eitaa logo
فصل فاصله
304 دنبال‌کننده
323 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زبان ترکی آذربایجانی آذربایجان نام منطقه‌ای کهن و پرافتخار از ایران است. زبان مادری بیشتر مردم آذربایجان زبان «آذربایجانی» یا «ترکی آذربایجانی» است، در برابر زبان ترکی استانبولی. این زبان خود دارای لهجه‌های مختلفی است. زبان آذربایجانی یا ترکی آذربایجانی یا آذری فعلی ربطی به زبان آذری باستان که از شاخه‌های زبان پهلوی بوده ندارد. بنابراین اطلاق ترکی و آذری و آذربایجانی و ترکی آذربایجانی بر زبان مردم آذربایجان خطا نیست. مسائل قومیّتی را نباید چاشنی منازعات سیاسی و دست‌مایۀ تخریب رقیب کرد. @faslefaaseleh
پل انسان لجوج چون‌که نافرمان شد سمفونی مرگ نغمۀ انسان شد در بین حیات و او پلی حائل بود سیلاب فنا آمد و پل ویران شد! @faslefaaseleh
از مائو تا رهبر کرۀ شمالی! در سال‌های قبل از انقلاب، به‌دلیل غلبۀ تفکّرات چپ در بین دانشگاهیان و روشنفکران، مرسوم بود که این‌قبیل اشخاص، عکس‌هایی از مبارزان چپگرای جهان را با خودشان همراه داشتند یا در اتاق‌هایشان نصب می‌کردند. تصویرهایی از فیدل کاسترو و مائو، رهبر چین، از تصاویر پرطرف‌دار آن زمان بود. عکس چه‌گورا هنوز هم که هنوز است با آن ستارۀ سرخ روی پیشانیش در اتاق‌های روشنفکرجماعت می‌درخشد. معروف بود که روزی مأموران ساواک به خانۀ دانشجویی ریخته بودند. یکی از مأمورها که آدم ساده‌دلی بود، بعد از زیروروکردن خانه و وسایلش، و خصوصاً کتاب‌های آن دانشجوی بیچاره، روکرده بود به او و گفته بود، دست از این کارهایت بردار. این کتاب‌ها چیست که می‌خوانی؟ وبعد با اشاره به عکس مائو که روی طاقچۀ اتاق بود، گفته بود: اگر فکر خودت و جان خودت نیستی، فکر این پدر پیر و بدبختت باش! حالا حکایت یکی از نامزدهای محترم انتخابات است که برای تخریب یک نامزد دیگر و ترساندن جامعه از رأی‌دادن به او عکس مائو را با عکس رهبر کرۀ شمالی اشتباه گرفته است! @faslefaaseleh
سعدی یوسف شاعر مشهور عراقی در هشتادوهفت سالگی در لندن درگذشت ترجمۀ دو سرودۀ کوتاه او را بخوانید: میراث چندی بعد اردیبهشت با روح و رایحه‌هایش چون جهانگردی رخت برمی‌بندد و نشانه‌های تعجّب را روی غبار پنجره جا می‌گذارد و ماندگاری را برای من به میراث می‌نهد… در غربت بیابان در غربت بیابان در دل رمل‌های جاودان و فریادهای گنگ صحرا نه گوری برایش کندند نه پیش از مرگ لبانش را با آبی مرطوب کردند و نه به حرف‌های ماسه‌ای و نابههنجارش گوش سپردند که هیچ یک را یارای آن نبود تا گوری برایش حفر کند لبانش را لمس کند و حرف‌هایش را بشنود زیرا همهّ آن‌ها ، همچون او جان سپرده بودند در غربت بیابان.* *بخشی از سروده ای نسبتا بلند. @faslefaaseleh
لاشخورها ازهر طرف علیه شما نقشه می‌کشند چون جغد در زمین و هوا نقشه می‌کشند مانند لاشخور همه‌جا چرخ می‌زنند در لابه‌لای مزبله‌ها نقشه می‌کشند وقتی سکوت کرده و کاری نمی‌کنند در گوشه‌ای بدون صدا نقشه می‌کشند هرگز مکن خیال که این کرکسان شوم تنها علیه ما و شما نقشه می‌کشند وقتی خدانکرده خدا را صدا کنند دارند برعلیه خدا نقشه می‌کشند از مرزهای نقشۀ جغرافیای ما تا تکّه‌ای کنند جدا، نقشه می‌کشند هرروز طرح تازه‌ای و نقش تازه‌ای حیلت نمی‌کنند رها، نقشه می‌کشند از نقشه‌های سادۀ سابق گذشته‌اند دیگر نشسته‌اند و «فرانقشه» می‌کشند ما خود اسیر تفرقه‌هاییم و دشمنی بی‌خود مگو: چگونه، چرا نقشه می‌کشند؟! @faslefaaseleh
