eitaa logo
دانه دانه دردانه فرزندانه
109 دنبال‌کننده
13 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوچرخه ی تازه برایش کمی بزرگ است. سوار و پیاده شدن برایش کمی دشوار است. روی پله یا جدول کنار خیابان می ایستد و سوار می شود . پیاده شدنش هم داستان خودش را دارد. از روی زین به جلو می جهد و دوچرخه را کمی کج می کند تا پایش به زمین برسد.  ذوقش؟ بسیار. هیجان و شوقش به حرکت؟ تحسین برانگیز.  صبح ، بعد از نماز، رفتیم بیرون. او سوار بر دوچرخه و من پیاده. او رکاب زنان و من دوان دوان و نفس زنان. او رها از همه جا و من خلاصه شده در او.  اندک فاصله ای را حتی تاب نمی آوردم. کمترین احتمال برای بی ضرر ترین خطر ها هم ضربان های قلبم را به شماره می انداخت.  و وای از آن لحظه ای که صدای ماشینی را ، حتی محتاط و ماهر، از دور می شنیدم.  و امان از لحظه ای که در پیچ کوچه ای از چشمم گم می شد. پنهان می شد.  و سخت و جانکاه اینکه نباید داد می زدم. نباید می گفتم که از کدام طرف برو و از کدام طرف نرو؛ تازه اگر درست تشخیص می دادم.  این او بود که باید دوچرخه سواری می کرد؛ نه من.  من فقط تا مرز اختیار و انتخاب او جواز ورود و نزدیک شدن داشتم. بیش از آن خیانت بود. بیش از آن به رسمیت نشناختن آزادی و انتخاب او بود. بیش از این اختلال در فرایند یادگیری و بزرگ شدن او بود.  او باید جان بگیرد. من باید جان را توشه راه او می کنم. اینگونه هر دو زنده می مانیم. دانه دانه با فرزندانه همراه شوید: Eitaa.com/farzandane