلا فرمانده پیاده نظام های لشکر عمر سعد بود. جزء سه نفری بود که مردم را از دور حضرت مسلم علیه السلام پراکنده کرد؛ شبث ، شمر و اشعث این سه نفر بودند. بعد از جریان کربلا در کوفه مسجدی بنا کرد با نام شبث بن ربعی به شکرانه کشته شدن امام حسین علیه السلام. چهار مسجد در کوفه که فقها نماز خواندن در آن را یا باطل می دانند و یا حکم آن را کراهت شدید دانسته اند؛ یکی از آنها مسجد شبث بن ربعی است. از جمله آنها مسجد سماک و مسجد جرير بن عبد اللَّه بجلى و... هستند. شبث پس از آن که زبیری ها علم شدند با حاکم زبیری بیعت کرد. بعد که مختار قیام کرد با مختار بیعت نمود. پس از آن وقتی دوباره مصعب بن زبیر قیام کرد رفت و با مصعب بن زبیر بیعت کرد و در قتل مختار شرکت نمود. پس از اینکه عبدالملک بن مروان قیام کرد رفت و در قتل مصعب بن زبیر شرکت کرد و به عبدالملک بن مروان ایمان آورد. 👈 بیش از این دیگر اجل به او مهلت نداد و گرنه تا به همین امروز با آمریکا هم بیعت کرده بود و در ۸ سال دفاع مقدس، ۴ سال این طرف بود و چهار سال آن طرف. در عملیات مرصاد هم حتما حاضر بود. الآن هم یک بار به این تفکر رأی می داد و یک بار به آن تفکر و همین طور ادامه می داد. این نفاق چندلایه در شبث بن ربعی بود. 💠
📌 فقط داش‌مشتی‌ها موندن، مقدس‌ها استخاره گرفتند، بد آمد! ✍ اسلام را خون شهدای کربلا زنده کرد. یعنی خون جون، غلام ابی‌عبدالله که بدنش بوی ناخوش می داد یا خون وهب مسیحی که در عمرش یک رکعت نماز نخوانده بود و سر از تنش جدا کردند کاری کرد که خون خیلی از بزرگان وقت شیعه و مراجع و علما، یارای انجام دادنش را نداشت. 🔹 درسی که از کربلا می‌گیریم اینست که گروه خونی خیلی از مدعیان و بزرگان اسمی تشیع از دیرباز به قیام و جنگ و جهاد نمی خورد و بار نهضت روی دوش کسان دیگری بود. به قول حاج آقای مجتهدی تهرانی"ره": "شب عاشورا، پهلوان‌ها و داش مشتی‌ها دور امام ماندند، مقدس‌ها استخاره کردند بد آمد رفتند…." 💠
هدایت شده از فردا
📌 از عمرسعد وجودمان چه خبر؟ ✍ «عمرسعد» آدم عجیبی‌ست. آدم فکر نمیکند کسی مثل او فرمانده تاریک‌ترین سپاه تاریخ بشود. ماها تصور میکنیم سردسته‌ی آدم‌هایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد. ظاهراً اما اینطور نیست. عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچ‌وقت، اما رگه‌هایی از شخصیت عمرسعد را خیلی‌هایمان داریم. رگه‌هایی که وسط معرکه می‌تواند آدم را تا لبه‌ی پرت‌گاه ببرد. از همان لحظه‌ی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین. حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به این‌که حسین حق است. به این‌که جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» می‌لنگاندش. زن و بچه‌هاش، مال و اموالش،‌ خانه و زندگی‌اش و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها؛ گندم‌های ری؛ وعده‌ی شیرین فرمانداریِ ری. شب دهم امام می‌کِشدش کنار، حرف می‌زند با او. حتی دعوتش می‌کند به برگشتن، به قیام در کنار خودش. می‌گوید؛ می‌ترسم خانه‌ام را خراب کنند،‌امام جواب میدهند: خانه‌ی دیگری می‌سازم برایت. میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آن‌ها را توی حجاز به تو میدهم. میگوید نگران خانواده‌ام هستم، ‌نکند آسیبی به آن‌ها برسانند. ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل. با آن‌که به حقانیت حق واقفیم. مال و جان و زندگی و موقعیت‌مان را خیلی دوست داریم؛‌ از دست دادنشان خیلی برایمان نگران‌کننده است. و این‌ها نشانه‌های خطرناکی‌ هستند. نشانه‌های سیاهی از شباهت ما با عمر بن‌سعد‌ بن‌ابی‌وقاص. هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم. عمرسعد از آن خاکستری هایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد. رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهی‌ها و دیگر همان‌جا ماند... مساله، انتخاب بود. انتخاب بین درست و نادرست. 💠
