آذرخش واپسین
اگر آتشفشانی سرد گردد
یا بهاری زرد
یا دریاچهای تبخیر
یا کوهی به زیر بارش برف زمستان، پیر
یا...
جای شگفتی نیست
شگفت آنجاست
یک دریای طوفانیّ بیپایاب
خاکستر شود روزی...
چه کردی با دلم ای آذرخش واپسین
ای شعلهّ موذی!؟
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
جوامع صنعتی پیران کهنسال مبتلا به کرونا را در شرایطی به بهانۀ نداشتن صرفۀ اقتصادی در کام مرگ رها میکنند که رمق این اشخاص را در سالهای جوانی مکیدهاند و آنها را سالهای طولانی تا توانستهاند، استثمار کردهاند!
وانهادند تورا؛
مثل اسکیموها
که کهنسالان را
در بیابانهای یخزده می افکندند
تا تن لاغرشان
طعمۀ گرگ شود.
مرگ در چشم تو زل زد، خاموش
- مانند عقابی زخمی–و تو
تلخ، در چشمانش خیره شدی
ناگهان،
زانوانت لرزید
درد در سلسلۀ اعصابت
بیمحابا پیچید
دستهایت مأیوس
در پی چیزی گشت
خون کفآلودی
از دهانت به روی بسترِ چون برف، سپید
قطره
قطره
پاشید...
در توحّش چه تفاوت دارد
رسم اسکیموها
با به جرم پیری
جانسپردن تنها؟
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
جوامع صنعتی پیران کهنسال مبتلا به کرونا را در شرایطی به بهانۀ نداشتن صرفۀ اقتصادی در کام مرگ رها میکنند که رمق این اشخاص را در سالهای جوانی مکیدهاند و آنها را سالهای طولانی تا توانستهاند، استثمار کردهاند. این رفتار شبیه رفتار اسکیموهایی است که پیرانشان را روی قطعات یخ یا در دل بیابانهای برفی رها میکردند تا یخ بزنند یا طعمۀ حیوانات وحشی شوند!
وانهادند تورا؛
مثل اسکیموها
که کهنسالان را
در بیابانهای یخزده می افکندند
تا تن لاغرشان
طعمۀ گرگ شود.
مرگ در چشم تو زل زد، خاموش
و تو، مانند عقابی زخمی
تلخ، در چشمانش خیره شدی
ناگهان،
زانوانت لرزید
درد در سلسلۀ اعصابت
بیمحابا پیچید
دستهایت مأیوس
در پی چیزی گشت
خون کفآلودی
از دهانت به روی بسترِ چون برف، سپید
قطره
قطره
پاشید...
در توحّش چه تفاوت دارد
رسم اسکیموها
با به جرم پیری
واگذارند کهنسالی را
تا بمیرد تنها؟
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
هیچ
پوچ است تمنّای عنایت از هیچ
هیچ است حکایت و روایت از هیچ
از هیچکسان هیچ ندارم گلهای
لب بسته ام از شکر و شکایت از هیچ
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
از آن زمان که انسان خودمحور لجامگسیخته بر گردونۀ ماشین سوار شد وخود را خداوندگار زمین پنداشت و منابع طبیعی را که حاصل میلیاردهاسال بود، در زمانی کوتاه به غارت برد و زمین و زمان را به تباهی کشید، آرامش و شادی و نشاط خود را نیز از دست داد و مستیها و غفلتها و هیجانهای کاذب هم گرهی از کار او نگشود!
