عید آمده هرکس پیِ کارِ خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
من بیتو به حالِ خود نظرها کردم
دیدم که هنوزم رمضان در پیش است
#بیدل_دهلوی
گفتوگوی محمّدرضا ترکی با خبرگزاری تسنیم
دربارۀ سلمان فارسی (رض)
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/04/09/1763706/%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%85%D8%A7-%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%82-%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%85
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
هدایت شده از فرهنگستان زبان و ادب فارسی
@theapll
دریِ ویژۀ مطلق
اشاره: چندی پیش مطلبی در صفحۀ «وادی ادبیات» روزنامۀ اطلاعات در باب فرهنگستان زبان و ادب فارسی به چاپ رسید. استاد احمد سمیعی (گیلانی)، عضو پیوسته و سردبیر مجلۀ نامۀ فرهنگستان، در پاسخ به آن مطلب یادداشتی را به دفتر روزنامۀ اطلاعات ارسال کرده است که در شمارۀ ۲۷۰۵۲ (۲۷ تیرماه ۱۳۹۷) منتشر شده است. آنچه در ادامه آمده متن یادداشت استاد سمیعی به نقل از روزنامۀ اطلاعات است.
در شمارۀ مورَّخ ۱۴ تیر ۱۳۹۷ آن روزنامه، مطلبی عمدتاً در ستایش و ضرورت سرهنویسی، به قلم آقای محمدرضا خسروی چاپ و منتشر شد که مخاطب اصلی آن ظاهراً نامۀ فرهنگستان بود. شرح پیوست حاوی توضیحاتی در آن باب تقدیم حضورتان میشود که چنانچه صلاح باشد، با چاپ در آن نشریه در دسترس علاقهمندان به موضوع قرار گیرد.
احمد سمیعی (گیلانی)، سردبیر نامۀ فرهنگستان
***
نامۀ سرگشادۀ یکی از سرهگرایان را که در شمارۀ مورَّخ ۱۴ تیر ۱۳۹۷ آن روزنامۀ وزین به چاپ رسیده، میتوان نوحهای بر زبان «مظلوم» فارسی شمرد که «دشنهای بر جگرگاهش خورده و هزار سال و بیش از هزار سال است که از تهیگاه آن برکشیده نشده است». این دشنه همان کلمات و تعبیرات دخیل عربی است که رفتهرفته در زبان فارسی جاخوش کردهاند و با عناصر قاموسی فارسی وصلت کردهاند و ماندگار شدهاند. این جریان از همان زمان فردوسی و هم در خود شاهنامه (سجّاد آیدنلو، فرهنگوارۀ لغات و ترکیبات عربی شاهنامه، انتشارات سخن، تهران ۱۳۹۶) آغاز شده و طیّ همۀ ادوار ادبی ادامه یافته و به جریان تاریخی برگشتناپذیری بدل گشت. این جریان، در همان زمان فردوسی، مصادیق فراوان دارد:
خدای سخت و قوی باش گفت آهن را
از این که گفت دو بود اندر آهنش تقدیر
یکی که تیغ شود زو به دست شاه اندر
دگر که گردد بر گردنِ عدو زنجیر
(عنصری)
بُریدم این درشتناک بادیه
که انتهای اوست ابتدای او
(منوچهری)
کاشکی اندر جهان شب نیستی
تا مرا هجران آن لب نیستی
(دقیقی)
و در دورۀ دوم غزنوی، کلیله و دمنه، شاهکار نصرالله منشی که سرشار از کلمات دخیل و اشعار و عبارات عربی است. طُرفه آنکه با همین «زبانِ دشنهخورده» است که آثار سنائی و نظامی و عطّار و مولانا و سعدی و حافظ سروده و نوشته شدند و همگی منزلت ادبیّات جهانی یافتند.
