eitaa logo
فاروق
543 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.4هزار ویدیو
148 فایل
جهت ارتباط با مدیران @farooq313
مشاهده در ایتا
دانلود
فاروق
✳️محل رقابت بیگانگان از روزی که پای خارجی‌ها به عنوان قدرت‌های مسلط آن روز عالم، به این کشور باز شد
✳️عوامل داخلی استعمار در طول این ۲۰۰ سال،ملت ایران از خود رأیی نداشت. بر ثروت خویش مسلط نبود و از پیشرفت علم و صنعت در دنیا بی‌بهره بود و امید درستی هم به آینده نداشت. ✅ اگر در گذشته_قبل از دوران استعمار و دخالت خارجی‌ها در کشور ما_حکام ایرانی و داخلی بر مردم جفا و ستم می‌کردند و زور می‌گفتند،در طول دوران ورود استعماری به ایران،هم سلطه ی مستبدان بود، هم اعدام‌های بی‌محاکمه رواج داشت، هم زورگویی‌های و حصر فشارهای فراوان و اختناق‌های بی‌اندازه بر ملت ما روا داشته می‌شدو هم مستبدان به وسیله قدرت‌های بیگانه حمایت می‌شدند و قدرت آنها مضاعف می‌گردید و ثروت کشور ما هم به وسیله هر دو _هم حکام داخلی مستبد و هم خارجی‌های زورگو_ به باد غارت می‌رفت. ✅ بر ملت ایران در طول قریب دو قرن چه گذشت؟ وقتی کتاب‌های مستشرقانی را می‌خوانیم که در این مدت به ایران آمدند تا از خوان گسترده‌ای که به وسیله حکام به یغما می‌رفت، استفاده کنند هر انسان غیوری در وجود خود احساس دلتنگی و فشار می‌کند و خجالت می‌کشد که این گونه را بر زندگی و مال و جان و سرنوشت سیاسی مردم مسلط کردند و اینطور ملتی بزرگ و با استعداد و نیرومند_مثل ملت ایران_ را به زنجیر کشیدند و زیر فشار قرار دادند. درست است که استعمار به صورت صریح و آشکار به کشور ما وارد نشد و مثل هند و الجزایر حکومت تشکیل نداد،اما حکامی که به وسیله آنها در ایران اعمال نفوذ می‌کرد، مثل عوامل و ایادی خود آنها برای استعمار عمل می‌کردند.از درون ملت را خوردند و نابود کردند و عقده‌های این ۲۰۰ سال_ به خصوص در چند سال اخیر در فرهنگ و استعدادها و استعداد و آرزوهایی سیاسی مردم از سوی استعمارگران و قدرت‌های دخالتگر، به کلی به باد استهزا گرفته شده بود_در مردم ما انباشته گردید. ✍ تحریریه فاروق 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
فاروق
https://ketabresan.net/book/%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%A
برگی از تاریخ قسمت سوم "مردم مهربان مقاومت نمی کنند" در دو قسمت گذشته خواندیم که چطور پرتغالی ها با به هند راه یافتند بعد از پرتغالی ها ، اسپانیایی ها هم خواستند به این ماجراجویی ملحق شوند که مردی ایتالیایی به نام کلمب این کار را انجام داد اما ادامه داستان..... کلمب دوباره به سمت غرب به راه افتاد . او باید به هندوستان می رسید و این جزایر فقط ایستگاه هایی بین راهی بودند . آن طور که کلمب در خاطرات مارکوپولو خوانده بود ، از هند می توانست به ژاپن برسد و جزیره ثروتمنـد را فتح کند . کشتی های او تقریبا روزی دویست کیلومتر را در دریا طی می کردند . اکنون بار دیگرترس در چهره ملوانان پیدا شد هیچ خبری خشکی نبود . سرانجام ، گروهی از آنان سر به شورش برداشت « ما باید به اسپانیا بازگردیم.» کلمب به ملوانانش قول داد که اگر تا سه روز دیگر به نرسند ، مسیر بازگشت را پیش می گیرد اما دو روز بعد ، چیزهایی روی آب پدیدار شد. شاخه ای سبز با گل سرخی کوچک و یک تخته چوبی ساخته و پرداخته شده. این یعنی انسان هایی در همین نزدیکی بودند. سرانجام در دقایق طلوع خورشید ، فریاد دیده بان کشتی بلند شد : « خشکی..... خشکی .....» او ساحل ریگزار درخشانی را از دور دیده بود. کلمب در ساحل زانو زد و در حالی که