خلق کریم
بوَد که یار نرنجد ز ما به خُلق کریم
که از سوال ملولیم و از جواب خجل
ایجاز این بیت حافظ، بااینکه تعبیر غریبی در آن نیست، کار را بر شارحان دشوار کرده است؛ بهگونهای که آنچه در معنی آن بیان کردهاند، خالی از تسامح و اجمالی نیست. تکرار توضیحات شارحان و بیان مشکلات آن در این مختصر ممکن نیست. دوستان اگر مجالی دارند خود میتوانند به شروح موجود مراجعه فرمایند.
مشکل بزرگ بیت ابهام در ارتباط دو مصراع آن است و اینکه مراد از سوال و جواب، پرسش و پاسخ چه کس یا کسانی است؟ چرا یار باید از سوال و جواب و ملالت و خجالت حافظ برنجد؟
بهگمان ما آنچه دو مصراع را به هم پیوند میدهد، کلیدواژۀ «خُلق کریم» و رابطۀ آن با «سوال و جواب» است. عالمان اخلاق انسان کریم را بخشندهای دانستهاند که بدون خواهش و سوال، دیگران را بهرهمند میسازد. این سخن کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی، بهنیکی این مفهوم را بیان کرده است. آن حضرت کرَم را «الإبتداءُ بالعطیّة قبلَ المسألة» پیشدستی در بخشش پیش از آنکه نیازمند زبان طلب بگشاید، معنی فرمودهاند.
حافظ از پرسش و تمنّاکردن از یار که در اشعار مدحی این شاعر جامۀ ممدوح میپوشد، ملول است؛ زیرا میداند که اگر به تمنّایش پاسخ ندهد، نزد او خوار و کوچک میشود و اگر با پاسخ مثبت وی مواجه شود، در برابر بخشندگیش احساس شرمساری خواهد کرد، لذا ترجیح میدهد سکوت کند و چیزی از طرف مقابل نخواهد، امّا درعین حال احتمال میدهد که یار یا ممدوح از این بزرگمنشی شاعر خوشش نیاید و برنجد. به ایندلیل «خُلق کریمان» را که منتظر سوال و خواهش نمیمانند و بیپرسش نیاز نیازمندان را جواب میدهند، به او یادآوری میکند.
بهلحاظ بلاغی شرمرویی شاعر که بهخوبی در ردیف غزل، یعنی «خجل» جلوهکرده، دلیل اجمال و ابهام این بیت، و به دردسرافتادن شارحان، است. افراد شرمگین معمولاً درپرده و مجمل سخن میگویند.
حافظ آرزو دارد که یار بزرگوار از اینکه او زبان خواهش نمیگشاید رنجیدهخاطر نشود؛ زیرا اوّلاً اقتضای خُلق کریمانه بخشش بدون پرسش است و ثانیاً تمنّا اسباب ملالت شاعر است و برآوردهشدن آن تمنّا مایۀ شرمندگی او.
بهلحاظ عرفانی سالک در مراتبی زبان دعا فرومیبندد و چیزی از خدا نمیخواهد، چون یقین دارد که خواجه خود روش بندهپروری داند؛ مولوی:
قوم دیگر میشناسم ز اولیا
که زبانشان بسته باشد از دعا
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#حافظ_پژوهی
#حافظ_شیرازی
#خلق_کریم
@faslefaaseleh