غایت ابداع منتشر شد.
غایت ابداع (منشآت عربی خاقانی) منتشر شد.
نشر خاموش
رقعی/ شومیز/210ص
علاقهمندان میتوانند این کتاب را از طریق پخش ققنوس www.qoqnoosp.com
و مراکزی مثل کتابفروشی توس تهیّه کنند.
خسرو گلسرخی درمیانۀ ردّ و قبول روشنفکران و جریانات سیاسی
سرنوشت خسرو گلسرخی، روزنامهنگار و شاعر معاصر از جهات مختلف شگفتانگیز است. صراحت شعرها و نوشتههای او و اظهارات شجاعانهاش در دادگاه که به طرزی استثنائی از تلویزیون دولتی پخش شد، در دوران وحشتناک و خفقانآلودۀ دهۀ پنجاه برای روشنفکران و جریانات سیاسی آن روزگار باورنکردنی بود؛ به همین دلیل بود که بسیاری در آن زمان تردیدی نداشتند که بگویند تمام ماجرا صحنهسازیی بیش نیست، امّا اعدام گلسرخی، به همۀ آن ذهنیّتها خاتمه داد و همانها که تا دیروز او را متّهم به همدستی با ساواک میکردند و میگفتند «از خودشان است»، یکباره تغییر موضع دادند و چه سرودهها و ترانهها که در ستایش این «شاعر بزرگ خلق» نسرودند و کار به جایی رسید که هر شعری که تعبیر “گل سرخ” در آن دیده میشد ، مشمول ممیّزی قرار گرفت.
اعدام گلسرخی نیز اتّفاقی غریب بود. شگفتی اعدام او در این بود که آدمهایی با پروندهها و سبیلهای ضخیمتر بودند که به حبس محکوم میشدند، امّا او که عملاً هیچ اقدامی علیه سلطنت نکرده بود، در 29 بهمن 1352 تیرباران شد.
با طلوع انقلاب و گسترش جوّ سیاسی بر میزان محبوبیّت گلسرخی و توجّه روشنفکران به او افزوده شد و جریانهای سیاسی مختلف برای کسب وجهه از نام این شاعر مبارز چه بهره ها که نبردند.
قانون زمانه امّا گویا خاموشی و فراموشی است…شگفتا بسیاری از آن ستایشگران، وقتی آبها از آسیاب افتاد و خودشان هم، مصلحت روزگار را، از پوستۀ انقلابیگری و چپگرایی بیرون آمدند و به لیبرالیسم روی آوردند، رفتهرفته در شاعری و ارجمندی او تردیدها کردند و از شما چه پنهان کسانی پیدا شدند که دوباره شایعاتی روی زبانها انداختند و گفتند که گلسرخی کشته نشده و او را در فلان کشور خارجی دیده اند و کلّ قصّه بازی ساواک و پرویز ثابتی بوده است.
بدینگونه میبینیم که حیثیّت انسانها برای برخی بازیچهای بیش نیست. هرگاه کسی در مسیر منافع آنان باشد، او را بر میکشند و به اعلی علیّین میرسانند و هرگاه تاریخ مصرف کسی سپری شد، یا موضعی برخلاف اهداف و تفکّرات آنان گرفت، او را به سادگی زیر پا میگذارند و له میکنند.
. ابلهامردا که دل در آفرین این جماعت ببندد یا از نفرین آنان شگفتزده شود.
در فیلم بخش کمتردیدهشدهای از پشت صحنۀ دادگاه گلسرخی را می بینیم که شجاعانه از فرجامخواهی استنکاف می کند و مردانه بر سر موضع سازشناپذیر خود ایستاده است.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
هراس
دریانوردان قدیمی
آن جاشوان بیمحابایی که با امواج میرقصند
دلهایشان
همواره از آرامش مرموز دریاها هراسان است
زیرا که میدانند
آرامش دریا
آبستن وحشیترین غوغای طوفان است.
من از رکود و رخوت دل
از لحظههایی اینچنین بیعشق
بیحاصل
بسیار میترسم!
