هدایت شده از دکتر سعید جلیلی
📷 گزارش تصویری اولین جلسه دور جدید سلسله جلسات حکمت سیاسی اسلام در قرآن با موضوع «اتّفاق»
شهریور ۱۴۰۳
✅ @saeedjalily
هدایت شده از دکتر سعید جلیلی
⭕️ ترور برای فرار از شکست
▪️ پیام نماینده رهبر معظم انقلاب اسلامی در شورایعالی امنیت ملی در رابطه با انفجارهای تروریستی لبنان
▪️ دکتر سعید جلیلی، نماینده مقام معظم رهبری در شورایعالی امنیت ملی در واکنش به جنایت اخیر تروریستی در لبنان پیامی به شرح زیر صادر کرد:
🔹بسمه تعالی
تداوم رفتارهای تروریستی رژیم صهیونیستی که این بار با استفاده از ابزارهای ارتباطی انجام میشود، نشانگر شکست آمریکا، ناتو و رژیم صهیونیستی در مواجهه با قدرت مقاومت است.
🔸نزدیک به یک سال تلاش مذبوحانهی قدرتهای استکباری برای حفظ این رژیم و هیمنه از دست رفته، آنها را بیش از همیشه در نگاه آزادگان جهان رسوا و منفور ساخته و قدرت سخت مقاومت نهتنها هیمنه پوشالی سختافزاری صهیونیستها، که اعتبار دنیای استکبار و ادعاهای دروغین تمدن غرب را از بین برده است.
🔹در جایی که تمام قدرت نظامی رژیم و حامیان غربی آن برابر مقاومت زانو زده، چنین شکست مفتضحانهای با ترورهای وحشیانه و کور جبران نخواهد شد و سقوط رژیم را تسریع خواهد کرد؛ انشاءالله.
✅ @saeedjalily
هدایت شده از دکتر سعید جلیلی
⭕️ ترور برای فرار از شکست
▪️ پیام نماینده رهبر معظم انقلاب اسلامی در شورایعالی امنیت ملی در رابطه با انفجارهای تروریستی لبنان
#عکس_نوشت
✅ @saeedjalily
هدایت شده از دکتر سعید جلیلی
⭕️ #عکس_نوشت | وعدهی وفاق
🔹گزیدهی سخنان دکتر سعید جلیلی در شصت و هشتمین جلسهی حکمت سیاسی اسلام در قرآن
✅ @saeedjalily
هدایت شده از دکتر سعید جلیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تنها مفسدین، مخالف وفاق علیه فساد اند
دکتر جلیلی در شصت و هشتمین جلسهی حکمت سیاسی اسلام در قرآن:
🔹اگر از وفاق صحبت میشود، ابتدا باید مشخص شود که وفاق حول چه چیزی قرار است شکل بگیرد. تنها کسانی در موضوع مبارزه با فساد اتّفاق نظر ندارند که از فساد بهرهای میبرند.
🔸شاهد آن هستیم که عدهای حجم زیادی از سوخت کشور را به یغما میبرند و هیچ هزینهای بابت آن نمیدهند و از طرف دیگر، ۲ تا ۴ درصد از تولید نفت و فرآوردههای آن پِرت میشود اما توجهی به آن نمیشود!