این جریان را در زبانهای اروپائی نیز شاهدیم. در واقع، زبان مشترک جهان مسیحی، لاتینی، و زبان مشترک جهان اسلامی، عربی بوده و طبعاً برای پر کردن خلأ زبانهای ملّی در سطح علمی و ادبی، از این دو زبان، بهرهجویی شده است. بدین قرار، کلماتِ از ریشۀ لاتینی در زبانهای اروپایی و کلمات دخیلِ عربی در زبان فارسی مهمانان ناخوانده شمرده نمیشوند. همۀ اصطلاحات علمی و فلسفی و بلاغی در زبانهای اروپایی و زبان فارسی از ریشۀ لاتینی و برگرفته از عربیاند.
در مکتبهای ما سوادآموزی با عَمَّ جزو آغاز میشد که زیر و زبر داشت و آسانتر خوانده میشد. همۀ اصطلاحات معارف قرآنی و اسلامی و عرفانی و تفسیری و هم اصطلاحات عروض و معانی و بیان و بدیع ما برگرفته از زبان عربی است. اصولاً کتب درسی این علوم و معارف به زبان عربی بود؛ منتها به زبان فارسی شرح و توضیح داده میشد. ما، هم شعرای ذواللّسانَیْن داشتیم، هم مؤلّفان و شارحان و مفسّران عربینویس؛ با همۀ این احوال، زبان فارسی نمُرد و نهتنها ادامۀ حیات داد، بل روز به روز و دوره به دوره نیرومندتر و نیرومندتر شد چنانکه از عهدۀ بیان پیچیدهترین و هم لطیفترین و ظریفترین معانی در رشتههای متعدد علوم و فنون و اندیشههای باریکِ ادبیات عرفانی برآمد. آیا بر سر این دستاوردهای گرانبها به نوحهخوانی باید نشست یا جشن شادی و سرور باید به پا کرد؟
در تاریخ زبان فارسی، هر از چندی سرهگرایی رخ نموده، آنهم بهصورت منفرد، و اگر این تعبیر در این مقام شایسته باشد، به صورت تکمضراب ــ آتش مردابی که درست روشن نشده خاموش میشود. نقل پارهای از مقدمۀ روضهالمنجمین (قرن پنجم)، اثر شهمردان بن ابیالخیر، دربارۀ سرهگرایی در این مقام خالی از لطف نیست:
«از همه طرفهتر آن است که چون کتابی به پارسی کنند، گویند ازبهر آن بدین عبارت نهادیم تا آنکس که تازی نداند بیبهره نماند. پس سخنها همی گویند دریِ ویژۀ مطلق که از تازی دشوارتر است و اگر سخنهای متداول گویند، دانستن آسانتر شود.»
برای مشاهدۀ کامل این یادداشت به وبگاه فرهنگستان زبان و ادب فارسی به نشانی زیر مراجعه کنید:
http://www.apll.ir/wp-content/uploads/2018/07/Y270497-800x480.jpg
http://www.apll.ir/?p=3000
https://shahrestanadab.com/Content/ID/9333/%D9%87%D8%B1-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B8%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%AF-
%D8%B4%D8%AF-%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8
مرا مفاخرت این بس به شاعری که چو تو
نه دزد شعر نوم نه رفوگر کهنم
سوزنی سمرقندی دیوان ص398
لطفاً بعضی از معادلهای فارسی را به کار نبرید!
زبان فارسی زبان عفیفی است. در این زبان مفاهیم هزلآلود و آنچه در عرف عام دور از ادب و نزاکت تلقّی میشود در قالب کنایات و اصطلاحات خارجی بیان میشود. به عنوان مثال برای اشاره به «سرویس بهداشتی» از کلمات و تعبیراتی مثل «آبریزگاه» و «دستشویی» و «توالت» و «دبلیوسی» و همان«سرویس بهداشتی» و امثال آن استفاده میشود. این تعبیرات به طور غیرمستقیم به مفهوم موردنظر اشاره میکنند یا اگر اشارۀ مستقیمی به آن داشته باشند، چون با واژههای بیگانه بیان شدهاند که شنونده اغلب با ریشۀ لغوی آن ناآشناست، از زشتی و قباحت بهدور هستند.
