eitaa logo
فصل فاصله
308 دنبال‌کننده
344 عکس
38 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا تا گل برافشانیم.... ظنز و تسخری که در کلام این گویندۀ محترم نسبت به حافظ احساس می‌شود، نکتۀ تازه‌ای نیست. روشنفکران ما فراوان از این‌قبیل سخنان گفته‌اند که باید به آنان گفت: چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن‌شناس نه‌ای جان من، خطا اینجاست! البتّه صناعت شعر در مفهوم منطقی و فلسفیش همین‌گونه است که جناب سروش می‌گوید، امّا شعر در مفهوم ادبیش، آن‌گونه که بر زبان شاعرانی مثل فردوسی و نظامی و مولوی و حافظ جاری شده نسبتی با حکمت و معرفت دارد و لاف‌وگزاف و خیال‌بافی صرف نیست. وقتی حافظ می‌گوید: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر سخن‌شناس باشیم درمی‌یابیم که مدلول مطابقی سخن، یعنی شکافتن آسمان و درهم‌ریختن کرات آسمانی و درافکندن طرحی نو در آن که امری ناممکن است، مراد او نیست، بلکه می خواهد بر کرامت انسان و تسلیم‌نشدن او در برابر سرنوشت که آن را، در گذشته، حاصل تاثیر افلاک و آبای علوی بر زندگی انسان می پنداشتند تاکید کند. او اگر می‌سراید: چرخ بر هم زنم از غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک نیز از باب قاعدۀ «خذِ الغایات و اترک المبادی» چنین اندیشه‌ای در سر دارد و همچنین آن زمان که می‌گوید: «حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز» و... امّا هرگاه که دم از تسلیم و پذیرش جبر می‌زند، مراد او تسلیم در برابر مشیّت و ارادۀ الهی است و این هیچ‌منافاتی ندارد با ایستادگیش در برابر جبر روزگار و مقتضای گردش چرخ. او همان‌اندازه که در برابر مشیّت حق «گدای میکده» است که در برابر حق نیاز می‌آورد، در برابر فلک سرکش است و بر آن ناز می‌فروشد و حکم می‌کند: گدای میکده‌ام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم و این دو رفتار، البتّه لازم و ملزوم‌اند. مفهوم کلّی سخن حافظ در بیت مورد بحث (بیا تا گل...) این است که یار و همپیالۀ خود می‌خواهد که به شادمانی و مستی (اعمّ از مستی باده یا مستی عرفانی) روی بیاورند و با شادمانی جبر روزگار را که در پی آزار آن‌هاست باطل کنند و جهانی تازه، سرشار از سرور و عشق و مستی، بیافرینند! @faslefaaseleh