eitaa logo
فرزندپروری مثبت استاد شهیدی
6.3هزار دنبال‌کننده
858 عکس
470 ویدیو
318 فایل
شهیدی سطح۴حوزه علمیه قم ارشد مشاوره دانشجو دکتری روانشناسی عضو سازمان نظام روانشناسی کد:۲۲۲۸۰ ش پ اشتغال:۱۹۵۸۶۴۸ عضوانجمن روانشناسی اسلامی استادو مشاورحوزه ودانشگاه سوال از استادو نوبت مشاوره، کارگاه با👇 09218919572 @qodsishams کانال دیگر👇 @Kr_shahidi
مشاهده در ایتا
دانلود
✅✅✅✅✅✅✅ ✅ مرحوم می فرمود: پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند و توی یک کاغذی می نوشت که بعد حساب و کتاب کند… 🚫یکی از بچه‌ها که بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به . یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. ⛔️یکی از بچه‌ها که بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند. 🚫یکی که بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که ، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم. ❇️اما آنکه بود، کرد، رد آقاش را دید از . تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم. آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آمد ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. باش. نباش. نباش شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش! نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن ! تا آقا بیاید! خانه دلت رو مرتب کن.... 🔻روی لینک فرج کلیک کن🔻 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
✅✅✅✅✅✅✅ ✅ مرحوم می فرمود: پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند و توی یک کاغذی می نوشت که بعد حساب و کتاب کند… 🚫یکی از بچه‌ها که بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به . یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. ⛔️یکی از بچه‌ها که بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند. 🚫یکی که بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که ، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم. ❇️اما آنکه بود، کرد، رد آقاش را دید از . تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم. آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آمد ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. باش. نباش. نباش شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش! نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن ! تا آقا بیاید! خانه دلت رو مرتب کن.... 🔻روی لینک فرج کلیک کن🔻 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