این نکته را خدمت وزیر محترم بهداشت و درمان و آموزش پزشکی عرض کردیم که در یک شوخی نابهجا با یک هموطن متقاضی خدمات فیزیوتراپی از تعبیر «مالیدن» استفاده کرده و برای توجیه آن فرموده بودند: خواستم از معادل فارسی کلمه استفاده کرده باشم!
از این وزیر گرانمایه و دیگر مدیران و پزشکان و متخصّصان عزیز خواهش میکنیم در چنین مواردی، طبق عادت رایجشان، از همان تعبیرات فرنگی استفاده کنند و در مواردی از این دست لازم نیست به فکر پاسداری از زبان شیرین فارسی باشند!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
چه کسانی انگشت در چشم مردم مظلوم ایران و یمن کردهاند؟!
سخنی از وزیر اسبق امورخارجه نقل شده است که در مقام دعوت مردم به صبوری در برابر تهدیدها و تحریمها مردم یمن را که با لباس های ساده و پارهای نان خشک با پای پیاده در برابر چند ارتش جهان ایستادهاند سرمشق مردم ما دانسته است. این سخن با نقدهایی روبهروشده؛ ازجمله اینکه چرا مقامات مملکت ما، از جمله همان وزیر اسبق و فرزندانشان، حاضر نیستند زندگی سادهای داشته باشند و اندکی از تجمّلات زندگیشان بکاهند. این نقد نقد واردی است و گویندۀ آن سخنان باید نشان بدهد که اگر به سادگی و شکیبایی دعوت میکند، خودش نیز حاضر است دستکم مثل طبقات متوسّط، و نه حتّی فقیر، زندگی کند.
امّا نقدهای عجیبوغریبی هم به این سخنان شده است؛ مثلاً یکی از استادان دانشگاه که از پژوهشگران ارشد ریاست جمهوری است و لابد، به عنوان یک مشاور ارشد دولت، همچنان خطّ مشی اقتصادی حاکم را که به وضعیّت فعلی منجرشده، قبول دارد، با ارجاع به برخی سریالهای سخیف تلویزیونی گذشته که برای ریشخند طبقات سنّتی و پایین جامعه و جاانداختن فرهنگ مدرن در سالهای قبل از انقلاب نمایش داده میشد، به نقد این سخنان پرداخته است.
ایشان از جمله نوشتهاند: « صرف نظر از اینکه ایران را، بااین سابقۀ تمدّنی با یمن مقایسه کردن چه معنایی دارد،...این حرف درست در وسط مشکلات اقتصادی ...انگشتکردن در چشم مردم است.» با مرور نوشتۀ این استاد محترم میفهمیم که منظور ایشان از مردم و اکثریّت مردم، که مقایسۀ آنها با مردم یمن انگشت در چشم آنها کردن شمرده شده است، «آدمهای شهری» و «کسانی هستند که «دنیا و ادراکات مقامات کشور را نمیفهمند»؛ یعنی به زبان ساده قشر متوسّط به بالای جامعه!
من در نقد سخنان ولایتی با این استاد محترم همداستانم، امّا آنچه برای من عجیب است، این است که ایشان به بهانۀ نقد سخنان ولایتی انگشت در چشم مردم بیچاره و مظلوم یمن کرده و سابقۀ تاریخی و تمدّنی آنها را نادیده گرفته و با نگاهی نژادپرستانه «مقایسۀ ایران با این سابقۀ تمدّنی را با مردم مردم یمن» را، به طور ضمنی، توهین به ایران تلقّی کردهاند! کسی که تاریخ نخوانده باشد با سخنان این استاد محترم تصوّر میکند که مردم یمن ملتی بیفرهنگ و وحشی هستند که مقایسه شدن با آنها، حتّی در زمینۀ مقاومت و رشادت و جوانمردی، لکّۀ ننگی بر پیشانی ملّت ماست!