اشک می ریخت را بوسید. او تصور می کرد به هند رسیده است و این ساحل را « سان سالوادور » نامید. جایی که امروز کشور السالوادور در آمریکای مرکزی است. کلمب منشی خود و همچنین بازرس دربار را صدا زد و در برابر آن ها خود را از طرف پادشاهان اسپانیا مالک این سرزمین خواند . آن ها نیز او را نایب السلطنه و نماینده دربار در خواندند. بومی ها از مراســــم و فـریادهای این سه نفر چیری نمی فهمیدند . چشمان آن ها دنبال مهره های شیشه ای و کلاه بره های سرخی بود که کلمب در میانشان تقسیم کرده بود . پس از آن ، شیره قند در میان بومی ها تقسیم شد . آن ها با لذتي فوق العاده از شیره قند می خوردند ؛ چون هنوز با گیاه نی شکر که سالها بعد به این سرزمین آوردند ، آشنا نشده بودند . کلمب در یادداشت هایش نوشته است : « با توجه به و 3مهربانی ساکنان این جزایر ، به می توان آنها را کرد . » 📚سرگذشت استعمار جلد اول، صفحه 51 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
برگی از تاریخ قسمت چهارم: "سگ" در قسمت های گذشته خواندیم که ها و بعد اسپانیایی ها به دنبال رسیدن به کشورهای دیگر از چه ترفندهایی استفاده کردند از جمله شراب که برای آنها خیلی کارگشا بود و این که به گفته کریستف کلمب : مردمان سرزمین های دیگر آن قدر آرام و مهربان هستند که به راحتی می توان انها را کرد اما یه جاهایی هم مردم مقاومت می کردند ادامه داستان.... کلمب در بیشتر مناطق با رفتار ملایم بومی ها روبه رو می شد. تنها در بعضی سواحل بود که بومی ها با تردید به ایـن مـردان سفید نگاه می کردند. در یکی از این سفرها ، قایق سرخپوست ها با قایـق مـردان کلمب رودررو شد و سرخپوست ها با تیر و کمان به یاران حمله کردند . سفیدها سلاح اتشین در اختیار داشتند و خیلی زود توانستند سرخپوست ها را از بین ببرند . تنها یک نفر از آن ها زنده ماند که روده هایش از شکمش بیرون ریخته بود اسپانیایی ها چون می دانستند کاری از این مرد بر نمی آید ، او را درون آب انداختنـد تـا غرق شـود ؛ اما او در حالی که با یک دست شکم خود را گرفته بود ، به طرف شنا کرد. مردان کلمب با دیدن این صحنه شگفت زده شدند و نگران از اینکه او به ساحل برسد و تمام افراد قبیله اش را برای انتقام بسیج کند. دوباره او را گرفتند ، محکم بستند و به آب انداختند . اما مرد بومی بار دیگر خود را رها کرد و با شنا به طرف ساحل ادامه داد. اکنون آن ها مجبور بودند مرد را چنان گلوله باران کنند که در خـود غـرق شـود و پایش به ساحل نرسد . تا آن روز ، پای سگ به قاره آمریکا نرسیده بود . استفاده از این حیوان هم سلاح مؤثری برای سرکوب بومی ها بود. ملوانان های بزرگ و قوی هیکل اسپانیایی را به طرف بومی ها که تا آن هنگام چنین حیوانی را ندیده بودند رها می کردند. سگ های تحریک شده ، سرخپوست ها را پاره پاره می کردند و وحشتی عظیم در دل افراد بومی پدید می آوردند. اسپانیایی ها با مشاهده ترس ها از این حیوان ، در تمام مناطق به استفاده از سگان شکاری روی آوردند. به گونه ای که در جریان سرزمینهای جدید ، هزاران بومی ، در حالی که دندان هایی تیز گلوی آن ها را دریده بود ، از پای درآمدند . 📚سرگذشت استعمار جلد اول، صفحه 51 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
فاروق
برگی از تاریخ #استعمار قسمت چهارم: "سگ" در قسمت های گذشته خواندیم که #پرتغالی ها و بعد اسپانیایی