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
هزاران جاده پیش گامهای خستة من بود
هدف تنهای تنها رفتن و... همواره رفتن بود
سرابی در سرابی بود اگر سرمنزلی دیدم
تمنّای مُحالی بود اگر شوق رسیدن بود
جنینی بود شادی نطفهاش از مرگ آبستن
که زهدان جهان از زادن شادی سترون بود
دلم پوسید در زنجیرة این دور بیپایان
نهاد این جهان جز با فراق و درد دشمن بود
نه تدبیریّ و نه رایی، نه اوج نیروانایی
تناسخ نیز در این چرخه اوهام برهمن بود
جهالتها و غفلتها بهای شادمانیهاست
کجا این نعمت اینجا قسمت جان و تن من بود
دل از یاران بریدم چون بهرغم قصّهها دیدم
تهمتن هم اسیر چاه بیفریاد بیژن بود
به آرامش رسیدم وقتی از آسودگی رستم
که سرِّ جُستن آرامش از آرام رَستن بود!
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
دفع بلا/ دفع وبا
گر میفروش حاجت رندان رواکند
ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
نسخههای کهن حافظ به جای "دفع بلا" که ضبط غنی، قزوینی است، "دفع وبا" دارند که همین درست است. گویا کسانی که نکتۀ این ضبط را درنیافتهاند، آن را به دفع بلا تبدیل کردهاند.
امّا آنان که ضبط دفع وبا را پذیرفتهاند نیز در توجیه آن با مشکلاتی روبهرو شدهاند؛ مثلاً خانلری نوشته است:
آنچه این معنی را تأیید میکند، این است که در طبّ قدیم نوشیدن شراب را در دوران شیوع وبا از وسایل پیشگیری و عدم ابتلای به مرض میشمردند.
امّا این معنی این اشکال بزرگ را دارد که دفع وبا در بیت به "ایزد" نسبت داده شده، نه باده!
شاید برای دفع همین اشکال است که حمیدیان وبا را در اینجا در معنای بلای عام و یا دارای ایهام به مرض خاص و بلای عام گرفته است تا بیربطی وبا و گناه را توجیه کرده باشد. ایشان شواهدی هم از خاقانی و مولوی آوردهاند که نشان دهند وبا در متون دیگر هم به معنی بلا آمده است. البتّه دلالت برخی از شواهدی که آوردهاند، بر معنای مورد نظر محلّ نظر و اشکال است.
به نظر میرسد که برای درک بهتر بیت و حلّ اشکال آن توجّه به دو نکته لازم است:
یک) وبا در گذشته نام عامّی بوده است برای بیماریهای واگیردارکه معمولاً به سبب عفونت هوا و آلودگی محیط پدید میآمده و گروهگروه مردم را به کام مرگ میکشیده است؛
دو) درکنار باور پیشین، این باور نیز درمیان مردم وجود داشته که وبا معلول خشم خداست و هنگامی که گناهانی درمیان جامعه رواج مییابد ایزد مردم را به وبا مبتلا میکند تا آنان به خود بیایند و ترک گناه کنند.
مولوی در مثنوی درهمین حالوهوا سروده است:
ابر برنآید پی دفع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات
یعنی اگر مردم زکات نپردازند خشکسالی میشود و بر اثر زشتکاری وبا شیوع مییابد.
بنابرآنچه گذشت معنی بیت بهروشنی و بدون هیچ تکلّفی این است:
اگر میفروش برای کار خیر حاجت رندان را روا کند، خدا نیز از کَرَم خویش گناهان خلق را که باعث شیوع وبا شده خواهد بخشید و وبا را از آنان دور خواهد کرد.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
"گر خدا خواهد" نگفتند از بَطَر
پس خدا بنمودشان ضعف بشر
بیماریهایی مثل آنفلوآنزا که از از ابتدای پیدایش تا کنون صدها میلیون انسان را به کام مرگ کشیده و هنوز هم که هنوز است، هرساله دهها هزار نفر را، حتّی در کشورهای پیشرفتۀ جهان، با داس مرگ درو میکند و بیماریهایی مثل ایدز و سارس و ابولا و ...و اخیراً کرونا و برخی از انواع سرطان، امراض عادی و طبیعی نوع بشر نیستند. این بیماریها عارضههای دوران مدرناند که هرگز بشر تا پیش از این دوران با آنها آشنا نبوده است. این امراض عمدتاً یا در آزمایشگاههای جنگهای بیولوژیکی تولید شدهاند یا حاصل سوء رفتار بشر با طبیعت و محیط زیست و تصرّفات ناصواب او در محیط پیرامون خویشتناند.