سرچشمههای باران با آنهمه زلالی
خشکید و رفت برکت از دشتهای شالی
رویید جنگل دود، خشکید رود مسدود
جان داد نقش و فرسود بر دارهای قالی
انسان و درد غربت، در سالهای حسرت
در روزگار عُسرت، در قرن خشکسالی
مردان شهر خاموش، از قصّهها فراموش
امّا پر از هیاهو مردان لاابالی
بر روی شاخۀ شب، در ظلمتی لبالب
دیگر نمیدرخشید خورشید پرتقالی
مفهوم عشق و ایمان کم کم به موزهها رفت
مانند نقش گنگی بر کوزهای سفالی
هر روز قد کشیدند، هر روز سد کشیدند
دیوارهای سیمان در غفلت اهالی
در وهن این تجدّد، تبعید میشد از خود
انسان بارکُددار، انسان انتقالی
آزاده و رهیده، آرام و پرکشیده
خود را خیال میکرد در اوج بیخیالی
چون خلسههای افیون، در لحظههای افسون
سرشار میشد امّا از خویش بود خالی
وقتی که عشق گم شد، کمیاب شد صداقت
طفلی به نام شادی گم شد در این حوالی...
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
سنگ قبر
آدمی راه چون به دوران یافت
خویش را ذرّهای شتابان یافت
شد به وهمی غریب آغشته
وهم او زود رنگ طغیان یافت
تسمه از گُردۀ زمانه کشید
چون بر این خاک تیره جولان یافت
آسمان را تنور آزونیاز
ماه را قرص کوچک نان یافت
صاحبِ خانه خویش را پنداشت
هرکه را غیر خویش مهمان یافت
شیرۀ خاک را مکید و گیاه
دست چون بر گیاه و حیوان یافت
چون به شر کرد این بشر عادت
خوی حیوان و خُلق شیطان یافت
آخت شمشیری از مدرنیته
قدرت و شوکتی فراوان یافت
تاخت بر اسب سرکش تکنیک
سرعت رعد و برق و طوفان یافت
تازیانه نواخت بر تن رود
موج را زین هراس لرزان یافت
چون دل ذرّه را شکافت در آن
دوزخی سهمگین و سوزان یافت
تا خدایی کند به روی زمین
هیبت و شوکت خدایان یافت
برد از یاد مهربانی را
آدمی قصّهای پریشان یافت
به زمانه قسم، بنیآدم
در بساط زمانه خسران یافت
بر سر سنگ قبر او بنویس:
بشر اسطورهای که پایان یافت!
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
ایّام به غم، چنانکه دانی، بگذشت
در غصّه مرا جمله جوانی بگذشت
در مرگ خواصّ زندگانی بگذشت
عمرم همه در مرثیهخوانی بگذشت
خاقانی شروانی
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
شبهای بیفانوس
شبی خواب جهان در بستر کابوس خواهد سوخت
زمین در هُرم یک طوفان نامحسوس خواهد سوخت
حقیقت مثل مرغی آتشینبال و اساطیری
در آن هنگامه در خاکستر ققنوس خواهد سوخت
و انسان بار دیگر در هبوطی یا سقوطی تلخ
سراپا در هجوم جلوۀ طاووس خواهد سوخت
اگر افراسیاب و کینهاش هم دست بردارند
زمین را آزمندیهای کیکاووس خواهد سوخت
در آن درد و دریغآباد و وانفسای بیفریاد
تمام واژهها جز حسرت و افسوس خواهد سوخت…
ولی همواره تا راهی به سوی روشنی باشد
چراغی در دل شبهای بیفانوس خواهدسوخت!
مرداد 77
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
جلّاب
زهر از کف دست نازنینان
در حلق چنان رود که جلاب
سعدی
جلّاب شربتی بوده است مرکّب از گلاب و نبات یا عسل و بیدمشک و زعفران که آن را با برخی عرقیجات مثل عرق نیلوفر و تخم ریحان درمیآمیختند و مینوشیدند و آن را برای تقویت قلب و معده و رفع تشنگی و تسکین تب سودمند میدانستند. بیماران در مرحلۀ نقاهت از این نوشیدنی استفاده میکردند و بعد از حجامت هم برای جلوگیری از ضعف، نوشیدن جلّاب توصیه میشده است.
