خاطره بازی😅
سلام....❤️♥️
.
.
.
چند سال پیش وقتی من 7سالم بود و خواهرم 5 ساله بود ....
با بابامون رفتیم خرید ....بعد یع جا نگه داشت که بره واسه ما بستنی بخره🍦🍦🍦...
بعد یهو یه مرد پرید تو ماشین😳😳😳....
«بیچاره می خواست یکم ماشین مارو ببره🚘🚘 اون ور تر تا راه باز بشه ....تازه رفیق بابام هم بود و بابام بهش گفته بود ولی ما نمیشناختیمش🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️😹»
........
ماهم ترسیدیم فکر کردیم دزده 🤣.. با گریه و جیغ و فریاد دویدیم بیرون ...(بابام هم از مغازه دوید بیرون )😂
و خواهرم شلوارشو خیس کرده بود ...اصلا یه وضعی بود🤣🤣🤣😹😹
بیچاره رفیق پدرم خودش ترسیده بود فکر کرده بود میشناسیمش😺
بابام هم آدم سرشناسیه و همه میشناختنش و اما این طرف بچه هاش یکی جیغ می زدو یکی با شلوار خیس گریه میکرد😂😹😹😂😂
آبروی بابامو بردیم بردیم ..
#Kurd -Kurdistan 💪🏻
🤰🤱🤰🤱🤰🤱
@farzandbano