اندیشة بیداد
دوش میگفت به مژگان درازت بکشم
یارب از خاطرش اندیشة بیداد ببر
شارحان حافظ، تا جایی که دیدهام، بیت را اینگونه معنی کردهاند که خدایا از خاطر معشوق فکر ستمگری را پاک کن تا ما را با با مژگان درازش نکشد!
اشکال این معنی یکی این است که "اندیشه" در سخن قدما معمولا" به معنی نگرانی و ترس است و اندیشهناک یعنی هراسان و اندیشه کردن یعنی نگرانبودن و هراسیدن:
گنهکار اندیشناک از خدای
به از پارسای عبادتنمای
و حافظ خود در بیت بعد از همین بیت سروده است:
حافظ! اندیشه کن از نازکی خاطر یار
برو از درگهش این ناله و فریاد ببر
یعنی: حافظا بترس از نازکی خاطر یار...
اشکال دیگر این تفسیر این است که عاشق، خصوصا" وقتی عارف باشد از کشتهشدن در راه عشق پروایی ندارد و هرگز آرزو نمیکند خداوند اندیشة قربانیکردنش را از خاطر معشوق ببرد. تمامی نگرانی چنین عاشق جانبازی همه این است که مبادا یار او را صید لاغر بپندارد و از شکارکردنش دست بدارد یا تیر معشوق به خطا رود و جانش را قربان خود نکند:
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همة غمم بوَد از همین که خدا نکرده خطا کنی!
حافظ عاشقی است که در بیت پیش از بیت مورد بحث، اینچنین بی پروا جان خود را در گرو وعدة دیداری در دم آخر نهاده است:
روز مرگم نفسی وعدة دیدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
چنین عاشقی را چگونه میتوان در بیت بعد عاشقی محافظهکار و نگران جان ناقابل خویش دانست که استغاثهکنان دست دعا به درگاه الهی برداشته تا خیال بیداد را از خاطر یار ببرد؟!
بنابراین نیکوتر و درستتر این است که بیت را اینگونه معنی کنیم:
معشوق دوش میگفت تو را با مژگان درازم خواهم کشت؛ خدایا "نگرانی و هراس" این ستم را از خاطر معشوق ببر تا بیپروا جان مرا قربانی خود سازد!
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#حافظ_شناسی
#حافظ_پژوهی
#اندیشه
#حافظ_شیرازی
@faslefaaseleh