خاقانی در ابیاتی به این خواص اشاره کرده است:
دهن خشک و دلخستهام لیکن از خلق
تمنّای جلّاب و مرهم ندارم
چون ز شربت به جُلاب آمدهام
به ز بحران شوم ان شاء الله
ریحان هر سفالی بی کژدمی نبینم
جلّاب هر طبیبی بی نشتری ندارم
گاهی جلّاب را موافق با طبع افراد با مواد و عرقیجاتی که طبع سرد و گرم داشت میساختند که به آن «جلّاب خاص» میگفتند؛ باز هم از خاقانی:
مائدهسالار صبح نُزل سحرگه فکند
از پس جلّاب خاص ریخت ز ژاله گلاب
هنوز در کشورهایی مثل سوریه و لبنان جلّاب از نوشیدنیهای پرطرفدار، خصوصاً در ماه رمضان است. در این کشورها این نوشیدنی را از ترکیب شیرۀ انگور یا خرما و گلاب میسازند و در معرض دود عود قرار میدهند. کسانی که به طبّ و نوشیدنیهای سنّتی علاقهدارند در خانه میتوانند برای خودشان جلّاب بسازند و نوش جان کنند و کسانی هم که بخواهند در زمینۀ صنایع غذایی سرمایهگذاری کنند میتوانند کسبوکار پردرآمدی با تولید انواع جلّاب راه بیندازند.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
درمنه
از گیاهان دارویی است با ساقههای سبز و سخت که از شاخههای آن برای خلال دندان استفاده میشده است. درمنه طعم بسیار تلخی دارد. در طبّ قدیم طبع آن را گرم و خشک می دانستند و خواص متعددی برایش قائل بودند؛ از جمله از آن برای مداوای انگل استفاده میکردند. خاصیّت درمنه در درمان مالاریا ثابت شده و چون برای مداوای کرونا هم از داروهای مالاریا استفاده میشود، احتمال خاصیّت ضدّکرونایی آن وجود دارد. اخیراً رئیس جمهوری ماداگاسکار در توصیهای جنجالی از مردم خواسته بود که برای پیشگیری از ابتلای به این ویروس آب درمنه بخورند!
خاقانی به طعم تلخ درمنه بارها اشاره کرده است:
به صددقیقه ز آب درمنه تلخترم
به سخرۀ چشمۀ خضرم چه خوانَد آن دریا؟!
و نیز به خشکی شاخۀ آن:
خشک چون شاخ درمنه شدهام
تازهریحان شوم ان شاء الله
خاقانی که همیشه ذهنش مشغول شیطنتهای کودکی است به بازی رایج بچههای آن روزگار نیز اشاره کرده که به کمک چوب درمنه و پوست پرتقال اسباببازیهایی به شکل ترازو میساختهاند:
طفلی به هوای زر ز نارنج
میساخت دو کفّۀ تهیسنج
وز چوب درمنه در میانه
میکرد عموده و زبانه
دیدم که ترازویی بیاراست
دو کفّه و شش عِلاقه شد راست
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
چنین زیند بزرگان
نجف دریابندری آبادانی بود و در فضای انگلیسیزدۀ ولایت ما انگلیسی یادگرفته بود ما یک معلّم سیاهپوست هم داشتیم که این زبان را وقتی در کشتی کارگری و جاشویی میکرد از مسترهای انگلیسیها یاد گرفته بود. انگلیسیدانی این نسل به همین دلیل خیلی زیرپوستی و عمیق بود.
میراث دیگر شهر صنعتی و کارگری آبادان برای این همشهری ما آشنایی با جریانات چپ و حزب توده بود. آشنایی با حزب توده زندگی نجف را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد و بعد از 28مرداد او را به زندان انداخت. گرایش به چپ سرنوشت نسل آرمانخواه آن روزگار بود. باتلاق حزب توده در آن سالها بسیاری را بلعید و در خود فروبرد، امّا عدّهای هم بودند که مثل ابتهاج و دریابندری سیلی روزگار آنان را به خود آورد و، علیرغم میل باطنی و دلبستگیها و عادات ذهنی، به کمک تختهپارهای از واقعییّات ملموس به سوی افقهای بازتری بهدور از سلطۀ تفکّر حزبی کشاند.
