🛑 روضه خوانی امام رضا (ع)
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔻 كانَ أبي (عليهالسلام) إذا دَخَلَ شَهرُ الُمحَرَّمِ لا يُرى ضاحِكا ، وكانَتِ الكَآبَهُ تَغلِبُ علَيهِ حَتّى تَمضِيَ عَشرَةُ أيّامٍ، فإذا كانَ يَومُ العاشِرِ كانَ ذلكَ اليَومُ يَومَ مُصيبَتِهِ وحُزنِهِ وبُكائهِ ، و يَقولُ : هُوَ اليَومُ الَّذي قُتِلَ فيهِ الحُسَينُ.
🔺 چون ماه محرّم مىرسيد ، كسى پدرم (امام _کاظم علیه السلام) را خندان نمىديد . غم و اندوه بر او چيره بود تا آن كه ده روز مىگذشت ، روز دهم (عاشورا) روز سوگوارى و اندوه و گريه او بود و مىفرمود :
عاشورا ، روزى است كه حسين(عليهالسلام) در آن كشته شد .
🔻در ادامه حدیث :
اى فرزند شبيب ! آيا روزه هستى ؟ عرض كردم : روزه ندارم . امام فرمود : در اين روز ، حضرت زكريا (ع) دعا كرد و از خداوند خواست تا به او فرزندى عنايت كند ، خداوند دعاى او را اجابت فرمود ...
♦️سپس فرمود : ای پسر شبيب !
همانا محرم ماهی است كه ؛ مردم زمان جاهليت در اين ماه ظلم و كشتن افراد را به خاطر حفظ حرمت اين ماه ، حرام می دانستند ؛ اما اين امت [ گروه بنی اميه و طرفداران آن ها كه خود را از امت اسلام می دانستند ] ، حرمت اين ماه و حرمت پيامبرش را نشناختند و در اين ماه ، ذريه و فرزندان ايشان را كشتند و زنانش را اسير و اموالش را غارت كردند . خداوند آن ها را هرگز نيامرزد ...
🔻يَا ابْنَ شَبِيبٍ ! إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ.
🔺 اى فرزند شبيب !
اگر می خواهى برای چیزی گريه كنى ، برای حسين بن على (عليه السلام) گريه كن كه او را مانند کبش (گوسفند) سر بريدند و هيجده نفر از خاندان او را كه همانند آنها در زمين نبودند ، با وى كشته شدند . آسمان و زمين براى كشته شدن او گريه كردند .
🔻 يَا ابْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عليه السلام أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ جَدِّي عليه السلام مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ .
🔺 ای پسر شبيب ! پدرم ، از پدرش از جدش امام باقر (عليه السلام) نقل كرده است ، هنگامی كه جدم حسين (عليه السلام) كشته شد ، آسمان خون و خاك سرخ باريد .
🔻 يَا ابْنَ شَبِيبٍ !
إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ (عليه السلام) حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً .
🔻يَا ابْنَ شَبِيبٍ !
إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ(عليه السلام) .
🔻 يَا ابْنَ شَبِيبٍ !
إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ وَ آلِهِ صلي الله عليه وآله فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ .
🔻 يَا ابْنَ شَبِيبٍ !
إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً .
🔻 يَا ابْنَ شَبِيبٍ !
إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَه .
🔺 اى فرزند شبيب !
اگر بر حسين (علیه السلام) گريه کردی تا اين كه اشكهايت بر گونه هايت جارى شود ، خداوند همه گناهان تو را می آمرزد ، بزرگ باشد يا كوچك اندك باشد يا زياد .
🔺 اى فرزند شبيب !
اگر می خواهى خداوند را ملاقات كنى در حالى كه گناه نداشته باشى ، حسين (عليه السلام) را زيارت كن .
🔺 اى فرزند شبيب !
اگر مي خواهى در بهشت جاى گيرى و با محمد و آل محمد ، همنشين گردى ، قاتلان حسين را لعنت كن.
🔺 اى فرزند شبيب !