برگی از تاریخ قسمت پنجم: زمین را تقسیم می‌کند در قسمت های گذشته خواندیم که پرتغال و اسپانیا دو کشوری بودند که تمام تلاش خود را معطوف کشورگشایی کردند و این رقابت برای این دو اختلافاتی را ایجاد می کرد تا این که... ادامه داستان: پرتغالی ها در اکتشاف سرزمین های جدید پیش قدم شده بودند و اسپانیایی ها هم با دیدن پیروزی های آنها در هند و سواحل شرقی آفریقا ، فـوری دست به کار شده و کلمب را به فرستاده بودند. حالا هر دو کشور کشتی هایی را روی آب داشتند و هر لحظه ممكـن بود بر سر جزیره یا قاره جدیدی به جان هم بیفتند . وقتی کریستف کلمب قاره جدید را کشف کرد . پادشاه اسپانیا از پاپ الکساندر ششم خواست تصرف این ها توسط اسپانیا را تأیید کند. پاپ هم مالکیت پادشاه اسپانیا بر قاره جدید را تأیید کرد . پادشاه پرتغال با دیدن اعلامیه پاپ به جنب و جوش افتاد و از او خواست حمایتش را از نیز اعلام کند و تعلق بسیاری از مناطق آفریقا و جزایر اقیانوس اطلس به پرتغال را به رسمیت بشناسد . پاپ که می دانست ماجرا به همین جا ختم نمی شود و این دو قدرت دریایی مدتی بعد پشتیبانی او را برای تصرف و تسلم بر یک مشخص خواهند خواست ، تصمیم گرفت تکلیف هر دو را برای همیشه و به شکلی واضح روشن کند . راه حل نهایی پاپ این بود ؛ روی نقشه ، نقطه ای در صد فرسنگی غرب ، که در اقیانوس اطلس قرار داشت و پیش از این توسط پرتغال کشف شده بود ، مشخص شود . سپس یک خط فرضی از شمال به جنوب رسم شود که از این نقطه بگذرد . بنا به اعلام پاپ ، تمام سرزمین هایی که در شرق این خط قرار می گرفتند ، در محدوده فعالیت پرتغال و تمام مناطق کشف شده در غرب این خط به اسپانیا متعلق بودند . ظاهراً اختلافات دو کشور این طور حل میشد . بعدها خواهیم دید که تصمیم پاپ چه قدر در حل اختلاف های احتمالی مؤثر بوده است. 📚سرگذشت استعمار جلد اول ص71 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
برگی از تاریخ قسمت ششم جایی که همه ما مست و سرخوشیم دیدیم که اسپانیایی ها در آغاز تلاش کردنـد بـا و مهربانی با سرخپوست ها رودررو شوند. شیره قند از خوراکی های دلپذیری بود که سرخپوست ها پیش از آن مـزه آن را نچشیده بودند و ظرف های آن را با اشتیاق و اشتهای فراوان از دست اسپانیایی ها می گرفتند ؛ اما جذاب ترین سوغات سفیدها برای سرخپوستها « » بود . بومی ها که تا پیش از ورود سفیدپوستان با آشنا نبودند، با نوشیدن اندکی از آن به سرعت مست و سرخوش می شدند و برای نوشیدن اندکی بیشتراز آن دنبال سفیدها به راه می افتادند . ســـرخپوست ها به الکل باعث شکستن مقاومتشان در برابر سفیدها می شد و بعضی از قبایل آنها آن قدر در نوشیدن این « » افراط کردند که رو به از هم پاشیدگی و انقراض گذاشتند . ورود سفیدها به بعضی مناطق ، در حالی که شیشه های را برای توزیع در میان سرخپوست ها در دست داشتند ، باعث نامگذاری خـاص این نواحی شـد . « مان هاتان » ، منطقه ای که امروز بخشی از شهر است چنین معنی می دهد : « جایی که همه ما مست و سرخوشیم . سفیدها می توانستند معامله های پرسودی با سرخها بکنند . آنها گاهی در برابر یک شیشه مشروب ، یک گاری پر از پوست از سرخپوست ها می گرفتند . ها روبه رو شدن با بومی ها در آن روزها را اینگونه توصیف کرده اند : در یک دست داشتیم و در دست دیگر یک بطری ؛ تفنگی را هم به پشت انداخته بودیم . 📚سرگذشت استعمار جلد اول ص128 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
فاروق
برگی از تاریخ #استعمار قسمت ششم جایی که همه ما مست و سرخوشیم دیدیم که اسپانیایی ها در آغاز تلاش