"چنین کنند بزرگان" از دلنشینترین آثار دریابندری و از آن ترجمههایی است که نقش مترجم از مولّف در آنها بیشتر است و ما بخواهیم یا نخواهیم باید آن را به جای نویسندۀ کمترشناختهشدهاش به پای مترجم آن و نگاه رندانهاش بنویسیم. دریابندری با همین یک اثر توانسته است خودش را در کنار دهخدا به عنوان یکی از بزرگترین طنزنویسان زبان فارسی تثبیت کند.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
سندی در زمینۀ ستیزه با اقوام ایرانی و زبان آنان
نامۀ معاون ستاد ارتش به وزارت آموزش و پرورش در زمینۀ ابلاغ دستور رضاشاه در خصوص مقدّمهچینی برای ممنوعکردن زبانهای ترکی و کردی در ایران از طریق ممانعت از تدریس معلّمان ترک و کردزبان در مناطق دوزبانه.
نتیجۀ این سیاستهای غیرمنطقی و دیکتاتورمآبانه رنجش اقوام شریف ایرانی و گسترش افکار تجزیهطلبانه شد که تا امروز نیز ادامه دارد. در متن نامه نسبت به شرافت و وطندوستی اقوام ترک و کرد و آشوری ایرانی ابراز تردید شده که اوج نادانی و بیشرافتی نویسنده و صادرکنندۀ این دستور را نشان میدهد.
متن نامه:
محرمانه مستقیم / 1313/12/1
وزارت جلیلۀ معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه
اخیراً راپرتهایی راجع به وضعیّات سرحدّات و لزوم یکرشته اقدامات در نواحی مذکور به شرف عرض رسیده و مقرّر فرمودهاند که در تمام مسائل آن دقیقاً اقدام شود. اینک باابلاغ امر جهانمطاع مبارک، ارواحنا فداه، قسمت مستخرجۀ مربوطه به آن وزارت جلیله ذیلاً درج می شود:
قدغن اکید شود معلّمین ترک و کردزبان در مدارس ایالات و ولایات که اهالی آنجا ترک یا کردزبان هستند تدریس نکنند و اساساً تکلّم زبان ترک و کرد در ایران هرچه زودتر متروک گردد و اگر فکر اساسی راجع به از بین بردن عقاید محتلفۀ آنها نشود تربیت اولادان آنها در نظام ممکن است یک روزی دست قوی برای اجانب بشود، زیرا تا امروز جماعت ترک و کرد و آشوریهای ساکنین ایران دیده نشده که از روی شرافت نسبت به وطنی که آنها را در آغوش خود پرورش داده است خدمت نشان داده باشند.
از طرف کفیل ارکان حرب کلّ قشون
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخنشناس نهای جان من! خطا اینجاست
سیبویه (140-180ه ق) بیشک یکی از بزرگترین زبانشناسان و دستورنویسان جهان است. دیدگاههای نحوی این دستورنویس نابغۀ ایرانی هنوز و علیرغم گذر قرنهای طولانی، از استحکام و اتقان فراوانی بهرهمند است.
از نظر سیبویه در تشخیص صحیح و غلط، سخن فصحای زبان - مثلاً زبانآوران جاهلی و اعراب اصیل بادیه – حجّت است؛ حتّی اگر در بدو امر برخلاف قواعد رایج نحوی به نظر آید. بر اساس این دیدگاه دقیق و عمیق، گفتار زبانآوران و فصحا خود اصل و معیار است و نحویان و دستورنویسان باید قواعد خود را بر اساس آن تنظیم کنند و نه برعکس! به همین دلیل است که سیبویه جای جای در کتاب خویش به سخنان و عبارات أعراب بادیه که زبان آنان خالص از لغزش های متداول بوده است استدلال می کند.
