eitaa logo
-فٰارِج⁴¹⁷!
241 دنبال‌کننده
430 عکس
107 ویدیو
1 فایل
دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت چه می‌خواهد از این مسکینِ‌سرگردان؟! نمی‌دانم! نوکرِ نوکراش... https://daigo.ir/secret/8608726642 کپی نکنید لطفاً .
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی وقتا آدم دلش میخواد برای زنده بودنش خداروشکر کنه‌ها، ولی نمیشه راستش، چون زنده بودن جز آزار چیز دیگه‌ای براش نداره... اینم از باگ‌های آدم بودنه‌ها، وگرنه که خالق ما آدما بی عیب و نقصه:)
-فٰارِج⁴¹⁷!
گاهی وقتا آدم دلش میخواد برای زنده بودنش خداروشکر کنه‌ها، ولی نمیشه راستش، چون زنده بودن جز آزار چیز
دیشب تو حرم نریمان پناهی میخوند: کعبه‌ی کوی تو بود قبله‌ی حاجات ما... و من پرتاب میشدم به محرم امسال! به تیرماه گرم... تیر ماهی که بزرگترین دغدغه‌م تا اون روز درس و مشقم بود و غم‌انگیزترین دغدغه‌م نمره‌ی کم درس روش نویسندگیم بود... چی شد که بعد از مهرماه انقدر زود بزرگ شدم؟! انقدر دغدغه‌هام غم‌انگیزتر و آزاردهنده‌تر شدن؟! چی شد که مشکلاتم انقدر بزرگ شدن؟ چی شد که یه قلوه سنگ بی‌صاحاب گیر کرده تو گلوم نه پایین می‌ره نه بالا؟! من اون تیرماه رو میخوام با همه‌ی شادی‌هاش... من این پاییز و زمستون غم‌انگیز حال به هم زن پر از درد و رنج و غم رو دوست ندارم! واقعا خسته‌کننده‌ست💔
میشه دعا کنید برام این اضطرار و دلتنگی و غم و اندوه و گریه و ... تموم شه بره؟
-فٰارِج⁴¹⁷!
آینه‌های دلتنگ گوشه‌ای افتاده بود و جیوه را سر می‌کشید مشت بر دیوار میزد؛ چنگ بر در می‌کشید آیه‌ها
بانی احساس مادری باز هم شب جمعه، خسته آمد برای مهمانی رطب تازه با خود آورده، با کمی چای و تکه نانی فاتحه خواند و نم نم باران از دو چشمان خسته اش بارید گریه میکرد بر مزار شما، قطره قطره گلاب می‌پاشید بر مزار چهارتای شما از مدینه شقایق آورده‌ست دو سه تا هم محمدی و کمی قلب خسته که از غم آکنده‌ست با نگاهی به قبر آن‌ورتر که کمی خاکی و گلی شده بود گفت مادر تو هم که تنهایی، مثل فرزند من شدی مفقود؟! مثل عثمان من جوان هستی، به گمانم که قد تو رعناست مثل او عطر کربلا داری، مثل او خنده‌ی تو هم زیباست... ای بمیرم برای مادر تو، در کجا او به گریه مشغول است یا به دست کدام دلتنگی، یا کدامین فراق مقتول است گفت نام تو را نمی‌دانم، سنت اما شبیه جعفر من نوزده ساله هستی ای مادر، به فدای تو جان من سر من بر مزار کناری‌اش زل زد، اشک از چشم‌های او غلتید گفت ای کاش ماجرای تو را، مادر پیر تو نمی‌فهمید با رجزهای حیدری رفتی، تو به میدان شبیه عبدالله؟! یا علی گفتی و فدا شده‌ای، با سر و جان شبیه عبدالله... ناگهان او سکوت کرد و گریست با صدای بلند و با هق هق روی پای خودش زد و گفتا: تو هم انگار بوده‌ای عاشق بوی عباس می‌دهی مادر، نکند تیر آرزوی تو را... نکند یک عمود بر سر تو... نکند نیزه‌ای گلوی تو را... من شنیدم که دست تو مانده، در میان شلمچه جا انگار مثل عباس من کنار فرات مادرت را زدی صدا انگار گفت: ای من فدایتان بشوم، نام روی مزارتان پس کو؟! نه پلاکی نه یک نشان دارید، خنده های بهارتان پس کو روضه خواند و گریست این مادر در کنار مزار گمنامان این شهیدان که آمدند از نور، از کمیل و شلمچه، آبادان شب جمعه همیشه می‌آید، او که بانی هر چه احساس است بر مزار تمام گمنامان، ننه ام‌البنینِ عباس است... شعر از: زهرا رجبی ()
هدایت شده از نُور*
. لطفا بعد از ذوق‌پراکنی برا دیزاین صولتیِ بیت حرف‌های آقا رو هم بررسی بفرمایید ! علی‌الخصوص که مخاطب صحبتهاشون ما خانم‌هاییم .🌿 .
واقعیتی که فعلا اثبات نشده: آدمای ساختار شکن، متهور و جسور، آدمای جذاب و کاریزماتیکی هستن! و شاید بالعکس!🤔
شاعر در پاییز شاعرتر است!
این پلی لیست ارزش گوش دادن و نوت برداری داره! https://castbox.fm/va/3625412
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی!
[ الهۀ ناز ]
اسراف حرام است جان خواهر! مخصوصا اگر شیر کاکائو باشد که بیشتر...