اگر می خواهى ثواب شهداى كربلا را داشته باشى ، هر گاه ياد آنها را كردى بگو : « يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً »
🔺 اى فرزند شبيب !
اگر می خواهى با ما در درجات بلند قرار گيرى ، در هنگام اندوه ما اندوهگين باش و در وقت خوشحالى ما خوشحالى كن ، به ولايت اهل بیت تمسک بجویید و بدان اگر كسى سنگى را دوست داشته باشد ، خداوند روز قيامت او را با همان سنگ ، محشور مي كند.
📚 وسایل الشیعة
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
هدایت شده از پنجِ پنج
📚 #داستانک
بال برد نبوغ آسا
نمیدانستم اسمش را درست شنیدم یا نه؛ اما چیزی را که شنیدم سرچ کردم. صفحات گوگل را پشت سر هم بالا پایین میکردم.
هلی برد
هلی بر
هلی...
بالاخره پیدایش کردم. باید تکنیک جالبی باشد.
روی صفحه کلیک کردم. خواندم: در پنجم مردادماه، سال ۶۷ در عملیات مرصاد از تاکتیک خاصی به نام هلیبرن استفاده شد.
این تاکتیک، ریسک بسیار زیادی برای نیروها داشت. در این نبرد، نیروها و تجهیزات از طریق بالگرد به منطقه مورد نظر منتقل میشد.
حاشیهی سمت چپ صفحه، عکس شهیدی توجهام را جلب کرد. روی عکس کلیک کردم. احتمالا باید مربوط به این عملیات باشد:
شهید حمیدرضا ناظمزاده، متولد تهران.
مشتاق شدم بیشتر راجع به ایشان بدانم.
اولین سطر از وصیتنامهی شهید توجهام را جلب کرد.
«هر وقت که امام صلاح بداند باید در همه سنگرها خدمت کنیم. تا چون کوفیان برای حسین نباشیم. شما هم مرا دعا کنید در این امر بتوانم از گذشتهای تاریک به آیندهای نورانی ارتقاء یابم.»
ذهنم با خواندن این جمله درگیر شد. حتما من هم در این دوران وظیفه ای دارم. باید بدانم امام زمانم مرا در کدام سنگر فرا میخواند؟ تا من هم به این آینده روشن برسم.
ادامه متن را خواندم:
ایشان جوانی بیست و سه ساله بود که به همراه برادرش به جبهه اعزام شد.
او در عملیات مرصاد که در ۶۷/۵/۵ اتفاق افتاد به خیل شهدا پیوست.
⚜تقدیم به شهدای غیور عملیات مرصاد⚜
✍️نرجس خوشگفتار
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
۷ روز مانده تا.....
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
https://eitaa.com/panj_panj
هدایت شده از گلـبرگ ســرخ
🏴#مناسبتی
📝#برشی_از_کتاب
سالها بود مانده بود در آن جزیره، بیبال و پر، سرگردان و زمینگیر.
فطرس داشت تاوان کوتاهیای که کرده بود را پس میداد. هفتصد
سالی بود که تنها مشغول عبادت بود.
يك روز جبرییل را دید. پرسید: کجا میروی؟
جبرییل گفت: خدا به محمد پسری داده، میروم تبريك بگویم.
فطرس گفت: من را هم ببر، شاید محمد دعایم کند، پر و بالم سوخته!
جبرئیل فطرس را برد پیش پیامبر.
بعد از تبريک، فطرس به پیامبر گفت چه بر سرش آمده.
پیامبر گفت: پر و بال و بدنت را بمال به این نوزاد و
برگرد سرجایی که از اول در آن مامور بودی.
فطرس خودش را مالید به حسین و پَر پرواز پیدا کرد.
موقع رفتن به پیامبر گفت:
من به خاطر حقی که این بچه بر گردنم پیدا کرد، هر
کس، هر جا، به حسین سلام بدهد، سلامش را ابلاغ میکنم.
🌱اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین.