از این استاد محترم که حتماً آدم «فاضلی» هم هست، باید خواست که رسوبات تفکّرات نژادپرستانه را که بعد از مشروطه در ذهن روشنفکرجماعت ما جاخوش کرده، از ذهن بزدایند. جهت اطّلاع ایشان باید عرض کنیم که سابقۀ تایخی مردم مظلوم و مقاوم یمن که برای حفظ منافع ملّی و امنیّت خودشان و، به طور مستقیم و غیرمستقیم ما، با دست خالی در برابر چند ارتش تادندان مسلّح و مدرن دنیای امروز سینه سپرکردهاند، دست کم به هزارۀ سوم پیش از میلاد مسیح برمیگردد. روابط ایران و یمن نیز دارای سابقۀ بسیار کهن و طولانی است و این ملّت در شاهنامۀ حکیم طوس با نام هاماوران (حمیریان) شناخته میشوند. این روابط همواره دوستانه بوده است و مردم یمن ایران را پناهگاهی در برابر حملۀ تمدّن بیزانس (اجداد همین غربیانی که وحشتناکترین جنایتهای ضدّ انسانی علیه کودکان یمن با علم و حمایت و حتّی مشارکت اینان انجام میشود) و حبشیان وحشی میدیدهاند.
نام یمن در متون مقدّس جهان یادشده است. این سرزمین دیار سدهای بزرگ و بناهای عظیم و افسانهای و یکی از مراکز بزرگ تجارت در دنیای قدیم بوده است. براساس داستانهای موجود، پادشاهان ایرانی فرزندانشان را برای تربیت و آموختن فرهنگ به یمن
میفرستادند و برعکس استاد محترم ما از مقایسه با این مردم احساس ناخوشایندی نداشتند. سرداران و سربازان ایرانی نیز در طیّ قرنهای طولانی برای دفاع از این آب و خاک از شمشیرهای یمانی بهره میبردند که میتواند نشانۀ پیشرفت مردم یمن در زمینۀ صنایع نظامی و ذوب و پرداخت فلزات باشد. در ادبیّات ما یمن دیار بزرگانی چون اویس قرنی و سرزمینی بابرکت بوده که عارفان نسیم معنویّت را از جانب آن میشنیدند و...
بنابراین مقایسۀ ملّت بزرگ ایران با ملّت بافرهنگ یمن با آن تمدّن چندهزارساله نه تنها ننگ و عار نیست، بلکه افتخار هم شمرده میشود. در روزگاری که این مردم درحال تمّدنآفرینی بودند، قطعاً بسیاری از کشورهای مدرن و پیشرفته و درخور مقایسه، از نظر این استاد محترم، یقیناً هنوز پا به عرصۀ تاریخ ننهاده بودند یا دوران طفولیّتشان را میگذراندند!
و نکتۀ آخر اینکه انگشت را کسانی در چشم ملّت کردهاند که نظریّهپردازان اوضاع فعلی هستند و سیاستهای اقتصادی و اجتماعی کشور براساس اندیشهها و سلایق فکری آنان شکل گرفته است و ملّت مظلوم یمن، چه از لحاظ تمدّن و فرهنگ با نخبگان و روشنفکران و قشر ممتاز کشور ما قابل مقایسه باشند یا نباشند، قطعاً در فروکردن انگشت در چشم ملّت ما بی
به راحت نَفَسی، رنج پایدار مجوی
شب شراب نیرزد به بامداد خمار
مضمون مصراع دوم این بیت سعدی که به صورت ضربالمثل هم درآمده، از مضامین کهن شعر فارسی است.