برگی از تاریخ قسمت هفتم: جنون طلا جنون طلا که بسیاری از اسپانیایی ها را مبتلا کرده بود، باعث می شد نه تنها سرخپوستان را غارت کنند ، بلکه قبرهای آن ها را بشکافند تا اشیای گران قیمتی را که همراه آن هـا دفـن شـده بـود پیدا کنند. ستایش مردگان از آیین هایی بود که در میان بسیاری از سرخپوست ها رایج بود ؛ اما آنها که در آغاز سفیدها را به نام « پسران آسمان » و « نجات بخش هایی که از قعر برای رهایی آن ها آمده بودند » می شناختند، اکنون با شگفتی آنها هم رحم نمی کنند و به چیزی جز طلا نمی اندیشند. می دیدند که این « رنگ پریده ها » حتی به اجساد مردگان سرخپوست ها برای کاویدن زمین و سینه کوه ها در پی طلا به کشیده می شدند؛ اما گاه نیز مرگ را به اسارت به دست اسپانیایی ها ترجیح می دادند و دیده می شـد در یک قبیله زنان ، مردان و کودکان به خودکشی جمعی دست می زنند . گاهی نیز مشاهده می شد که یک قبیله پیروزی کوچکی در برابر سفیدها به دست می آورد. در این وضع ، برای از اسپانیایی ها و طعنه زدن به حـرص و ولع آنها به طلا ، طلای مذاب را به حلق اسیران می ریختند. تب طـلا باعث شد اسپانیایی ها در یک و نیم قرن ۱۸۰,۰۰۰ کیلو را از سرزمین سرخپوستان به اروپا منتقل کنند. پس از آن ، کشف نقره در پرو ، آرژانتین و نقاط دیگر موجب شد شانزده میلیون کیلو نقره به اسپانیا ارسال شود . نام هایی که اسپانیایی ها روی مناطق تازه شده می گذاشتند ، همچون پرتغالی هایی که پیش از این ساحل عاج و ساحل طلا را یافته بودند ، نشان از نیت اصلی آنها در فتح این سرزمین ها داشت آرژانتین یعنی کاستاریکا یعنی ساحل غنی و پورتوریکو ساحل نیرومند. موفقیت های اسپانیا و پرتغال در آن سوی دریاها باعث شد بقیه کشورهای اروپایی هم به فکر یافتن و سرزمین های جدید بیفتند . هلند ، فرانسه و انگلستان نیز کشتی های خود را به سوی اقیانوس ها فرستادند . ورود این کشورها فصلی تازه را در آغاز کرد ؛ فصلی که آن را با نام « » می شناسیم . داستان استعمار ج 1 ص 131 # (پایان جلد اول) 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
برگی از تاریخ قسمت هشتم: گرگ ها با چشم باز می خوابند... گرگ ها در بسیاری از اوقات گروهی به می روند و همین رفتار آنها باعث شده مردم فکر کنند آنها هنگام استراحت و خواب نیز در کنار هم هستند . خشونت و بودن این حیوان باورهایی را درباره آنها به وجود آورده است . می گویند گرگ ها در حلقه ای روی زمین دراز می کشند و با چشم های باز می خوابند . چشم هایشان باز است چون نگرانند گرگ های دیگر آن ها را پاره پاره کنند . هنگامی که اروپایی ها قاره های جدیدی را کردند و ثروت های افسانه ای این قاره ها چشم هایشان را خیره کرد ، به رقابت با یکدیگر برخاستند تا هریک بیشتر از دیگران از منافع و های این سرزمین ها بهره برداری کنند . آنها برعکس گرگ ها دسته جمعی به شکار نمی رفتند ، اما مانند ها با چشم هایی باز مراقب هم بودند . رقابت برای رسیدن به ثروت قاره های جدید ، در بسیاری اوقات به بین کشورهای اروپایی می انجامید . پرتغال و اسپانیا زودتر از دیگر کشورها مناطق تازه را فتح کردند و ثروتی که به آن دست یافتند ، بقیه کشورهای اروپایی را به رشک آورد . این کشورها تلاش کردند با قوی کردن دریایی خود رقیبانی جدی برای اسپانیا و پرتغال باشند در قسمت بعد خواهیم خواند چگونه فرانسه نیز خودش را برای این رقابت آمده می کند..... ✍داستان استعمار نوشته ج2 ص7 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
فاروق
برگی از تاریخ #استعمار قسمت هشتم: گرگ ها با چشم باز می خوابند... گرگ ها در بسیاری از اوقات گروهی