شمس قیس رازی به دیدگاه سیبویه در باب درست شمردن سخن شاعران و پذیرش ضرورتهای شعری اینگونه اشاره کرده است:
" …سیبویه، رحمه الله، میگوید: هرچه شعراء عرب در مواضع ضرورت و مواقع اضطرار از جنس حذوف و زیادات و تبدیل حروف و تغییر حرکات به اشعار خویش درآوردهاند و استعمال آن جایز شمرده … هریک را وجهی درست دانستهاند و در وجوه تصاریف لغت آن را محملی راست تصوّر کرده…"
بنابر نظر سیبویه آنچه بر زبان فصحای اهل زبان جاری شود درست است؛ حتّی اگر در بدو امر مخالف با ظاهر قواعد لغت و دستور زبان به نظر برسد. بر این اساس، سخن بزرگان ادب فارسی، از کسانی چون فردوسی و ناصرخسرو و خاقانی و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ و…گرفته تا نویسندگان و شاعران بزرگ این روزگار، در دستورنویسی اصل است و نمیتوان براساس یافتهها و بافتههای ناقص دستورنویسان، سخن آنان را، هرجا بهظاهر از قواعد دستوری فاصله گرفته، به خطا منسوب کرد.
سیبویه حتّی گام را از این هم فراتر میگذارد و خروجهای آشکار شاعران را از قواعد با عنوان “ضرورت شعری” توجیه میکند. لازمۀ سخن وی این است که شاعران فصیح و صاحبسخن – و نه مدّعیان نوپا که از سر ضعفهای زبانی و ناآشنایی با اصول زبان مرتکب هر تعبیری میشوند– رخصت دارند که آگاهانه قواعد ظاهری زبان را نادیده بگیرند و درواقع قواعد تازهای تأسیس کنند.
نحو و دستوری که سیبویه پیشنهاد و پایهگذاری میکند، دانشی عبوس نیست که چوب خطا و درست را بالای سر برده و دائماً فتوای غلطبودن را، بدون در نظر گرفتن تحوّلات تاریخی زبان و ذوق، حتّی در مورد کلام و خطاب بزرگترین سخنوران زبان صادر میکند، بلکه دانشی است منعطف که در کنار قواعد کلّی، استثناها و انعطافهای زبانی را نیز در نظر میگیرد و با پذیرش صحّت و اعتبار کلام اهل زبان در جستجوی قواعدی برمیآید که هرچه بیشتر بر کلّیّت زبان و جنبههای گوناگون آن صادق آید.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
بلبله، قِنینه، صراحی
هان غل و غل حلق خامان را که با خیرالعمل
غلغل حلق صراحی را برابر ساختند
برخی آوندها و ظروفی قدیمی، مثل بلبله و قِنینه و صراحی، به دلیل گردن بلند و دهانۀ تنگ و ساختار درونیشان به گونهای ساخته میشدند که وقتی مایع درون آنها به ظرف دیگری ریخته میشد آوای قلقل خاصّی از آنها به گوش میرسید. این نغمه برای شاعران گذشتۀ ما بسیار خوشایند بوده است و بارها به آن اشاره کردهاند. صراحی معمولاً از جنس شیشه و قنینه از کدو و خیزران و نی ساخته می شده است.
خاقانی دربارۀ صدای بلبله سروده است:
بلبله در سماع مرغآسا
از گلو عِقدِ گوهر افشاندهست
بلبله در قلقل آمد قلقل ای بلبل نفس
تازه کن قولی که مرغان قلندر ساختند
مرغ شد اندر هوا رقصکنان صبحدم
بلبله را مرغوار وقت سماع است هم
خاقانی گاهی صدای بلبله را به بغبغوی کبوتر یا نغمۀ بلبل مانند کرده است:
بلبله کبکیست خون گرفته به منقار
کز دهنش نالهٔ حمام برآمد
مرغ قنینه بلبل عید است پیش شاه
گل در دهن گداخته و ناله دربرش
و گاهی آن را به صدای قهقهه یا سرفه تشبیه میکند:
چون به صبوح بلبله قهقهه کرد و خنده نی
خنده کند نه قهقهه، صبح چو نوگل طری
حلق و لب قنینه بین سرفهکنان و خندهزن
خنده بهار عیش دان، سرفه نوای صبحدم
و گاهی نیز از صدای بلبلۀ شراب به یاد صدای موذّنان میافتد:
ها بلبله مؤذَن شد و انگشت به گوش آمد
حلقش ز صلاگفتن افگار نمود آنک
این ظروف را بسیاری مواقع به شکل پرندگانی مثل کبوتر میساختهاند:
از مسام گاو زّرین شد روان گاورسِ زر
چون صراحی را سر و حلق کبوتر ساختند
چون مرغ قنینه زد صلای می
با پیر مغان موافقی باید
براساس متون شعری موجود ظروفی مثل قنینه و بلبله و صراحی هم ظرف نوشیدنی بوده و هم احیاناً نوعی ساز و هم ابزارهایی برای سرگرمی حاضران در بزم ها.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
خاقانی و اتّهام دخترستیزی!