✅ @saeedjalily
هدایت شده از تفسیر المیزان
🌺تفسیر آیات3⃣ و 4⃣سوره #الرحمن از تفسير شریف المیزان
🔰خلق الانسان3⃣
🔰علمه البيان4⃣
🔸در ايـن جمله از ميان همه مخلوقات نخست خلقت انسان را ذكر كرده، انسانى كه در آيات بعد خـصـوصـيـت خـلقـتـش را بـيـان نـمـوده، مـى فـرمـايـد: (خـلق الانـسـان مـن صـلصال كالفخار) و اين به خاطر اهميتى است كه انسان بر ساير مخلوقات دارد، آرى انـسـان يـا يـكى از عجيب ترين مخلوقات است، و يا از تمامى مخلوقات عجيب تر است، كه البـتـه ايـن عـجـيـب تـر بـودن وقـتـى كـامـلا روشن مى شود كه خلقت او را با خلقت ساير مـخـلوقات مقايسه كنى، و در طريق كمالى كه براى خصوص او ترسيم كرده اند دقت به عمل آورى، طريق كمالى كه از باطنش شروع شده، به ظاهرش منتهى مى گردد، از دنيايش آغـاز شـده بـه آخـرتـش خـتم مى گردد، همچنان كه خود قرآن درباره فرمود: (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين الا الذين امنوا و عملوا الصالحات )
مقصود از اينكه خداوند به انسان (بيان آموخت و اهميت بيان در زندگى بشر)
و كـلمه #بيان در جمله مورد بحث به معناى پرده بردارى از هر چيز است، و مراد از آن در اينجا كلامى است كه از آنچه در ضمير هست پرده بر مى دارد، و خود اين از عظيم ترين نـعـمـت هاى است، و تعليم اين بيان از بزرگترين عنايات خدايى به انسان هااست، (آرى ايـن كه خداى سبحان ابزار سخن گفتن را به ما داده، و طرز آن را به ما آموخته، تا آنچه در دل خـود داريـم بـه ديـگـران منتقل كنيم، و به آنها بفهمانيم كه چه مى خواهيم و چه مى فهميم، به راستى از عظيم ترين نعمت ها است) پس كلام، صرف آواز نيست، كه ما آن را بـا بـكـار بردن ريه و قصبه آن و حلقوم از خود سر دهيم، همان طور كه حيوانات از خود سر مى دهند، و نيز صرف تنوع دادن به صوتى كه از حلقوم بيرون مى شود نيست، كه در نـتـيـجـه فـرق مـا با ساير حيوانات اين باشد كه ما مى توانيم از حلقوم خود صدا در آورده، و در فـضـاى دهـن آن را تـكـه تـكـه نـمـوده بـه اشكال مختلف در آوريم.
بـلكـه انـسـان بـا الهـامـى طـبـيـعـى كـه موهبتى است از ناحيه خداى سبحان با يكى از اين صـوتـهـاى تـكـيـه دار بـر مـخـرج دهان كه آن را حرف مى نامند، و يا با چند حرف از اين حروف كه با هم تركيب مى كند علامتى درست مى كند آن علامت به مفهومى از مفاهيم اشاره مى كند و بـه ايـن وسـيـله آنـچـه از حـس شـنـونـده و ادراكـش غـايـب اسـت را بـراى او ممثل مى سازد، و شنونده مى تواند بر احضار تمامى اوضاع عالم مشهود چه روشن و درشت آن و چـه باريك و دقيقش، چه موجودش و چه معدومش، چه گذشته اش و چه آينده اش در ذهن خـود تـوانـا شود، و پس از حضور مفاهيم به هر وضعى از اوضاع معانى غير محسوس (كه تنها راه دركش نيروى فكر آدمى است و حس ظاهرى راهى بدان ندارد) دست يابد، و خلاصه گوينده با صدايى كه از خود در مى آورد، با حروف تركيب نيافته و تركيب يافته اش تـمـامـى ايـنـهـا را كـه گـفـتـيـم در ذهـن شـنـونـده خـود حـاضـر سازد، و در پيش چشم دلش ممثل سازد، به طورى كه گويى دارد آنها را مى بيند، هم اعيان آنها را و هم معانى را.
و مقدار دخالت اين نعمت، يعنى نعمت سخن گفتن در زندگى حاجت به بيان ندارد، چون همه مى دانيم زندگى آدميان اجتماعى و مدنى است، و اين زندگى در آغاز پيدايش بشر صورت نـگـرفـت، و به ترقى و تكامل امروزيش نرسيد مگر از همين راه كه براى هر چيزى نامى نـهـاد، و بدين وسيله باب تفهيم و تفهم (فهميدن و فهماندن) را به روى خود بگشود، و اگـر ايـن نـبود هيچ فرقى ميان او و حيوان بى زبان نبود، زندگى او نيز مانند حيوانات جامد و راكد مى ماند.