برگی از تاریخ قسمت نهم: وصیت نامه حضرت آدم پادشاه فرانسه فرانسوای اول نیز در همان سال های نخست ، وقتی شنید اسپانیایی ها باکشتی های پر از طلا و نقره به خانه برمی گردند و هر ناخدای پرتغالی که از شرق به کشورش باز می گردد آن قدر از فروش ادویه سود می برد که می تواند یک کشتی دیگر بخرد ، به خیال کشف و فتح دنیاهای تازه ترافتاد . فرانسوا نیز به دنبال دریانوردان ایتالیایی میگشت تا از خبرگی و تجربه آن ها استفاده کند . خبر تلاش های فرانسوا به گوش اسپانیایی ها رسید و پادشاه اسپانیا فوراً سفیرش را نزد فرانسوا فرستاد تا به او یادآوری کند که پاپ الکساندر ششم ، دنیا را بین آنها و پرتغالی ها تقسیم کرده بود و فقط آنها می توانند به اکتشافات مشغول باشند . اما سفیر اسپانیا با فریادهای فرانسوا روبه رو شد که تکرار میکرد : « وصیت نامه حضرت آدم ... وصیت نامه حضرت آدم .....» سفیر منظور فرانسوا را درک نمی کرد . فرانسه گفت : « خوشحال می شوم که سهمی از این کلوچه هم به من برسد . » و هنگامی که سکوت سفیر را دید دوباره گفت : « وصیت نامه حضرت آدم ... مگر شما آن را در آن طرف آب ها پیدا نکرده اید ... پس چرا آن را به من نشان نمی دهید ؟ » سفیر با بهت و حیرت فرانسوا را نگاه می کرد ؛ چیزی از وصیت نامه حضرت آدم نشنیده بود. فرانسوا با خشم گفت : « پس کجاست ؟ » سفیر اسپانیا گفت : « من چنین چیزی را ندیده ام . » فرانسوا آرام تر شد ؛ گفت : « پس وصیت نامه را ندیده ای . یعنی تو دستخط حضرت آدم را ندیده ای که من را از به دست آوردن سرزمینهای پر از معادن الماس ، طلا و نقره محروم کرده باشد . پس ایشان سهم من را انکار نکرده است . » سفیر تازه متوجه کنایه پادشاه فرانسه شده بود ؛ برای همین فرمان پاپ سابق ، الکساندر ششم ، را به او یادآوری کرد . فرانسوا به این نکته هم فکر کرده بود ؛ برای همین را که از پاپ جدید ، کلمان هفتم ، گرفته بود به او نشان داد : « فرمان الکساندر ششم به سرزمین های کشف شده اختصاص داشته است و نه مناطقی که هنوز پای به آنها نرسیده است » فرانسوا با همین پاسخ ، سفیر اسپانیا را راهی کشورش کرد او با یک ایتالیایی به نام « جیووانی ورانسانو » قرارداد بست تا از شمال اقیانوس اطلس به سمت آمریکا حرکت کند و از آنجا راهی آبی به طرف چین پیدا کند . وراتسانو به منطقه ای که امروز کارولینای شمالی نام دارد رسید و از بسیاری از سواحل آمریکا نقشه برداری کرد اما نتوانست به چین برسد ، پس از او پادشاه ، یک فرانسوی به نام « ژاک کارتیه » را به طرف قاره آمریکا فرستاد . کارتیه مناطق وسیعی را در کانادا شناسایی کرد اما راهی به سوی چین نیافت و به پادشاه فرانسه نوشت : « زمین اصلی این قاره تا آنجا که چشم کار میکند ادامه دارد . » فرانسوی ها به اکتشافات در کانادا و بخش های وسیعی از کشور امروزی ایالات متحده آمریکا ادامه دادند . بیشتر مردم اهمیتی به تصرف این سرزمین ها به دست کاشفانشان نمی دادند. آن ها انتظار به دست آوردن الماس را از این مناطق داشتند که آرزویی بیش نبود و به ضرب المثلی در زبان فرانسه تبدیل شد . « » در زبان فرانسه کنایه از خیال بیهوده بود ؛ مثل « شتردر خواب بیند پنبه دانه. » داستان استعمار جلد دوم ص 13 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
