هدایت شده از علی محمد مودب (اشعار و آثار
یا حق
سخن چون از سر درد است باری دردسر دارد
خوشا مردی کزینسان دردسرها زیر سر دارد
تو ایران، مسجد شیراوژنان و رادمردانی
بگو با این و آن نام تو را بردن خطر دارد
ز اشک مادرانت موجهای خون خروشیدند
زن این خاک، عزم و هیبت از زینب مگر دارد
به اهواز تو دلگرم است کردستان زیبایت
بلوچ و ترک و لر سوی خراسانت سفر دارد
درخشد بر جهان تا هست خورشید خراسانت
جهان را حضرت سیمرغ حُسنت زیر پر دارد
اگر دردی است یا حرفی، شفای ابنسینا هست
که منت تا ابد بر خاور و بر باختر دارد
به درمان خود اندیشیم و در درمان خود کوشیم
کماکان نسخه فارابی و طوسی اثر دارد
تو را چون جان شیرین خاک میهن دوست میداریم
که هر خار و گلت در سرنوشت ما اثر دارد
نبیند کاخ دشمن، ذلت کوخ و کلوخت را
که از خاک تو جانهامان طپش دارد اگر دارد
دماوندا عزیزا ! ای نماز مادر میهن
کجا کس میتواند چادر از دوش تو بردارد؟
#علیمحمد_مودب
#به_نام_خدا
#در_بدرقه_شهیدان_گمنام
#علیمحمد_مودب
.
شب چراغان است
گرچه
در هر سوی این بیشه
زوزهی سوزان تاریکی فراوان ست
خانههای ما چراغان است از یاد شما هان ای شهیدان ای برادرها
گرچه میسوزد به غربت همچنان در سوکتان چشمان مادرها
ما همان مردان دیروز و پریروزیم
فاتحان لحظههای سخت اکنونیم
مرد امروزیم
گرچه برخی دستهای کج کنار سفرههای بزم در کارند
مردهای رزم بسیارند
و همپای علمدارند
دشنهها را پنجهی گُردان شکسته
گرچه خونین
گرچه گردآلود و خسته
صبح خواهد شد
نخواهد ماند چیزی از هیاهوی غریب سایهها و عهدهای سست
سایهها را آفتاب صبح خواهد شست.
هر مادری گلی ست ز بستان فاطمه
طفلی ست در صفوف دبستان فاطمه
این مادران که جان دل و نور دیدهاند
با شهد مهر خویش شهید آفریدهاند
ما هر چه میشویم ز احساس مادر است
رزق جهان ز گردش دستاس مادر است
#مادران_شهدا
#ام_البنین
#علیمحمد_مودب
آمدم اما ندانستم کجاها آمدم
آمدم سوی تو و جد تو آقا آمدم
سبز هستید و بلند و آسمانی در زمین
من به شوق دیدن آن باغ بالا آمدم
خسته و آشفته مثل کوچههای کاظمین
با غمی نارُفته من آن کوچهها را آمدم
نیزهها در خاطرم، سرهای مردان روی نی
چون اسیران رو به صحنت خار در پا آمدم
خار در دل، خار در پا، چشم بر روی شما
تا مگر در سایهات یابم تسلا آمدم
آمدم در صحن چرخیدم دلم بیتاب بود
بچهها در صحن جاماندند و تنها آمدم
بچهها پیش شما بودند و خاطرجمع من
بر مزارت بی خیال هر دو دنیا آمدم
گم شدم چون بچهها در صحن پیش چشمتان
گم شدم یک عمر آقا جانم اما آمدم
یافت عطر تربتت آخر مرا زین خاکباد
یافتم خود را و در چشم تو بینا آمدم
خاکبادک کرد عمری طبع من در کوچهها
آخر اما شاعر دربار مولا آمدم
هرچه دارم از جواد و جود بیپایان اوست
در سخن هم از عنایاتش توانا آمدم
#یا_جواد_الائمه_ادرکنی
#علیمحمد_مودب