بشر علمزده و مغرور قرن نوزدهم و اوایل بیستم دچار این توهّم بود که همۀ بیماریها را با قدرت علم و تکنولوژی ریشهکن کرده و تا نابودی مرگ و رسیدن به جاودانگی فاصلهای ندارد. در آن دوران بودند سرمایهسالارانی که وصیّت میکردند پیکرشان را پس از مرگ درجایی یخزده نگهداری کنند تا پس از دستیافتن عنقریب بشر به فورمول جاودانگی دوباره آنها را زنده کنند و بتوانند جاودانه بر زمین خدا، هرگونه دوست دارند، جولان دهند!
امّا چیزی نگذشت که کاخ کاغذی این خیالات فروریخت و بشریّت مغرور و سرکش دریافت که آنچه تصوّر میکرده اوهامی بیش نبوده است. تلخکامیهای دو جنگ عالمگیر، با میلیونها کشته، که محصول مستقیم مدرنیته بود و رواج بیماریهای تازه و کابوس بازگشت بیماریهای جهشیافتۀ قدیمی، در شرایطی که داروهای فعلی دیگر پاسخگوی آنها نیستند و گسترش بحرانهای زیستمحیطی و اجتماعی و روحی و...، خیلی زود انسانهای فهیم جهان را به این نتیجه رساند که مدرنیته آن بهشت گمشدهای که فکر میکردند نیست. بسیاری از گرایشهای بشری در دنیای مدرن به مذهب و معنویّت نیز ریشه در همین اندیشه دارد.
گفتم "انسانهای فهیم جهان" وگرنه هستند هرهریمذهبان سبکعقلی که در اینسوی دنیا هنوز در حالوهوای قرن نوزدهم زندگی میکنند و دچار همان غرور و اعتماد بیش از حدّ به تکنولوژی هستند و نمونههای آنها را در بین مقامات کشوری بهوفور میتوان یافت.
اینروزها شاهد آنیم که برخی از عوام این جماعت از اینکه مساجد و اجتماعات مذهبی برای پیشگیری از بیماری تعطیل شده و مردم به استفاده از الکل برای ضدّعفونی کردن روی آوردهاند ابراز خوشحالی میکنند و این وقایع را نمونۀ شکست مذهب، و به قول خودشان خرافات میپندارند. این کوتهفکران اینقدر سواد ندارند که بدانند تعطیلکردن مناسک در شرایطی که باعث اضرار شود از احکام بدیهی فقهی است و استفادۀ طبّی و بهداشتی از الکل نیز هرگز تاکنون حرام نبوده و تاجایی که میدانیم، کسی الکل ضدّعفونی را نجس نمیدانسته است!
فارغ از این جماعت سطحی، واقعیّت آن است که بشر امروز دچار بحرانهای روزافزون و مشکلات لاینحلّی است که نه دست خرد فردی و نه عقل جمعی او نمیتواند گرهگشای آنها باشد. چنین بشری کمکم چارهای جز فرودآمدن از خر شیطان انانیّت و استبداد نفس سرکش ندارد و لاجرم روزی که حبابهای امیدهای کاذب به خویشتن و علم ناقص مادّی در پیش چشمهای به عجز نشستۀ او متلاشی شد، در اوج یأسِ از زمین چشمان مضطربش را به آسمان خواهد دوخت. در آن روز یقیناً مناسبات انسانیتری بر زمین فرمانروایی خواهد کرد.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
از زمستان 66 تا زمستان 98
"توجّه! توجّه! علامتی که هماکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیّت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که حملۀ هوایی انجام خواهد شد. محلّ کار خود را ترک و به پناهگاه بروید!"
این جملات و آژیر اضطرابآفرین بعد از آن موسیقی آشنای بسیاری از مردم ایران در سالهای جنگ، بهجز مناطق جنگی بود. این آژیر در این مناطق که زیر بمباران و گلولهباران روزانه قرار داشت، یک یا چندینبار، آنهم در آغاز جنگ، نواخته شد و وضعیّت قرمز در این شهرها هشتسال، تا پایان جنگ، تداوم داشت. طبعاً مردم و رزمندگان این شهرها تا حدود زیادی به شرایط جنگی عادت کرده بودند و کمتر در شرایط بمباران دچار هراس میشدند، امّا پخش این آژیر در زمستان سال 66 برای مردم تهران که گوششان با این موسیقی کمتر آشنا بود، سخت دلهرهآور بود.
در دوران موشکباران پنجاهروزۀ تهران حدود 135 موشک دوربرد با تخریب متوسّط به تهران اصابت کرد و خرابیها و تلفاتی هم داشت.