در شعر ابوالمثل بخارایی، از شاعران نیمۀ دوم قرن سوم و نیمۀ اوّل قرن چهارم هجری، آمده است:
شراب شب و نشأۀ آن نیرزد
به فاژیدن بامداد خمارش
(فاژیدن: خمیازه کشیدن)
تکرار کلمات «شب» و «شراب» و «نیرزد» و «بامداد خمار» در بیت سعدی نشان میدهد که یقیناً او به بیت شاعر کهن نظر داشته است. اینکه سعدی صرفاً از باب توارد و تصادف بیتی مثل ابوالمثل سروده باشد، تصوّری است که عقلش، بهسادگی، نمیکند تصدیق!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
داستان بره و گرگ بهانهجو!
داستان مشهوری در منابع قدیم یونانی و عربی و فرانسوی و ...نقل شده که گویا در ایران باستان هم سابقه دارد. این داستان از طریق آثار لافونتن وارد فارسی معاصر هم شده و شاعرانی آن را به نظم کشیدهاند. خلاصۀ داستان این است:
روزی گرگی از کنار رودخانهای میگذشت که به برّهای رسید و تصمیم گرفت او را بخورد؛ لذا رو کرد و با عصبانیّت به او گفت
تو آب رودخانه را گلآلود کردهای!
برّه پاسخ داد: من از پایین رودخانه آب خوردم و تو در بالای آن هستی، من چگونه میتوانم رودخانه را گلآلود کنم؟!
گرگ گفت: تو برّۀ بیادبی هستی و پارسال هم به من دشنام دادی!
برّه گفت: من تازه یکساله شدهام و پارسال به دنیا نیامده بودم!
گرگ گفت: تو در جواب درنمیمانی و من باید تورا بخورم!
....
به نظر میرسد اینکه این داستان در منابع کهن اقوام و ملل مختلف آمده، نشان میدهد که این حکایت بیانگر مضمون و مفهومی جهانی است. بشریّت همواره نگران بهانهجویی قدرتهای زورگو بوده است.
بدیهی است که گرگها اگر زورشان برسد برّههای ضعیف را خواهند خورد و جور کردن بهانه برایشان کار سادهای است.
چه سادهدلاند برّههایی که خیال میکنند با گرفتن بهانه از دست گرگها میتوانند به حیاتشان ادامه بدهند!
اخوان ثالث که او هم این داستان را به نظم کشیده، در پایان، از زبان گرگها سروده است:
تو به جرم ضعف محکومیّ و من حاکم به زور
میدرم اینک تورا، وین سادهتر قانون ماست!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
https://www.isna.ir/news/97080703727/
گفتگوی من با ایسنا
درباره زبان فارسی و فضای مجازی
روشنفکران ایرانی و شرطبندی روی اسبهای بازنده!
روشنفکران ایرانی در یکصدسال اخیر با بنبستها و سرخوردگیهای عجیب و متعددی روبهرو شدهاند؛ از جمله:
1. شکست مشروطه و برسرکارآمدن دوبارۀ مستبدّان که به حذف رهبران واقعی مشروطه انجامید. یکی از بزرگان این جریان گفته بود: "میخواستیم سرکه بیندازیم، شراب شد" به قول معروف چی فکر میکردیم، چی شد!
2. منزوی شدن روشنفکران حامی رضاشاه. بعد از شکست مشروطه عدّهای خیال کرده بودند اگر یک شخص قلدر را روی کار بیاورند میتوانند او را مثل عروسک خیمهشببازی هدایت کنند و تحت لوای قدرت او کشور را به مرزهای مدرنیته نزدیک کنند، امّا همان شخص بلای جان خود آنها شد!
3. اشغال ایران به دست متّفقین در شهریور سال 20 پایانی بود بر خوابوخیالهای روشنفکرانی که میپنداشتند با نزدیکشدن به آلمان هیتلری و در زیر پرچم نژادمشترک آریایی مورد ادّعای هیتلر میتوانند از روس و انگلیس فاصله بگیرند و کشور را به تجدّد و ترقّی برسانند!