شهوت شهرت است یا حرص لایکگرفتن با ضایعکردن نام نیک رفتگان، هرچه هست، باعث شده که عدّهای به بهانۀ حادثهای تلخ و غیرقابل توجیه، داس نفرتپراکنی در دست بگیرند و بر فرهنگ و ادبیّات گذشتۀ ما بتازند و این فرهنگ و ادبیّات را به زنستیزی و دخترکشی متّهم کنند و با ادبیّاتی که خشونت کلامی از آن میبارد این فرهنگ و ادبیّات را به خشونت منسوب بدارند!
از میان شاعران زبان فارسی، گویا خاقانی متّهم درجه اوّل زن و دخترستیزی است. برخی به استناد ابیاتی از او، وی را به خشنودی از مرگ دختر سهروزۀ خود متّهم میکنند و به او دشنام میدهند؛ این درحالی است که خاقانی از معدودشاعرانی است که ممدوح زن دارد و غمگنانهترین سرودهها را در رثای همسرش آفریده و در زندگی شخصیش بیشترین دغدغهها را نسبت به زندگی و رنجهای دخترانش داشته است. خاقاني قطعاً مخالف رسوم جاهلي و برخوردهاي ناصواب با دختران بوده است. او در منظومۀ تحفةالعراقين (ص218) صراحتاً اين رفتار جاهلانه را زشت و ناپسند شمرده است:
آن كرده به من پدر كه درپيش
كردند عرب به دختر خويش
اين حال درست كن ز قرآن
آنگه «واذا المُؤُده» برخوان
چگونه ميتوان باور كرد كسي كه اينگونه در بارۀ رفتار عرب جاهلي ميانديشد و به آيات «وَإذَا المَوْءُودَةُ سُئلَتْ. بِأيّ ذَنْبٍ قُتلَتْ» (تكوير:9-8) در ردّ آن استناد ميكند، باورمندانه از «دفن البنات» و «نعمَ الخَتَن القَبر» سخن بگويد و از مرگ يك دختر سهروزه، واقعاً و از ته دل، ابراز خرسندي كند؟!
من طیّ مقاله ای در مهرنامه استاد محمّدجعفر یاحقی با عنوان "دیهیم هفتاد" پاسخ این اتهامات ناروا به خاقانی را داده ام و وقت خوانندگان عزیز را در اینجا نمی گیرم و عزیزان را به این کتاب و نیز جلد اوّل کتاب سرّ سخنان نغز خاقانی که در آستانۀ چاپ است ارجاع می دهم.