موشکباران شباهتها و تفاوتهایی با بحران فعلی کرونا داشت:
مدارس در آن سال، مثل حالا، تق و لق شدند و دانشگاهها نیمسالی را که به "ترم موشکی" معروف شد گذراندند؛
ترس و وحشت بر مردمی که عادت به این اوضاع و احوال نداشتند، حاکم شد و الحقّ وحشت آن زمان به دلایل روانی بیشتر از امروز بود. طبعاً تخریب و کشتار موشکها از لحاظ نظامی چندان زیاد نبود و هر موشک به فرض اصابت صحیح تنها چند نقطه از چندمیلیون نقطه را میتوانست هدف بگیرد؛ امّا فضای خوف اجازۀ محاسباتی از این دست را به مردم نمیداد. هدف صدّام هم از این کار فقط جنگ روانی و به ستوهآوردن مردم و تأثیر بر تصمیمگیریهای مسئولان وقت بود.
در آژیر وضعیّت قرمز از مردم خواسته میشد که به پناهگاه بروند و امروز از مردم میخواهند که برای در امانبودن در خانههایشان پناه بگیرند.
بسیاری از مردم، خصوصاً مرفّهترها در آن سال تهران را به سوی شهرهایی در شمال و شرق ترک کردند و بحرانهایی را در شهرهای دیگر آفریدند؛ مثل امروز که عدّهای با وجود نهی شدید همین کار را انجام میدهند!
موشکباری صدّام پازلی بود که ستون پنجم داخل و خارج آن را تکمیل میکرد. رادیوی بی بی سی در آن زمان، مثل امروز که اخبار کرونای ایران را در صدر اخبار جهان قرار داده، وظیفه داشت که جزئیّات حملههای صدّام را با آبوتاب فراوان بیان و حتّی توجیه کند و صدّام را صلحطلبی جلوه دهد که برای رسیدن به آشتی به موشکباران بیگناهان و تهدید به حملۀ شیمیایی به شهرها دست زده است!
و تفاوتها و مشابهتهای دیگر.
زمستان 66 گذشت و صدّام به گور رفت. زمستان 98 هم با همۀ دشواری خواهد گذشت و روسیاهی برای زغال های داخلی و خارجی خواهد ماند.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
قرنطینه
زلال دلت را چو آیینه کن
به آیین آیینه بیکینه کن
در این روزها مثل سبزیّ عید
فضا را پر از عطر سبزینه کن
از این شنبههای پراز اضطراب
به اکسیر آرامش آدینه کن
اگر میرسد دستت، از مردمی
کمی فکر دستان پرپینه کن
زمستان نرفتهست، یکچند خو
به گرمای دلچسب شومینه کن
فضای مجازی شب است و دروغ
حذر زین شب بیطمأنینه کن
از افکار منفی، خیالات دور
دوروزی دلت را قرنطینه کن
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
بهار در قرنطینه!
نسیم خرّم نوروز و عطر تازۀ عید
دوباره بوی بهاران در این هوا پیچید
ولی چو دید خیابان و کوچه مسموم است
به خاک سالم گلدان خانهها کوچید!
#در_خانه_بمانیم
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
کرونولوژی کرونائیسم!
اینروزها شبهفیلسوفانی یافت میشوند که شیوع کرونا را رخنهای در ایمان خلق میپندارند و در قیاسی باطل آرزو دارند که این ویروس به قول صداوسیما منحوس، چون طاعونی که قرون وسطی را،به رنسانس پیوند زد، راه را بر غلبۀ سوداها و تفکّرات آنان هموار سازد؛ درحالی که آنچه کرونا تاکنون برملا کرده، ضعف نظام سرمایهداری و نظم گلخانهای حاکم بر آن است.