4. کودتای 28 مرداد سال 32 نقطۀ پایان توهّمات کسانی بود که خیال میکردند قدرت جوان و تازهسربرآورده از جنگ امریکا قابل اعتماد است و میتوان باتکیه بر آن از فشار شوروی و انگلیس خلاص شد. این برهه همچنین هنگامۀ واشدن مشتهای آسمانکوب قوی حزب توده و هوادارانش بود ...چه سادهدلانی که پس از کودتا تیرباران شدند و چه مدّعیانی که ذلیلانه به کودتا پیوستند و چه مدّعیان دیگری که جانهای حقیر و تتمۀ آبرویشان را برداشتند و به آن سوی دیوار آهنین گریختند!
5. اواخر دهۀ 30 دوران سرخوردگی کسانی بود که خیال میکردند به برکت کمکهای امریکا از طریق اجرای اصل چهار ترومن آبی برای کشور فقیر و عقبماندۀ ایران گرم خواهد شد! همین حال را بعداً ، در دهۀ 40، کسانی داشتند که بر اصلاحات ارضی به عنوان راه برونرفت از بحران اقتصادی و اجتماعی تأکید میکردند.
6. سرکوب خشونتبار و سهمگین اعتراضات مردم در خرداد 42 آب پاکی بود بر دستان کسانی که تصوّر میکردند دیکتاتوری برآمده از کودتا قابل مهار است و از طریق شعارهایی چون شاه باید سلطنت کند نه حکومت" میتوان راه به جایی برد. از این تاریخ بود که جریاناتی مثل جبهۀ ملّی به گوشۀ عزلت خزیدند و گروههای چریکی با گرایش چپ سربرآوردند.
7. اواسط دهۀ 50 روزگار به بنبست رسیدن گروههای چریکی بود. اغلب این گروهها در این دوره با نفوذ ساواک و یا کشتهشدن و دستگیری اعضای اصلی آنها عملاً در این برهه به پایان رسیده بودند.
8. در1991م با فروپاشی اتّحاد جماهیرشوروی روشنفکران چپ ایرانی که برای چندین دهه هژمونی غالب بر فضای روشنفکری ایران را از آن خود کرده بودند رفتهرفته پایان کمونیسم و آرمانهای آن را باورکردند. کمونیسم یکی از خطرناکترین و خسارتبارترین تفکّراتی بود که درصورت پیروزنشدن انقلاب اسلامی میتوانست جامعۀ ایران را به قعر افغانستان تحت اشغال شوروی پرتاب کند!
9. و....اخیراً روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا آب یخی بود بر پیکر روشنفکران لیبرال دمکرات ایرانی که تصوّر میکردند، و البتّه میکنند، که امریکا یگانه نقطۀ مرکزی علم و دمکراسی و قدرت اقتصادی جهان است و با گفتوگو و نزدیکشدن به آن میتوان وارد چرخۀ پیشرفت شد!
متأسّفانه سیلی واقعیّت نتوانست بسیاری از این افراد را از خواب بیدار کند. مثلاً هنوز هم میتوان آدمهایی را یافت که ژستهای مارکسیستی میگیرند و سبیلهای استالینی خودشان را چرب میکنند و...
البتّه در همۀ این جریانات ملّت راه خودشان را رفتهاند و میروند و اگر میخواستند دل به آرمانهای روشنفکرانه بسپارند کلاهشان آنسوی معرکۀ سنّت و مدرنیته بود!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
تصحیح جدید حدیقةالحقیقۀ سنایی که حاصل تلاش 9 سالۀ علمی دکتر محمّدجعفر یاحقّی و دکتر سیّدمهدی زرقانی است، اتّفاق بسیار مبارکی است. این تصحیح متّکی بر نسخههای کهنی است که مرحوم مدرّس رضوی در تصحیح خود از آنها بهره نبرده بودند. تعلیقات مصحّحان گرامی از بخشهای ارزشمند کار است. این دو استاد گرامی ابیات مبهم حدیقه را نیز مشخّص کردهاند تا محقّقان بعدی به گرهگشایی از آنها بپردازند.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
بازنگری «دستور خطّ فارسی» در فرهنگستان زبان و ادب فارسی
دستور خطّ فارسی که در سال 1380 منتشر و تاکنون بارها تجدید چاپ شده، یک کتاب بالینی برای همۀ فارسینویسان است. کسانی که دوست دارند رسمالخطّ علمی و معتدلی را در نگارش فارسی درپیش بگیرند، به این کتاب کمحجم، امّا پرفایده نیاز دارند.