و بـهـترين و قويترين دليل بر اين كه الهام الهى بشر را به سوى بيان هدايت نموده، و ايـن كـه مسأله بيان و سخن گفتن ريشه از اصل خلقت دارد، اختلاف لغت ها و زبان ها در امت هـاى مـختلف و حتى طوايف مختلف از يك امت است، چون مى بينيم كه اختلاف امت ها و طوايف در خصايص روحى و اخلاق نفسانى و نيز اختلاف آنان به حسب مناطق طبيعى كه در آن زندگى مـى كـنـنـد اثـر مستقيم در اختلاف زبان هاى شان دارد، همچنان كه قرآن كريم به اين نعمت عـظمى اشاره نموده مى فرمايد: (و من اياتة خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم).
و مـنـظـور از ايـن كـه فرمود: #علمه_البيان اين نيست كه خداى سبحان لغات را براى بـشـر وضع كرده، و سپس به وسيله وحى به پيغمبرى از پيامبران و يا وسيله الهام به همه مردم، آن لغات را به بشر تعليم داده باشد، براى اين كه خود انسان بدان جهت كه به حكم اضطرار در ظرف اجتماع قرار گرفت طبعا به اعتبار تفهيم و تفهم وادار شد، نـخـسـت بـا اشاره و سپس با صدا و در آخر با وضع لغات يعنى قرارداد دسته جمعى به ايـن مـهم خود بپرداخت، و اين همان تكلم و نطق است، كه گفتيم اجتماع مدنى بشر بدون آن تمام نمى شد.
🔹ادامه دارد...👇
هدایت شده از تفسیر المیزان
🔹ادامه آيات۳ و ۴..👇
🔸عـلاوه بـر ايـن فـعـل خـداى تـعـالى عـبـارت اسـت از تـكـويـن و ايـجـاد، و قـهـرا شـامـل امـور اعتبارى نمى شود، چون امور اعتبارى عبارت است از قرارداد دسته جمعى. و اين امـر اعـتـبـارى حـقـيـقـت خـارجـى نـدارد، تـا خـلقـت و تـكـويـن خـداى تـعـالى شامل آن نيز شده باشد و بگوييم زبان هاى مختلف را خدا خلق كرده، آنچه خدا خلقت كرده انـسـان و فـطـرت او اسـت، فـطـرتـى كـه او را بـه تـشـكـيل اجتماع مدنى، و سپس به وضع لغات واداشت، و او را به اين معنا رهنمون شد كه الفـاظـى را علامت معانى قرار دهد به طورى كه وقتى فلان كلمه را شنونده القا مى كند ذهـن شـنونده منتقل به فلان معنا شود، مثل اين گوينده خود معنا را به او نشان داده باشد. و نيز او را رهنمون شد به اين كه اشكال مخصوصى از خط را علامت آن الفاظ قرار دهد، پس خـط خـود مـكمل غرض كلام است، و كلام را ممثل مى سازد، همان طور كه كلام معنا را مجسم مى ساخت.
و كـوتاه سخن اين كه: بيان قدرت بر سخن از اعظم نعمت و آلاى ربانى است، كه براى بشر موقف انسانيش را حفظ نموده، به سوى هر خيرى هدايتش مى كند.
چند قول ديگر در معناى آيات: (خلق الانسان، علمه البيان)
ايـن بود آن معنايى كه به نظر ما از دو آيه مورد بحث به ذهن تبادر مى كند، ولى مفسرين ديگر در معناى آن دو اقوالى ديگر دارند: بعضى گفته اند: منظور از انسان در جمله (خلق الانـسـان) آدم، و مـنـظور از #بيان در جمله (علمه البيان) همان اسمايى است كه بـه آدم تـعـليـم داد، (و در سـوره بـقره داستان را حكايت نموده فرمود: (و علم ادم الاسماء كلها)).
بـعضى ديگر گفته اند: منظور از انسان پيامبر اسلام، و منظور از بيانى كه وى تعليم كـرد قـرآن اسـت، كـه آن را به آن جناب تعليم كرد، و يا منظور تعليم آن جناب قرآن را به مؤمنين است.
بعضى ديگر گفته اند: منظور از بيان، خير و شر است، كه خداى تعالى تشخيص آن دو را به انسان ياد داده.
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن راه هدايت و راه ضلالت است.
و از اين قبيل اقوالى ديگر كه در آيه مورد بحث گفته اند، كه همه آنها اقوالى است دور از فهم.