ظلمتی بیهوده میتابد از این فانوسها
بندانگشتیست اینجا عمق اقیانوسها
گوش عالم کر شده، بینکتۀ سنجیدهای
زین خروش سنجها و این غریو کوسها
کِرمهای پیلهاند این کاسبان فلسفه
سودی از آنان نمیبینی مگر افسوسها
مدعیّ فلسفه، لیک از غرور و از سفه
منکران راز «یاسبّوح» و «یاقدّوسها»
همگنانِ غار افلاطون و چون اصحاب کهف
خفته امّا در شب آشفتۀ کابوسها
نکتههای تازۀ این فیلسوفان کهنهتر
از حدیث کاهنان در عهد دقیانوسها
طوطیانی چندحرف از این و آن آموخته
زاغکانی خویشتنآراتر از طاووسها
نیست درمان و دوایی درد اینان را که نیست
چارۀ درد جهالت نزد جالینوسها
تازگیها دلخوشند از اینکه ویروسی غریب
شعلهها شاید زند در خرمن ققنوسها
تا حقیقت را مگر چون فکرشان باطل کند
دل به یک ویروس بستند این کم از ویروسها
نکبت است این حکمت نابالغ این کودکان
همچنان چون هیئتِ منحوس بطلمیوسها
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
یقین گمشده
به این شکستۀ بیدستوپای سرگردان
یقین گمشدهاش را به عشق برگردان
هنوز میشود این دل شکستهتر باشد
دل شکستۀ ما را شکستهتر گردان
بریز هرچه عطش را به کام تشنگیام
لبان شعلهورم را به گریه تر گردان
بس است هرچه تپیدیم زیر خاکستر
بسوز جان مرا باز و شعلهور گردان
مرا که تشنگی از آب خوشتر است امروز
کنار چشمه ببر، تشنهکام برگردان
دعای ما که دعا نیست، ادّعاست فقط
هرآن دعا که نمودیم بیاثر گردان
دل مرا به کنار ضریح عشق ببر
رمیدهآهوی بیتاب دربهدر گردان
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
ویروس تاجی و همکاری طبّ قدیم و جدید!
تصمیم وزارت بهداشت مبنی بر استفاده از طبّ سنّتی و ایرانی در مهار ویروس تاجی (کرونا) اقدام خردمندنهای است. چینی ها هم قبلاً از طبّ بومی خودشان در درمان این بیماری استفاده کردهاند. پزشکی سنّتی ایرانی، هرچه آن را بنامیم، حاصل هزاران سال تجربۀ نیاکان ماست که نباید به بهانۀ سخنان و رفتارهای نابخردانۀ برخی مدّعیان طبّ سنّتی نادیده گرفته شود.
واقعیّت آن است که ویروس تاجی خیلی چیزها را در دنیای ما دچار چالش کرده است و شاید بیش از هرچیز پزشکی مدرن را! پزشکی جدید تاکنون به دارو و پادزهر خاصّی برای درمان کرونا دست نیافته و پزشکان، بهناچار، در مهار آن از برخی داروهای مالاریا و ایدز استفاده میکنند. در درمان این بیماری معمولاً تلاش میشود که بدن بیمار را تقویت کنند و با تسهیل شرایط تنفّسی او کاری کنند که بدن بیمار بتواند خودش را از چنبرۀ این بیماری خلاص کند و این دقیقاً همان شیوۀ طبّ سنّتی ماست که بر اعتدال مزاج متکّی و معتقد است وقتی بدن توانمند باشد و به اعتدال برسد می تواند از خودش در برابر عوامل مهاجم دفاع کند و خودش را در شرایط مختلف بازسازی نماید.
دانشکدههای پزشکی و طبیبان و حکیمان واقعی سنّتی ما باید به زبان تفاهمآمیزتری دست یابند و از انکارهای تعصّبآلود پرهیز کنند و اجازه ندهند برخی از مدّعیان کمسواد فضا را مسموم کنند. خدارا چه دیدید شاید ویروس تاجی ناجی طبّ قدیم و جدید ما باشد و زمینۀ گفتگوی علمی بین این دو را فراهم کند.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
غزلی منتشرنشده از مرحوم سیّد حسن حسینی
تا شبم را روشن آن چشم معمّایی نکرد
ظلمت دیرینهام احساس تنهایی نکرد
دل به دریای جنون زد به امید ساحلم
خوف از طوفان و تندر مرغ دریایی نکرد
چشم نازیبا نبُرد از روی ماهت بهرهای
حسن یوسف در نگاه زشت زیبایی نکرد
درسفر بودی و من از یاد چشمت جرعهنوش
هیچکس از دور چون من بادهپیمایی نکرد
هیچچیزی جز عبورت از کنار بسترم
لحظۀ جانکندن ما را تماشایی نکرد