📕کتاب قصه کربلا
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
هدایت شده از پنجِ پنج
📚 #داستانک
رزمنده ام؛ شرمنده ام
آرام گوشهای نشسته بود. سرش پایین بود.
توان چشم توی چشم شدن با پدر و مادر شهدا را نداشت.
سخت است، فرمانده باشی و یکی یکی نیروهایت جلوی چشمانت پَر پَر شوند.
سخت است، قضاوت مردمی که به خیال خودشان، بچههایشان را جلوی گلوله فرستادی تا شهید شوند!
حرفها را میشنید و دَم نمیزد، برای خودش هم سوال بود چرا دعایش اجابت نمیشود.
آرام فاتحهای خواند. دلش پَر کشید به روزهای قبل، شوخی و خنده بچههای گردانش جلوی چشمانش رژه رفت.
بچههایی که با خنده به فرمانده میگفتند: این بار هم شهید نمیشوی.
- فرمانده گردان را چه به شهید شدن.
-اگر قرار بود شهید شوی تا الان شده بودی.
یادآوری خاطرات، لبخند تلخی را گوشهای لبش آورد.
هربار بعد از هر عملیات، با کوله باری از خاطرات دوستان شهیدش برمیگشت.
این بار اما سخت تر از همیشه گذشت؛ از سه گردانی که با خود برده بود، تنها یک گردان مانده بود.
بغض داشت خفهاش میکرد. هوای شهر برایش سنگین بود. یارای ماندن در شهر را نداشت.
دوستانش را قسم داد، حق برادری را ادا کنند.
آری! چه برادرانه در آغوشش گرفتند؛ وقتی که چند ماه بعد، پیکرش روی دوش مردم شهر تشییع شد.
تقدیم به شهید علی اصغر فتاحی(فرمانده گردان)
✍اعظم چهرقانی
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
۶ روز مانده تا .....
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
https://eitaa.com/panj_panj
May 11
#اطلاعیه
🔖مراسم گرامیداشت #پنجِپنج روز ایثار و مقاومت شهر اراک
«سالروز شهادت ۲۰۷ شهید اراکی در دوران دفاع مقدس»
🔖سخنران: سردار علی فدوی (جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
🎼 اجرای گروه سرود ۲۰۷ نفره شهدای پنج مرداد _گروه سرود سرو
با همراهی: حاج مسعود پیرایش
🎤با نوای: حاج محمود قاسمی
📌زمان: چهارشنبه ۴ مرداد ماه ۱۴۰۲، ساعت ۹:۳۰ صبح
📌مکان: مصلی بیت المقدس اراک
🔻با نشر این پوستر در زنده نگهداشتن یاد شهدا سهمی داشته باشید🔺
#پنجِپنج
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
May 11
هدایت شده از یادواره نیوز
#پنج_پنج
#یادواره_خانگی
به مناسبت پنج مرداد؛ روز مقاومت و ایثار اراک
منزل چهارم؛ یادواره خانگی شهید جعفر نوروزی
روایت گری: حاج نبی الله غریبی و حاج سعید وفایی
خاطره گویی: فرزندان شهید از پدر
شعرسرایی: سرکار خانم رحمانی پور
اجرای سرود پنج مرداد
مداحی: کربلایی مهدی خلج
#پایگاه_زاهده
#پایگاه_مکرمه
#پایگاه_ساجده
#حوزه_حضرت_مریم_سلام_الله_علیها
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
#یادواره_نیوز
کانال تخصصی و جامع اطلاع رسانی یادواره های شهدای کشور
〰️〰️〰️〰️
💠 در ایتا دنبال کنید👇
┈┈••✾❀🔘⚫️🔘❀✾••┈┈•
@yadvarehnews
https://eitaa.com/joinchat/3581608139C9c301dff47
هدایت شده از پنجِ پنج
📚 #داستانک
الگوی داعش
چاقو را محکم کشید. خون فواره زد. لبخندی روی لبش نشست. به روبه رو نگاه کرد. اهالی وحشتزده به گوشهای گریختند. صدای جیغها ممتد شد. گرهای به ابروانش انداخت. وسط هیاهو فریاد کشید:
هر کسی با ما همراه نشه همین بلا سرش میآد. یادتون باشه ما برای آزادی خلق، مخالفها رو سر میبریم.