برگی از تاریخ قسمت دهم: پیرترین کشتی دنیا در قسمت های گذشته خواندیم که چگونه کشورهای مختلف به فکر کشورگشایی و تاراج ثروت های دیگر کشورها افتادند و در این میان فرانسه نیز خواست وارد رقابت بین اسپانیا و پرتغال شود اما این کشورها دوست نداشتند کسی از متوجه ثروتهایی که بدست می آوردند بشوند ..... ادامه داستان.... اسپانیا به شدت مراقب طلا و نقره ای بود که از معادن و به دست می آورد. در دورانی که اسپانیا در شرق فقط به فیلیپین بسنده کرده بود ، دربار اسپانیا اجازه رفت و آمد و داد و ستد تاجران کشورش را بین آمریکا و فیلیپین نمی داد. اسپانیایی ها می ترسیدند و 3نقره آمریکا از طریق فیلیپین درکشورهای شرقی جاری شود و سود آن نصیب رقیبان آنها در شرق بشود که یکی از آن ها هلندی ها بودند. به همین دلیل هر سال فقط یک کشتی اسپانیایی بین آمریکا و فیلیپین رفت و آمد می کرد. این کشتی « » نام داشت و می شود تصور کرد اسپانیایی هایی که در فیلیپین زندگی می کردند هر سال با چه اشتیاقی انتظار آن را می کشیدند. اسپانیا با دقت و وسواسی روی این سیاست اصرار می کرد. « مانیلا » به مدت ۲۴۰ سال تنها کشتی ای بود که بین آمریکا و فیلیپین رفت و آمد می کرد. این کشتی به یکی از قدیمی ترین کشتی های جهان تبدیل شده بود و هر سال نگهبانان اسپانیایی در ساحل آمریکای مرکزی با چشمانی باز مراقبت می کردند که طلایی به داخل آن حمل نشود. اسپانیا با این سیاست به دنبال جلوگیری از قوی شدن رقیبانش در شرق ، مخصوصاً هلندی ها ، بود. در میان کشورهای اروپایی کشوری زودتر به رقابت با اسپانیا و پرتغال پرداخت که همچون این دو ، یک به شمار می رفت. هلند . سرزمین عجیبی بود. مردم این منطقه از اروپا با کمبود زمین مواجه بودند . کشور آن ها در سطح پایین تری از دریا قرار داشت و آن ها مجبور بودند با ساختن سد و ایجاد کانال هلند سواحل را خشک کنند . کمبود زمین باعث شد هلندی ها مانند بسیاری از مردم اروپا زمین دار و کشاورز نشوند. گروه بسیاری از آنها تاجر شدند و دریانوردی پیشه کردند . پیشه دریانوردی آن ها را به کشتی سازهایی ماهر تبدیل کرده بود . هلندی ها بیشتر به شرق دور و آسیا توجه کردند تا آمریکا علتش هم این بود که اسپانیایی ها در آمریکا پایگاه های نیرومندی ایجاد کرده بودند ؛ اما در شرق که پرتغال ضعیف شده جای پاهایی در آن داشت ، نفوذ زیادی نداشتند . هلندی ها بعد از پرتغال دومین کشوری بودند که به شرق دور دست پیدا کردند. آنها اکنون بزرگ ترین قدرت دریایی جهان به شمار می رفتند و توانستند به جزایر ملوک و اندونزی برسند. نخستین اروپایی هایی که به استرالیا رسیدند هلندی بودند. سرزمین تاسمانی در این قاره به دست مردی هلندی به نام « تاسمان » کشف شد. سرانجام هلندی ها به آمریکای تحت تسلط اسپانیا هم دست درازی کردند و شروع به فتح سرزمین های کشف نشده ای در این قاره کردند. آنها نخستین گروهی بودند که به سواحل شرقی آمریکا رسیدند. در غرب آمریکا هم بندری به نام « نئوآمستردام » یا آمستردام جدید ساختند و از این نقطه به تجارت خزیا تمام آمریکا مشغول شدند. 📚سرگذشت استعمار ج 2 ص 21 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
فاروق
برگی از تاریخ #استعمار قسمت دهم: پیرترین کشتی دنیا در قسمت های گذشته خواندیم که چگونه کشورهای مخت
برگی از تاریخ قسمت سیزدهم: انگلیسی ها در آمریکا انگلیسی ها نخست به کالیفرنیا دست یافتند . پس از آن مناطقی را کشف کردند که آن را « ویرجینیا » نامیدند . « ویرجین » یعنی دختری که ازدواج نکرده و چون ملکه الیزابت ازدواج نکرده بود این منطقه به افتخار او « ویرجینیا» نامیده شد. جانشین ملکه الیزابت ، جیمز اول بود . او هیئت های اکتشافی بیشتری را به آمریکا اعزام کرد و به همین علت مناطق تازه کشف شده « جیمزتاون » نام گرفت . انگلیسیها توانستند با شکست هلندیها ، خلیج دلاوار را تحت سلطه بگیرند. آنها « نئوآمستردام » را هم از هلندی ها گرفتند و آن را نیویورک نامیدند. علت نامگذاری هم این بود که پادشاه انگلستان این شهر را در اختیار برادرش دوک یورک گذاشته بود و این منطقه یورک جدید یا نیویورک نام گرفت. مناطق وسیعی هم در شرق آمریکا به نام « مری » همسر پادشاه انگلستان « مریلند » نامیده شد. 📚سرگذشت استعمار ج2 ص44 پ.ن: هدف از بیان این داستان این بود که آشنا بشوید با تاریخچه برخی از کشورها و نام های آنها و هویت این شهرها و حتی چگونگی نامگذاری آنها در مقابل آن اصیل و تمدن بزرگ ایران که قابل مقایسه با هیچ یک از این شهرها و کشورها نیستند. 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