_________________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
هدایت شده از تفسیر المیزان
🌺تفسیر آیه5⃣ سوره #الرحمن از تفسير شریف المیزان
🔰الشمس و القمر بحسبان5⃣
🔸كـلمـه #حسبان مصدر و به معناى حساب كردن است، و كلمه #الشمس مبتداء و كلمه #قـمـر عـطف است بر آن، و آن نيز مبتداء و كلمه #بحسبان خبر آن است، و اين جمله يـعـنـى ايـن دو مـبتدا يا خبرش خبر دومى است براى #الرحمن، و تقدير كلام چنين است: خورشيد و ماه با حسابى از خداى تعالى در حركتند، يعنى در مسيرى و به نحوى حركت مى كنند كه خداى تعالى براى آن دو تقدير فرموده.
_________________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
هدایت شده از تفسیر المیزان
🌺تفسیر آیه6⃣ سوره #الرحمن از تفسير شریف المیزان
🔰و النجم و الشجر يسجدان6⃣
🔸مى گويند: مراد از #نجم هر روييدنى است كه از زمين سر بر مى آورد و ساقه ندارد، و كـلمـه #شجر به معناى روييدنيهايى است كه ساقه دارند، و اين معناى خوبى است، مويدش اين است كه كلمه #نجم را با كلمه شجر جمع كرده، هر چند كه آمدن نام شمس و قـمـر قـبل از اين آيه چه بسا آدمى را به اين توهم مى اندازد كه نكند مراد از نجم ستاره باشد.
مراد از سجـده گـيـاه و درخت براى خدا و وجه اينكه آيات دوم و سوم سوره عطف نشده اند
و امـا ايـن كـه فرمود: گياه و درخت براى خدا سجده مى كنند، منظور ازسجده خضوع و انقياد ايـن دو مـوجـود اسـت، بـراى امـر خدا، كه به امر او از زمين سر بر مى آورند، و به امر او نشو و نما مى كنند، آن هم - به قول بعضى ها - در چهار چوبى نشو و نما مى كنند كه خدا برايشان مقدر كرده، و از اين دقيق اين كه نجم و شجر رگ و ريشه خود را براى جذب مواد عنصرى زمين و تغذى با آن در جوف زمين مى دوانند، و همين خود سجده آنها است، براى اين كه با اين عمل خود خدا را سجده مى كنند، و با سقوط در زمين اظهار حاجت به همان مبديى مى نمايند كه حاجتشان را بر مى آورد، و او در حقيقت خدايى است كه تربيتشان مى كند.
و امـا اعـراب ايـن كـلمات، يعنى (و النجم و الشجر يسجدان) با در نظر داشتن اين كه ايـن آيـه عطف است بر آيه (الشمس و القمر بحسبان) اعرابش نيز مانند اعراب آن است (يـعنى نجم مبتدا، و شجر عطف بر آن، و يسجدان خبر مبتدا است ) و تقدير كلام (و النجم و الشجر يسجدان له) مى باشد، يعنى گياه و درخت براى او سجده مى كنند.
در كـشـاف در خـصـوص ارتـباط اين دو آيه با كلمه #الرحمن سوالى پيش كشيده، مى گـويـد: اگـر بـپـرسـى چـطـور ايـن دو جـمـله بـا الرحـمـان مـتـصـل مـى شـود، آنـگـاه در پـاسـخ مـى گـويـد: از آنـجـايـى كـه ايـن جـمـلات اتصال معنوى با كلمه #الرحمان داشتند، بى نياز بودند از اين كه اتصالى لفظى هم داشته باشند،
لذا در ظاهر لفظ نفرمود: (الشمس و القمر بحسبانه و النجم و الشجر يسجدان له)، چون همه مى دانستند. حسبان، حسبان خداست و سجده هم براى او است نه براى غير او.