امّا عرض خاکسارانۀ من که کوچکتر همۀ معلّمان ادبیّاتم در اینجا به برخی دوستان جوان و جویای نام است که این روزها روشنفکر شدهاند و ادبیّات فارسی را که غزلیّات آن سراسر ستایش زن است، با اتّهام ستیزه با زنان مینوازند! استادان گرامی! من و شما نان ادبیّات فارسی را میخوریم و اگر مختصر اعتبار و آبرویی داشته باشیم، از رهگذر رودکی و منوچهری و فردوسی و سنایی و عطّار و خاقانی و کمال و ...آثار آنهاست. لطفا جوگیر نشوید. چنددانه لایک و احسنت و زه و آفرین کاربران دنیای مجازی ارزش جسارت به ساحت این بزرگان و نمکبهحرامی در حقّ آنان را ندارد. اگر سواد و عرضۀ دفاع از این بزرگان را نداریم، در معرکهای که دیگران، با اهدافی خاص، برپاکردهاند، عربدۀ مستانه نکشیم، و اگر خود را متولّی این امامزاده میدانیم، اندکی بیشتر از دیگران حرمت آن را نگاه داریم.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
بختک
او رنج قفس نمیتواند بکشد
از معرکه پس نمیتواند بکشد
بر سینۀ او نشسته یک بختک شوم
مردی که نفس نمیتواند بکشد!
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
به نام پدر
تو را چون تکدرختی زیر بار زندگانی بارور دیدم
تو را یکعمر همچون گردبادی بیپناه و دربهدر دیدم
اگرچه خُلق تو، مانند دستت، گاهگاهی، تنگ هم میشد
ولی همواره بعد از اخمهایت خندهات را چون شِکر دیدم
برایم قصّههای خندهداری گاه گفتی تا بیارامم
ولی من زیرچشمی چشمهایت را، شبیه ابر، تر دیدم
برایم کوه بودی، پرشکوه و ریشهدار و ساکت و نستوه
تو را بگذار تا ساده، صمیمی، مختصر گویم: «پدر» دیدم
نمیدانم چه شد، آیینهای گویا به من دادند از اوهام
در آن آیینه تصویر تو را آشفته و زیروزبر دیدم
در آن کابوس وحشتناک تصویر تو را همچون هیولاها،
به یک دست تو داس مرگ و در دستی دگر گویا تبر دیدم
پدر! بر من ببخشا گر تو را در این مَجازآباد پرنیرنگ
شبیه قاتلی بالفطره با چشمانی از خون شعلهور دیدم
اگر در شاهنامه بر زمین افتاد سهراب جوان، اینجا
به دست این «اُدیپانِ» مجازی خون رستم را هدَر دیدم
مجازآباد ما گویا بهغیر از صفحۀ سرخ حوادث نیست
که در هر سطر آن خونی روان از دختری خونینجگر دیدم
در این شهنامه رستم میدرد هرشب گلوی دخترانش را
. که از سهراب هم او را به خون دخترانش تشنهتر دیدم
تورا در قاب این آیینههای کوچک و کودن نباید دید
پدر! من فهم این آیینهها را از تو منگ و مختصر دیدم
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
به مناسبت 30 خرداد 1348
سالگرد خاموششدن صدای محزون و معصومانۀ محمّدصدّیق منشاوی
استاد بزرگ قرائت قرآن
این نغمه از کجاست
چه سرشار است
این جویبار زمزمه
این راوی...
گویی خود خداست که میخواند
با صوت آسمانی مِنشاوی
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
هدایت شده از شهرستان ادب
🔻جلسه نقد و بررسی مجموعه شعر «سالهای بیترانگی» سرودۀ «محمدرضا ترکی»
▪️ جلسه نقد و بررسی مجموعه شعر #سالهای_بی_ترانگی سرودۀ #محمدرضا_ترکی روز چهارشنبه از ساعت ۱۷ برگزار میشود.
این جلسه با حضور دکتر #اسماعیل_امینی، #سعید_بیابانکی و دکتر #محمدرضا_ترکی در خبرگزاری مهر برگزار خواهد شد.
خبرگزاری مهر واقع در خیابان نجاتاللهی، بعد از سمیه، کوچه بیمه، پلاک ۱۸ است.
لازم به ذکر است که این جلسه با رعایت تمام پروتکلهای بهداشتی و حفظ فاصله اجتماعی برگزار میشود.
🔗 «سالهای بیترانگی» را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید:
adabbook.com/سالهای-بی-ترانگی
☑️ @ShahrestanAdab