گرمی شوق گرفتاری زبانم را گشود
هیچ بلبل در قفس چون من خوشآوایی نکرد
مثل تنهایی بلایی نیست در عالم، ولی
آنچه هجران تو با من کرد تنهایی نکرد
شعر من با شیوۀ اهل زمان بیگانه نیست
با غزلهایم غریبی روح نیمایی نکرد
#سید_حسن_حسینی
به نقل از کانال همسفر باد
در قاب خزان
چو شاخهای که امیدش به برگوباری نیست
بهار آمده، امّا مرا بهاری نیست
نوشته است: بهار است، شاخهها سبزند
ولی به گفتۀ تقویم اعتباری نیست
مرا که عطر بهشت از تن تو بوییدم
به باد هرزۀ اردیبهشت کاری نیست
درون قاب خزان ایستادهام، بیبرگ
ز هیچ رهگذرم چشم ِ انتظاری نیست
تو مثل باد بهاری، گرهگشا، سرسبز
ولی دریغ، تو را عهد استواری نیست
قرار بود که از عشق نگذریم، ولی
گذشتم از تو و دیگر مرا قراری نیست
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
مهرۀ مار
در طبّ قدیم برای حجرالحیّه یا مهرۀ مار خاصیّت پادزهری قائل بودند و میگفتند اگر این مهره را خیس کنند و بر محلّ مارگزیدگی بنهند شفابخش خواهد بود. آنان سوختۀ عقرب را نیز برای علاج عقربگزیدگی مفید میشمردند. در پزشکی جدید هم واکسنها را از ویروسها و باکتریهای تضعیفشده به دست میآورند. براین اساس مبنای دانش واکسنسازی بر گذشتگان ما معلوم بوده است و این البتّه نکتهای است که پزشکی جدید حاضر به اعتراف به آن نیست.
خاقانی که در طبّ دانش گسترده ای دارد بر آن است که مهرۀ مار را فقط به بیمار باید داد و از مصرف بی رویّۀ آن باید پرهیز کرد:
مهرۀ مار بهر مارزدهست
به کسی کز گزند رَست مده
مهرۀ مار یا مهرۀ جاندارو را، چنانکه در ویدیو ملاحظه میفرمایید، از پشت سر برخی مارها به دست میآورند؛ خاقانی:
بهترینجایی به دست بدترینقومی گرو
مهرۀ جاندارو اندر مغز ثعبان دیدهاند
مهرۀ نوش و مهرۀ نوشین و مهرۀ ارقم هم از تعبیراتی است که در دیوان خاقانی به مهرۀ مار اشاره دارد. در فرهنگ عامّه برای مهرۀ مار خاصیتهای جادویی ازجمله ایجاد جذّابیّت و تحبیب قلوب قائل اند.
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
آذرخش واپسین
اگر آتشفشانی سرد گردد
یا بهاری زرد
یا دریاچهای تبخیر
یا کوهی به زیر بارش برف زمستان، پیر
یا...
جای شگفتی نیست
شگفت آنجاست
یک دریای طوفانیّ بیپایاب
خاکستر شود روزی...
چه کردی با دلم ای آذرخش واپسین
ای شعلهّ موذی!؟
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
جوامع صنعتی پیران کهنسال مبتلا به کرونا را در شرایطی به بهانۀ نداشتن صرفۀ اقتصادی در کام مرگ رها میکنند که رمق این اشخاص را در سالهای جوانی مکیدهاند و آنها را سالهای طولانی تا توانستهاند، استثمار کردهاند!
وانهادند تورا؛
مثل اسکیموها
که کهنسالان را
در بیابانهای یخزده می افکندند
تا تن لاغرشان
طعمۀ گرگ شود.
مرگ در چشم تو زل زد، خاموش
- مانند عقابی زخمی–و تو
تلخ، در چشمانش خیره شدی
ناگهان،
زانوانت لرزید
درد در سلسلۀ اعصابت
بیمحابا پیچید
دستهایت مأیوس
در پی چیزی گشت
خون کفآلودی
از دهانت به روی بسترِ چون برف، سپید
قطره
قطره
پاشید...
در توحّش چه تفاوت دارد
رسم اسکیموها
با به جرم پیری
جانسپردن تنها؟
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
جوامع صنعتی پیران کهنسال مبتلا به کرونا را در شرایطی به بهانۀ نداشتن صرفۀ اقتصادی در کام مرگ رها میکنند که رمق این اشخاص را در سالهای جوانی مکیدهاند و آنها را سالهای طولانی تا توانستهاند، استثمار کردهاند. این رفتار شبیه رفتار اسکیموهایی است که پیرانشان را روی قطعات یخ یا در دل بیابانهای برفی رها میکردند تا یخ بزنند یا طعمۀ حیوانات وحشی شوند!