سکوت توی کوچهها دوید. صدای حرکت ماشینها به گوش رسید. گرد و خاک در هوا پخش شد. همراه لشکری از زنان روسری قرمز و مردان اسلحه به دست به دل روستا زد. بعضی از مردان کرد مقابله کردند اما ایستادن در مقابل ۷۵۰۰ نفر و ۱۳۰۰ تانک و نفربر کار آسانی نبود. به همراه رفقایش قتل و عام کرد و باز هم به جلو رفت. بعضی از رفقایش مغازهها را به آتش کشیدند. بعضی دیگر به طرف مردم بیگناه شلیک کردند. تمام مدت میخندید. چهرهی آدمهای ترسیده دیدنی بود. گوشش بیانیههای زیبایی را میشنید. حرفهایی از جنس صلح و آزادی که روی کاغذ برای خلق در نظر گرفته بودند.
نگاهی به دور و بر کرد. مبارز طلبید. چاقوی توی دستش را به کمر گذاشت و جایش را با اسلحه عوض کرد. برنامههایش را مرور کرد. باید هرچه زودتر به تهران میرسید. رفقایش در زندان منتظر او و همراهانش بودند. همراهی آنها با این لشکر یعنی تیر خلاص؛ یعنی تصرف ایران. صدام بیراه نگفته بود. انگار همه چیز برای پیروزی مهیا بود. شیرینی بُرد، لبخند پهنی به روی صورتش نشاند. چیزی تا محقق شدن آرزویشان نمانده بود.
همراه بقیه قدم برداشت. از دیدن خونها، خانههای آتش زده و وحشت مردم لذت میبرد. درستش همین بود. یا باید موافق من و همرزمهایم میشدند یا چیزی جز مرگ در انتظارشان نبود. زن و مرد، کودک و جوان هم فرقی ندارد.
تا انتهای روستا رفتند. آفتاب بعد از ظهر مرداد بر سرش تیغ میکشید. قدم زدن در خاک ایران برایش حسی غیر قابل وصف داشت. با خودش فکر کرد: "خوب شد همراه بقیه آمدم."
همگی به راحتی ۱۴۵ کیلومتر را در خاک ایران جلو آمدند. قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب حالا هم اسلام آباد، بعد هم...
لبخند روی لبش خشک شد. رنگ از صورتش پرید. نیروهای ایرانی یکی یکی از هلیکوپتر پایین میپریدند.
با خودش فکر کرد محال است بتوانند مقابل ما بایستند.
به خود امیدواری داد تا ترس از پا درش نیاورد. تیراندازی قوت گرفت. هم زبان بودند اما در مقابل هم تیر می انداختند. گوشهای پناه گرفت. زنان و مردان یکی پس از دیگری بر زمین افتادند. ترس به همه تنش ریخت. فریاد زد:
_پناه بگیرید.
_ پناه بگیرید.
صدایش لرزید. آفتاب غروب کرد. طلوع صبح باز هم بارش آتش شروع شد. سه روز آتش بر سر هم ریختند.
کسی گفت: نیروهای اراک اینجا چه کار میکنن؟ مگه قرار نبود جنوب باشن؟
مقاومت بیفایده بود. باید به تپههای اطراف پناه میبرد. جانش را برداشت تا فرار کند. سوزش عجیبی توی سینهاش حس کرد. فریاد زد:
_ کمک.
صدا در گلویش ماند. بر زمین افتاد. اما گوشهایش میشنید.
" عقب نشینی کنید. تعداد تلفات بالا رفته. این بار هم نشد. هرکسی میتونه فرار کنه." صدای "اللهاکبر"نیروهای مقابل را که شنید فهمید کار تمام شده است. بازهم ایران تصرف نشد!
✍️فرشته عسگری
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
۵ روز مانده تا......
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
https://eitaa.com/panj_panj