بیا تا گل برافشانیم.... ظنز و تسخری که در کلام این گویندۀ محترم نسبت به حافظ احساس می‌شود، نکتۀ تازه‌ای نیست. روشنفکران ما فراوان از این‌قبیل سخنان گفته‌اند که باید به آنان گفت: چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن‌شناس نه‌ای جان من، خطا اینجاست! البتّه صناعت شعر در مفهوم منطقی و فلسفیش همین‌گونه است که جناب سروش می‌گوید، امّا شعر در مفهوم ادبیش، آن‌گونه که بر زبان شاعرانی مثل فردوسی و نظامی و مولوی و حافظ جاری شده نسبتی با حکمت و معرفت دارد و لاف‌وگزاف و خیال‌بافی صرف نیست. وقتی حافظ می‌گوید: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر سخن‌شناس باشیم درمی‌یابیم که مدلول مطابقی سخن، یعنی شکافتن آسمان و درهم‌ریختن کرات آسمانی و درافکندن طرحی نو در آن که امری ناممکن است، مراد او نیست، بلکه می خواهد بر کرامت انسان و تسلیم‌نشدن او در برابر سرنوشت که آن را، در گذشته، حاصل تاثیر افلاک و آبای علوی بر زندگی انسان می پنداشتند تاکید کند. او اگر می‌سراید: چرخ بر هم زنم از غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک نیز از باب قاعدۀ «خذِ الغایات و اترک المبادی» چنین اندیشه‌ای در سر دارد و همچنین آن زمان که می‌گوید: «حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز» و... امّا هرگاه که دم از تسلیم و پذیرش جبر می‌زند، مراد او تسلیم در برابر مشیّت و ارادۀ الهی است و این هیچ‌منافاتی ندارد با ایستادگیش در برابر جبر روزگار و مقتضای گردش چرخ. او همان‌اندازه که در برابر مشیّت حق «گدای میکده» است که در برابر حق نیاز می‌آورد، در برابر فلک سرکش است و بر آن ناز می‌فروشد و حکم می‌کند: گدای میکده‌ام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم و این دو رفتار، البتّه لازم و ملزوم‌اند. مفهوم کلّی سخن حافظ در بیت مورد بحث (بیا تا گل...) این است که یار و همپیالۀ خود می‌خواهد که به شادمانی و مستی (اعمّ از مستی باده یا مستی عرفانی) روی بیاورند و با شادمانی جبر روزگار را که در پی آزار آن‌هاست باطل کنند و جهانی تازه، سرشار از سرور و عشق و مستی، بیافرینند! @faslefaaseleh
تقدیم به هموطنان مظلوم عرب؛ این مرزبانان سرافراز ایران ریخته برهم برنامۀ دشمن را می‌شناسد او هنگامۀ دشمن را تشنه‌کام است و تنش خسته، ولی هرگز بر نمی‌آورد او کامۀ دشمن را در هیاهوی سگان، عربدۀ گرگان دید چون تیز شده شامۀ دشمن را، خواند یک‌بار دگر شعر وفاداری زد به هم قافیۀ چامۀ دشمن را بر تنش دارد دشداشۀ اجدادی تا نپوشد به برش جامۀ دشمن را حقّ او تشنگی و فقر و فلاکت نیست پشت این ظلم نگر خامۀ دشمن را کفر گاهی به سر عمّامۀ دین دارد تاج شیطان شمر عمّامۀ دشمن را بی‌امان جنگید در جبهۀ خرّمشهر چون نمی‌خواست امان‌نامۀ دشمن را عرب شیردل شیعۀ ایرانی زد به خونش رقم انجامۀ دشمن را @faslefaaseleh