وانهادند تورا؛
مثل اسکیموها
که کهنسالان را
در بیابانهای یخزده می افکندند
تا تن لاغرشان
طعمۀ گرگ شود.
مرگ در چشم تو زل زد، خاموش
و تو، مانند عقابی زخمی
تلخ، در چشمانش خیره شدی
ناگهان،
زانوانت لرزید
درد در سلسلۀ اعصابت
بیمحابا پیچید
دستهایت مأیوس
در پی چیزی گشت
خون کفآلودی
از دهانت به روی بسترِ چون برف، سپید
قطره
قطره
پاشید...
در توحّش چه تفاوت دارد
رسم اسکیموها
با به جرم پیری
واگذارند کهنسالی را
تا بمیرد تنها؟
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
هیچ
پوچ است تمنّای عنایت از هیچ
هیچ است حکایت و روایت از هیچ
از هیچکسان هیچ ندارم گلهای
لب بسته ام از شکر و شکایت از هیچ
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
از آن زمان که انسان خودمحور لجامگسیخته بر گردونۀ ماشین سوار شد وخود را خداوندگار زمین پنداشت و منابع طبیعی را که حاصل میلیاردهاسال بود، در زمانی کوتاه به غارت برد و زمین و زمان را به تباهی کشید، آرامش و شادی و نشاط خود را نیز از دست داد و مستیها و غفلتها و هیجانهای کاذب هم گرهی از کار او نگشود!
سرچشمههای باران با آنهمه زلالی
خشکید و رفت برکت از دشتهای شالی
رویید جنگل دود، خشکید رود مسدود
جان داد نقش و فرسود بر دارهای قالی
انسان و درد غربت، در سالهای حسرت
در روزگار عُسرت، در قرن خشکسالی
مردان شهر خاموش، از قصّهها فراموش
امّا پر از هیاهو مردان لاابالی
بر روی شاخۀ شب، در ظلمتی لبالب
دیگر نمیدرخشید خورشید پرتقالی
مفهوم عشق و ایمان کم کم به موزهها رفت
مانند نقش گنگی بر کوزهای سفالی
هر روز قد کشیدند، هر روز سد کشیدند
دیوارهای سیمان در غفلت اهالی
در وهن این تجدّد، تبعید میشد از خود
انسان بارکُددار، انسان انتقالی
آزاده و رهیده، آرام و پرکشیده
خود را خیال میکرد در اوج بیخیالی
چون خلسههای افیون، در لحظههای افسون
سرشار میشد امّا از خویش بود خالی
وقتی که عشق گم شد، کمیاب شد صداقت
طفلی به نام شادی گم شد در این حوالی...
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
سنگ قبر
آدمی راه چون به دوران یافت
خویش را ذرّهای شتابان یافت
شد به وهمی غریب آغشته
وهم او زود رنگ طغیان یافت
تسمه از گُردۀ زمانه کشید
چون بر این خاک تیره جولان یافت
آسمان را تنور آزونیاز
ماه را قرص کوچک نان یافت
صاحبِ خانه خویش را پنداشت
هرکه را غیر خویش مهمان یافت
شیرۀ خاک را مکید و گیاه
دست چون بر گیاه و حیوان یافت
چون به شر کرد این بشر عادت
خوی حیوان و خُلق شیطان یافت
آخت شمشیری از مدرنیته
قدرت و شوکتی فراوان یافت
تاخت بر اسب سرکش تکنیک
سرعت رعد و برق و طوفان یافت
تازیانه نواخت بر تن رود
موج را زین هراس لرزان یافت
چون دل ذرّه را شکافت در آن
دوزخی سهمگین و سوزان یافت
تا خدایی کند به روی زمین
هیبت و شوکت خدایان یافت
برد از یاد مهربانی را
آدمی قصّهای پریشان یافت
به زمانه قسم، بنیآدم
در بساط زمانه خسران یافت
بر سر سنگ قبر او بنویس:
بشر اسطورهای که پایان یافت!
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh
ایّام به غم، چنانکه دانی، بگذشت
در غصّه مرا جمله جوانی بگذشت
در مرگ خواصّ زندگانی بگذشت
عمرم همه در مرثیهخوانی بگذشت
خاقانی شروانی
محمّدرضا ترکی
@faslefaaseleh