برگی از تاریخ قسمت چهاردهم: آدم های زلزله حضور انگلیسی ها در مناطق مختلف قاره آمریکا هرروز بیشتر می شد و حکومت گروه های مختلف را تشویق می کرد تا به این مناطق مهاجرت کنند و مهاجرنشینهای انگلیسی را در آمریکا تأسیس کنند . در همین سال ها فرقه مذهبی عجیبی در انگلستان شکل گرفته بود که پیروانش خود را « کواکر » یا آدمهای زلزله می نامیدند. چون هیجان های مذهبی آن ها را به لرزه درمی آورد . این افراد حق شرکت در هیچ جنگی را نداشتند ، به کشیش ها عُشریه ( یک دهم از درآمد خود را) پرداخت نمی کردند ، نامشان را روی سنگ قبرها حک نمی کردند و لباس هایی متفاوت با بقیه مردم می پوشیدند . ناگفته پیداست که کلیسای انگلستان چقدر از عقاید این گروه ، مخصوصا عدم پرداخت عشریه ، عصبانی بود و آن ها را مبلغان اندیشه های شیطانی می دانست و آرزو میکرد به نقطه بسیار دوری بروند که صدایشان به گوش هیچ مسیحی دیگری نرسد. بالاخره آرزوی کلیسای انگلستان برآورده شد. آدمهای زلزله رئیسی داشتند به نام « ویلیام پن » . پدر بن دریاداری بود که پادشاه انگلستان را به حکومت بازگردانده بود و پادشاه هم در مقابل ، پاداشی شانزده هزار لیره ای را به او وعده داده بود . دریادار مرده بود و پادشاه از عهده دین او برنیامده بود . حالا پسر دریادار پیشنهاد تازه ای برای پادشاه داشت ؛ دربار انگلستان می توانست به جای این شانزده هزار لیره سرزمینهای وسیعی را در آمریکا به او ببخشد تا او بتواند تمام کواکرها را در این مناطق جای دهد ، پادشاه وکلیسا با روی گشاده از این پیشنهاد پن استقبال کردند. پن کوچ نشین بزرگی را در آمریکا تحویل گرفت و هنگامی که برای نخستین بار به این مناطق وارد شد آن ها را بسیار غنی ، آباد و پرآب یافت ؛ سرزمینی که به نظر او درخشنده و روشن بود و به همین جهت آن را سیلوانیا نام گذاشت ؛ اما پس از مدتی نام خودش نیز به آغاز این نام اضافه شد و این کوچ نشین « پنسیلوانیا » نام گرفت . 📚سرگذشت استعمار ج 2 ص 46 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313
بسم الله الرحمن الرحیم 🖌 نه غزه نه لبنان، مرگ بر اسرائیل _ قسمت۱ ❓چرا ما بجای درگیر شدن با اسرائیل، به مشکلات خودمان رسیدگی نمی‌کنیم؟! 🎬 سکانس۱: دیواری در برابر بربریت! ❗️پاسخ از گفته‌ی «تئودور هرتسل» بنیانگذار صهیونیسم سیاسی آغاز می‌شود: «برای اروپا، ما بخشی از دیوار در برابر آسیا خواهیم بود؛ پایگاهی از تمدن در برابر بربریت! 🔰برای هزاران سال، امپراتوری‌های بزرگی چون ساسانیان، خلافت اسلامی، عثمانی، صفویه و افشاریه در این منطقه ظهور کردند که یا تهدید کننده امنیت اروپا و یا مانع از وچنگ اندازی آنها به ثروت‌های قاره آسیا بودند! 🔰 ساسانیان قدرت بلامنازع آسیا در برابر غرب، و خلفای اموی، عباسی و پادشاهی عثمانی نیز، فاتح بخش‌هایی از اروپا بودند. 🔰 صفویه مانع غربی‌ها در غرب آسیا بود و افشاریه (نادرشاه) علاوه بر این منطقه، شبه قاره هند را نیز اداره می‌کرد! 🔰 راه ابریشم - مسیر تجارت - نیز از این مناطق می‌گذشت و اقتصاد اروپا گروگان این حکومت‌های ثروتمند و مقتدر بود! 🔰 حسب حوادث و تلاش‌های مستمر اروپایی‌ها، این حکومت‌ها از بین رفته و به کشورهای ضعیف بدل شدند! 🔰 کانال سوئز ساخته شد تا راه ابریشم تعطیل شود و اکتشاف نفت، اروپایی ها را به یقین رساند که برای جلوگیری از تهدید در حوزه‌های امنیت، انرژی و تجارت، هرگز نباید حکومت مقتدر دیگری در این منطقه ظهور کند! 🔰 لذا آنها پیشنهاد صهیونیست‌ها را پذیرفتند و با همه از تشکیل دولت آنها در قلب این منطقه‌ی راهبردی حمایت کردند تا اینگونه پایگاهی دائمی در اینجا داشته باشند. 🔰 پایگاهی که ضعیف ماندن کشورهای منطقه برای حفظ امنیت اروپا را تضمین کند تا نتوانند راه تجارت را در دست گرفته و با استفاده از منابع حیاتی ، برای پیشبرد اهداف خود، فشاری بر غرب وارد کنند! 🎬 سکانس۲: مأموریت فلاکت! 🔰 لذا مأموریت اسرائیل جلوگیری از خروج همه کشورهای منطقه از فلاکت تحمیلی غربی‌هاست! 🔰 مثل لات که وظیفه دارد مانع رشد کسب و کار کسبه محل شود و هرکس که برای بهبود اوضاعش تلاش می‌کند را نابود کند و اگر مثل این روزها، کم آورده بود، غربی‌ها، خود لشگرکشی کنند تا او را برای مأموریتش یاری کنند! 🎬 سکانس ۳: دستورالعمل فلاکت! ❗️اسرائیل این مأموریت را در همه کشورهای منطقه با نابودی زیرساخت‌های حیاتی، از کشاورزی تا حمل و نقل، دانشمندان و نابودی مراکز علمی و نفوذ و خرابکاری دنبال کرده و می‌کند! 🔰 طبق آمارهای رسمی طی سالیان گذشته، ده‌ها هزار ، مهندس و پزشک در کشورهای منطقه توسط اسرائیل شناسایی و به شیوه‌های مختلف ترور شدند! 🔰 در اکثر پرونده‌های جرایم سنگین کشورهای منطقه، از اختلاس و احتکار گرفته تا زمین خواری نیز پای عوامل صهیونیستی و مرتبطین‌شان در میان بوده است! 🔰 مهم‌تر از همه، تلاش برای دمیدن در شکاف‌های مذهبی و قومی و تضعیف ملت‌ها و امت اسلامی با جنگ‌های و مذهبی است! برخی نیروهای داعش و جبهه النصره در سوریه، برای مداوا حین جنگ، به فلسطین اشغالی منتقل شدند! 🔰ترویج تفکرات ناسیونالیسیتی در بین ملت‌ها مثل ، پان‌ترکیسم، پان‌کردیسم، پان‌ایرانیسم و غیره برای جلوگیری از اتحاد و قدرتمند شدن ملت‌های منطقه و منجر به بروز جنگ‌های قومیتی نیز از ترفندهای آنهاست! 🎬 سکانس۴: یک تیر و دو نشان! ❗️در سال گذشته و در شرایطی که چین، طرح «یک کمربند یک راه» را برای احیای جاده ابریشم ارائه کرد، این با رونمایی از طرح «آیمِک» بعنوان طرح جایگزین، مسیر مبادلاتی شرق به غرب از طریق هند، کشورهای عربی، فلسطین اشغالی به اروپا را رونمایی کرد تا جلوی احیای راه ابریشم را بگیرد! 🔰 فقر و فلاکت ملت‌های منطقه، علاوه بر تضمین اروپا، کشورهای ضعیف موجود را به تأمین‌کنندگان مفت مواد اولیه و بازار مصرف کمپانی‌های بین‌المللی غربی-صهیونیستی بدل کرده است! 🎬 سکانس۵: سرطان بدخیم! ❗️منطقه ما مثل بدنی است که درگیر بدخیم شده و با وجود آن، تمرکز بر ورزش و تغذیه خوب، نه تنها این بدن را به قدرت و قوت نمی‌رساند بلکه بدون نابودی غده سرطانی، به زودی محکوم به مرگ است! 🔰 پس: ماملت‌های منطقه، به رغم همه داشته‌ها نمیتوانیم شده و به ثروت و رفاه و دانش برسیم مگر با نابودی غده سرطانی! ❓پس کشوری مثل امارات که با اسرائیل سازش کرده و وضع خوبی دارد چیست؟ پیشرفتی که با یک تهاجم نظامی در نصف روز مورد تصاحب قرار گیرد، سرمایه گذاری است نه تهدید! 🔰 بعلاوه زرق و برق این سرمایه‌گذاری موقت، می‌تواند افراد ساده‌لوح را از نابودی این سرطان منصرف، و فرصت دهد تا او بدون هیچ مقاومتی باقی منطقه را ببلعد! 👇با فاروق همراه باشید : 🌐https://eitaa.com/farooq313