در سالهای اخیر تحوّلاتی در عرصۀ نگارش خطّ فارسی، خصوصاً در فضای مجازی صورت گرفته که بازنگری در برخی قواعد این کتاب را ضروری میکند. براین اساس فرهنگستان زبان و ادب فارسی اخیراً با حضور جمعی از صاحبنظران روزآمدکردن این اثر را در دستور کار قرار داده است.
شایسته آن است که استادان ادبیّات فارسی و زبانشناسی و اصحاب قلم، اعمّ از شاعران و نویسندگان و مترجمان و ویراستاران و خوشنویسان و...، با ارسال دیدگاهها و تجربیات خود در زمینۀ خطّ فارسی به یاری فرهنگستان بشتابند. شیوۀ خطّ فارسی هنگامی میتواند از کارآمدی حداکثری برخوردار باشد که چکیدۀ دانش و سلیقه و تجربیّات صاحبنظران این عرصه باشد و با مشارکت علمی همگان، بهدور از هرگونه افراط و تفریط تدوین شود.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
در حاشیۀ سخنان شهردار جدید تهران دربارۀ واردکردن مدیران و مستشاران خارجی!
خوشهیکلاند و ماه مدیران خارجی!
باتجربه تمامی پیران خارجی!
فرمود شهردار به عنوان راه کار
باید بیاوریم مدیران خارجی!
به به چه راه حلّ قشنگی، درود بر
اندیشۀ بلند خبیران خارجی!
دست کم از گروه نجومیبگیرها
ارزانترند مزدبگیران خارجی!
حتّی برای مشکل کنکور میتوان
آورد دستهدسته دبیران خارجی!
حالا که راه چاره همین است از چه رو
وارد نمیکنیم وزیران خارجی؟!
وقتی سفیر خوب نداریم و کاردان
احسنت و مرحبا به سفیران خارجی!
اسکاتلند کشور خوبیست، میتوان
از آن بیاوریم امیران خارجی!
بر طبق راه حلّ حناچی بنا کنیم
شهر فرنگ در دل ایران خارجی!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
ریشۀ مراسم نهم ربیع و "رفع القلم" در آیینهای کهن ایرانی
در آیینها و اسطورههای کهن رایج در ایران و نقاط مختلف جهان به جشنهایی اشاره شده که در آن مردم در روزهایی خاص از محدودۀ عرف و حتّی اخلاق حاکم بر جامعه فاصله میگرفتند. این مراسم معمولاً در ایّامی مثل "خمسۀ مسترقه" در آغاز سال که نحس و نمودار نوعی آشوب کیهانی بود، صورت میگرفت.
در این مراسم احیاناً نوعی "فحشای مقدّس" انجام میشده و افراد به روابط جنسی آزاد اقدام میکردند. از این آیین با نام "اُرجی" یاد میشود. این آیین غیراخلاقی بعداً در مذهب زردشت ممنوع شد.
نمونهای از این گریز از عرف مراسم "میروروزی" بوده است. در این آیین جای شاه و رعیّت عوض میشد و یک انسان عادّی را در روزهای پنجۀ دزدیده به شاهی برمیداشتند تا اگر بلایی در آن روزهای نحس نازل شد، به جای شاه مملکت بر آن میر نوروزی نازل شود!
شاید مراسم آبپاشی و آببازیهای رایج در چهارشنبهسوری و برخی شادمانیهای سیزده بهدر ادامۀ تعدیلشدۀ همین آیین اسطورهای بسیار کهن باشد.