✍ در مجلسی که بحث روز جامعه مطرح بود یکی از حاضرین گفت: سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن،ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... ناگهان شخصی دیگر که تا این لحظه سکوت کرده بود و فقط گوش می داد گفت: را خوانده ای... دو دسته دارد یا سلام یا لعن؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) هستند و مورد لعنشان، حسینیان ویزیدیان عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم وسط ندارد. گفت: حتی بی طرف ها؟؟؟ گفت: در زیارت عاشورا جوابت هست... "و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله" امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشگر حسین(ع) نباشد یزیدی است خواه در محفل شراب باشد یا محراب نماز... گفت: زمانه عوض شده ، فرق کرده... گفت: باز زیارت عاشورا جوابت را داده، "و آخر تابع له علی ذلک" تا آخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده... قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد گفت: با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ گفت: یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی. {در هیئتی که بوی استکبار ستیزی نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند.} گفت: حسین زمان که در غیبت است؟ گفت: اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، مسلم ولی امر است. ببین چقدر گوش به فرمان هستی... 💠
📌 فقط داش‌مشتی‌ها موندن، مقدس‌ها استخاره گرفتند، بد آمد! ✍ اسلام را خون شهدای کربلا زنده کرد. یعنی خون جون، غلام ابی‌عبدالله که بدنش بوی ناخوش می داد یا خون وهب مسیحی که در عمرش یک رکعت نماز نخوانده بود و سر از تنش جدا کردند کاری کرد که خون خیلی از بزرگان وقت شیعه و مراجع و علما، یارای انجام دادنش را نداشت. 🔹 درسی که از کربلا می‌گیریم اینست که گروه خونی خیلی از مدعیان و بزرگان اسمی تشیع از دیرباز به قیام و جنگ و جهاد نمی خورد و بار نهضت روی دوش کسان دیگری بود. به قول حاج آقای مجتهدی تهرانی"ره": "شب عاشورا، پهلوان‌ها و داش مشتی‌ها دور امام ماندند، مقدس‌ها استخاره کردند بد آمد رفتند…." 💠
حُر کسی بود که راه را بر امام حسین و خانواده‌اش بست! و آن‌ها را در دشتِ کربلا گیر انداخت. او، یکی از فرماندهای لشگرِ دشمن بود اما یکی ویژگی عجیب داشت! او برای خانواده‌ی پیامبر و به‌ خصوص دخترِ پیامبر حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) احترام خاصّی قائل بود! همین ویژگی به او کمک کرد در سخت‌ترین نبردِ عُمرش پیروز شود! نبردِ بین خودش و خودش! بعضی‌ها شجاعتِ جنگیدن با دشمن را دارند؛ امّا حُر کسی بود که شجاعتِ جنگیدن با خودش و معذرت‌خواهی از اشتباهش را داشت! 📚 💠
زُهِیر مرد بزرگی بود! خانه و باغ و فرزندانِ زیادی داشت و فرمانده جنگی قوی‌ای بود ولی با امام حسین (علیه‌السّلام) قهر بود! تا اینکه یک روز امام حسین (ع) از او خواست به دیدنش برود و با هم حرف زدند! آن‌وقت بود که زهیر به‌خاطر آورد که چقدر در دلش عاشق امام و خانواده‌ی پیامبر است! آن هم درست وقتی که امام حسین (ع) راهیِ کربلا شده بود! 📚 💠
حبیب پیرترین شهیدِ کربلا بود! او، از کودکی همیشه در خدمت پیامبر و خانواده‌ ایشان بود و حالا نوبت به امام حسین (ع) رسیده بود که اگر کاری از او خواست سریع خودش را برساند! امام حسین (ع) هم می‌دانست که حبیب هرگز تقاضایِ کمک او را رَد نمی‌کند! به‌خاطرِ همین بود که وقتی در کربلا در محاصره‌ی لشگر دشمن قرار گرفت به حبیب نامه نوشت! چشم امید امام، به حبیب بود! 📚 💠
📌 فقط داش‌مشتی‌ها موندن، مقدس‌ها استخاره گرفتند، بد آمد! ✍ اسلام را خون شهدای کربلا زنده کرد. یعنی خون جون، غلام ابی‌عبدالله که بدنش بوی ناخوش می‌داد یا خون وهب مسیحی که در عمرش یک رکعت نماز نخوانده بود و سر از تنش جدا کردند کاری کرد که خون خیلی از بزرگان وقت شیعه و مراجع و علما، یارای انجام دادنش را نداشت. 🔹 درسی که از کربلا می‌گیریم اینست که گروه خونی خیلی از مدعیان و بزرگان اسمی تشیع از دیرباز به قیام و جنگ و جهاد نمی‌خورد و بار نهضت روی دوش کسان دیگری بود. به قول حاج آقای مجتهدی تهرانی"ره": "شب عاشورا، پهلوان‌ها و داش مشتی‌ها دور امام ماندند، مقدس‌ها استخاره کردند بد آمد رفتند…." 💠