آنـگـاه سـوالى ديـگـر پـيش مى كشد كه: چرا جملات مذكور با حرف عطف نيامد؟ و نفرمود: (الرحـمـن عـلم القـران و خـلق الانـسـان و عـلمـه البـيان و الشمس و القمر يسجدان)؟ و حـاصـل پـاسـخـى كـه مـى دهـد ايـن اسـت كـه: در جـمـله هـاى اول كـه بـدون واو عـاطفه آورده خواسته است حساب انگشت شمارى را پيش گرفته باشد، تـا هـر يـك از جـمـله هـا مستقل در توبيخ كسانى باشد منكر نعمت هاى رحمان و خود رحمانند، مـثل اين كه شما خواننده وقتى مى خواهى شخص ناسپاسى را سرزنش كنى انگشتان خود را يكى يكى تا كرده مى گويى: آخر فلانى تو را كه مردى فقير و تهى دست بودى بى نـياز كرد (اين يكى)، و تو را كه مردى خوار و خفيف بودى عزت و آبرو داد (اين هم يكى) و تـو را كـه مـردى بـيـكـس و كـار بـودى صـاحـب كـس و كـار و فاميل و فرزندت كرد (اين هم يكى) و با تو رفتارى كرد كه احدى با احدى نمى كند، آن وقت چگونه احسان او را انكار مى كنى؟
در آيات اول اين روش را پيش گرفت، و سپس كلام را بعد از آن توبيخ دوباره به روش اولش بـرگـردانـد، تـا آنـچـه كـه بـه خـاطـر تـنـاسـب و تـقـارب وصـلش واجـب اسـت وصل كرده باشد، و به اين منظور واو عاطفه را بر سر جمله (و النجم و الشجر يسجدان) و جمله (و السماء رفعها...) در آورد.
_________________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
هدایت شده از تفسیر المیزان
🌺تفسیر آیه 7⃣سوره #الرحمن از تفسير شریف المیزان
🔰و السماء رفعها و وضع الميزان7⃣
🔸در صورتى كه مراد از كلمه #سماء جهت بلندى و بالا باشد معناى رفع آن عبارت مى شـود از ايـن كـه سماء را در اصل بلند و بالا آفريد، نه اين كه بعد از خلقت آن را بلند كـرد و بـه بـالا بـرد، و در صورتى كه مراد از آن خودبالا نباشد، بلكه اجرامى باشد كـه در جـهـت بالا قرار دارند، آن وقت معناى رفع آن تقدير محلهاى آنها خواهد بود، و معناى جمله اين خواهد بود كه: خداى تعالى محل ستارگان را نسبت به زمين بلند قرار داد، و اين تـقـديـر را آن روز كرد كه زمين و آسمان همه يكپارچه بود، بعدا آنها را فتق و جداى از هم كـرد، هـمـچـنـان كـه فـرمـود: (اولم يـر الذيـن كـفـروا ان السـمـوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما) و به هر تقدير چه آن باشد و چه اين، منظور از رفع، رفع حسى نه معنوى.
و اگر منظور از رفع سماء، منازل ملائكه و مصادر امر الهى و از آن جمله وحى بوده باشد، در اين صورت مراد از رفع، رفع معنوى خواهد بود، البته ممكن هم هست منظور از رفع را اعم از حسى و معنوى بگيريم.
و امـا ايـن كـه فـرمود: (و وضع الميزان ) مراد از ميزان همان چيزى است كه وسيله آن هر چـيـزى را مـى سـنـجـنـد و انـدازه گـيـرى مى كنند اعم از اين كه ميزان براى عقيده باشد يا فعل و يا قول و از مصاديق آن ميزانى است كه اشياى سنگين را به وسيله آن وزن مى كنند، چـيزى كه هست ميزان هر چيزى حسب خود آن چيز است، (مثلا ميزان حرارت، چيزى است و ميزان طول چيزى ديگر، ميزان كاه چيزى است و ميزان طلا چيزى ديگر و ميزانى كه با آن عقايد و اخـلاق و گـفـتـار و كـردارهـا را مـى سـنجند چيزى ديگر است ) و در آيه مورد بحث منظور از ميزان همان معنايى است كه در آيه (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط)منظور است.
و از ظـاهـر آن بـر مـى آيـد كـه مـنـظـور از آن هـر چـيـزى اسـت كـه بـه وسـيـله آن حـق از بـاطـل و راسـت از دروغ و عـدل از ظـلم و فـضـيـلت از رذيـلت تـمـيـز داده شود، چون شأن رسول همين است كه از ناحيه پروردگارش چنين ميزانى بياورد.
بعضى گفته اند: مراد از ميزان، عدالت است، و معناى جمله اين است كه : خداوند عدالت را در بـين شما برقرار كرد تا مساوات را ميان اشياء برقرار سازيد، و هر چيزى را در جاى خودش بكار بسته، حق هر چيزى را به آن بدهيد.
بـعـضى ديگر گفته اند: مراد از ميزان همين ترازوى معمولى است كه وزن ها با آن معين مى كنند، ولى معناى اول وسيع تر و عمومى تر است.
مراد از (ميزان) در آيه (الا تطغوا فى الميزان و...)
_________________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
هدایت شده از تفسیر المیزان
🌺تفسیر آیات8⃣و 9⃣ سوره #الرحمن از تفسير شریف المیزان
🔰الا تطغوا فى الميزان8⃣
🔰 و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان9⃣
🔸ظـاهـرا مراد از #ميزان در اين آيه غير از ميزان در آيه قبلى است، در آنجا گفتيم منظور مـطـلق هـر چـيـزى است كه وسيله سنجش باشد، ولى در اين آيه منظور خصوص ترازوهاى مـعـمـولى اسـت، كـه سـنـگـيـنـى هـا را با آن مى سنجند، و بنابراين اين كه فرمود: (الا تـطـغـوا...) در حـقيقت خواسته است از يك حكم كلى يعنى حكم (و وضع الميزان) حكمى جزئى بيرون بكشد و مـعـانـيـش ايـن اسـت كـه لازمـه ايـنـكـه مـا بـا وضـع مـيـزان حـق و عـدل را در بـين شما تقدير كرديم، و اين است كه در سنجش اجناس خود نيز رعايت درستى ترازو و سنجش را بكنيد.
و امـا بـنـابـر آن تـفـسيرى كه در جمله قبلى مى گفت: منظور از وضع ميزان همان ترازوى مـعـمـولى اسـت، اين آيه شريفه بيانگر همان وضع ميزان مى شود، و چنين معنا مى دهد: اين كه در آيه قبلى گفتيم خداوند ميان شما ميزان وضع كرده معنايش اين است كه شما بايد در كـشـيـدن و سنجيدن سنگينى ها رعايت عدالت را بكنيد، و در آن طغيان روا مداريد، (كه وقتى جـنـسـى را مـى خـريـد بـا سـنـگـى سـنگين تر بكشيد، و چون مى فروشيد با سنگى سبك بـفـروشـيـد) و بـه هر حال چه آن معنا منظور باشد، و چه اين، ظاهر كلمه #ان در جمله (ان لا تـطغوا) اين است كه تفسيرى باشد، و جمله #لا_تطغوا نهى از طغيان در وزن كـردن اسـت، و جـمـله (و اقيموا الوزن بالقسط) امرى است كه به آن نهى عطف شده، و كـلمـه #قـسـط به معناى عدل است، و جمله (و لا تخسروا الميزان ) نيز نهى ديگرى كـه بـه آن امـر عطف شده، و نهى قبلى يعنى جمله #لا_تطغوا را بيان ومى كند، و كلمه #اخـسـار كـه مصدر فعل (لا تخسروا) است در مورد سنجيدن به معناى كم فروختن و زياد خريدن است، به نحوى كه باعث خسارت فروشنده يا خريدار شود.
بـعـضـى از مـفـسـريـن حـرف #لا را در جمله (لا تطغوا) نافيه، و حرف #ان را نـاصـبـه گـرفـتـه اند، و تقدير كلام را (لئلا تطغوا - براى اين كه طغيان نكنيد) دانـسـتـه انـد. آنـگـاه به ايشان اشكال شده كه چگونه ممكن است جمله انشايى عطف بر جمله خـبـرى شـود و بـا ايـن كه در اينجا خبر مى دهد از اين كه خداى تعالى چنين و چنان كرد تا شما طغيان نكنيد، چگونه ممكن است يكباره بگويد: وزن را به عدالت بپا داريد؟ در پاسخ از اين اشكال دچار زحمت و تكلف شده اند.
_________________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a