به نوشتۀ مرحوم مهرداد بهار در دورۀ صفویّه نیز زنان، برخلاف دیگر ایّام سال، در روز سیزده بهدر بدون روبنده و چادر در انظار عمومی ظاهر میشدند و معتقد بودند که در این روز تخفیف حجاب مباح است. به عقیدۀ مرحوم بهار این رفتار میتواند صورت بسیار رقیقشدۀ آیین ارجی باشد.
به نظر میرسد که مراسمی که برخی از شیعیان ناآگاه در روز نهم ربیعالأوّل برگزار میکنند تداوم خاطرۀ مبهم همین آیین اسطورهای است. این افراد هم مثل انسانهای دوران کهن تصوّر میکنند در این روز خاصّ زیرپا گذاشتن برخی مسایل شرعی و عرفی و اخلاقی مباح است و هرگناهی مشمول "رفع قلم" میشود. بدیهی است که در منابع کهن شیعه به این مراسم اشاره نشده و برگزاری آن با مبانی فقه و عمومات اسلام و شیعه در تعارض آشکار است.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
انتقام از امینپور!
بارها و بارها خانوادۀ محترم مرحوم دکتر قیصر امینپور و دیگر استادان و دوستان آن شاعر درگذشته فریاد زدهاند که این شعر با مطلع:
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود...
از قیصر نیست و روح آن عزیز هم از این شعر بیخبر است، امّا عدّهای بااصرار زیاد این شعر ضعیف و پر از غلطهای وزنی را به شیوههای مختلف در فضای مجازی به نام آن بزرگوار منتشر میکنند و گوششان هم بدهکار چیزی نیست. معلوم نیست چرا از میان اینهمه سرودههای زیباو اصیل امینپور اینها به این شعر بیربط گیر دادهاند؟!
کمکم دارم به این نتیجه میرسم که تعمّدی در رواج این دروغ و جعل فاحش وجود دارد و عدّهای دارند از این راه امینپور را تخریب میکنند و شاید میخواهند از او به دلایلی انتقام بگیرند.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
طنز زرویی ماندگار شد!
کاری بیمعنیتر از گریستن بر کسی که عمری را در کار خنداندن خلایق گذرانده نیست، ولی اشک هم منطق درست و درمانی ندارد!
ابوالفضل زرویی نصرآباد بیگمان یکی از تواناترین ظنزپردازان معاصر در عرصۀ نظم و نثر بود. قوّت نظم و زلالی طبع و تسلّطی که بر متون قدیم و جدید فارسی داشت طنز او را یک سروگردن بالاتر از دیگران نشانده بود. او هم خودش ریشهدار و اصیل بود و هم هنرش؛ به گونهای که ردّ طنزش را از گلآقا تا دهخدا تا عبید و...میشد نشان داد.
بعضی از کسانی که شاگرد او محسوب میشدند یا حتّی نمیشدند، سالها قبل به طمع نان و نام و نواله بار سفر بستند و به جاهای دیگر رفتند و قلمشان را در اختیار دیگران قرار دادند و بعضیها هم ماندند و طنزهای تندشان را آتش تهیّۀ کارزار تبلیغاتی این جناح و آن جریان در داخل کردند، امّا ابوالفضل، علیرغم مشکلات جدّی مالی و بیماریی که بعداً به سراغش آمد و هرروز او را تکیدهتر میکرد، نه از این دیار کوچید و نه جزو ابوابجمعی باندهای سیاسی شد. او به قیمت تحمّل بیاعتنایی ارباب قدرت و انزوا در احمدآباد مستوفی بر همۀ وسوسهها و کارتهای دعوت دیگران چشم پوشید و آبروی فقر و قناعت را نبرد!
کسانی که حرمت قلمشان را به هجو و هزلهای سیاسی آلوده میکنند، با فرونشستن غبار حوادث از یادها میروند، امّا طنز سالم و عمیق نجیب و هنری، مثل آثار درخشان زرویی، ماندگار خواهد بود.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh