eitaa logo
فصل فاصله
306 دنبال‌کننده
323 عکس
35 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
کس باوجود عشق تو بی‌کس نمی‌شود این عشق سهم هرکس و ناکس نمی‌شود امّا بدون رنج و ریاضت به‌سادگی هرگز عیار عشق مشخّص نمی‌شود عشق مَجاز نیز حقیقی‌ست، زین‌سبب آلوده با خساست هر خس نمی‌شود چون عاشقی نهایت اخلاص جان ماست در جنب‌وجوش جسم ملخّص نمی‌شود بی‌شکل‌تر ندیده‌ام از عشق در جهان پس عشق هیچ‌گاه مثلّث نمی‌شود! چون فارغ است عشق از اشکال و رنگ‌ها هرگز مگر که پاک و مقدّس نمی‌شود باری‌ست روی شانه احساس آدمی بی‌بار عشق شانۀ اطلس نمی‌شود* مردانگی‌ست لازمۀ عشق، لاجرَم عاشق، چه زن، چه مرد، مخنّث نمی‌شود! گفتی: نگرد، نیست؛ بسی جسته‌ایم ما وقتی نجسته‌ایم بدان پس نمی‌شود گفتم: رها، رها شو از این تنگنای نفس خورشید آشکاره به محبس نمی‌شود آری به نور عشق بجو عشق را که عشق پیدا به دیدگان مهوّس نمی‌شود دل را حقیقتی‌ست در آن‌سوی آسمان محدود زیر طاق مقرنس نمی‌شود *در اساطیر یونانی اطلس مردی است که محکوم به بر دوش‌کشیدن بار زمین است. @faslefaaseleh
مقام رنج* قرار بوده از اوّل مگر که خوش باشیم؟! چرا برای کمی رنج روترش باشیم؟! جهان جهان خوشی نیست، ورطۀ رنج است خوشا که در دل طوفان رنج خوش باشیم برای یافتن اندکی خوشی تا کی تمام عمر بمیریم و زجرکُش باشیم؟! به تپّه‌های حقیر از چه دل‌خوشیم بیا که فاتحان سرافراز هندوکش باشیم به وقت یاری یاران صبور همچون میخ به پیش صولت اهریمنان چکش باشیم کمال آدمی این خورد و خواب‌ اگر باشد به جای نوع بشر باید از وُحُش باشیم! بیا مرنج و مرنجان، بیا مرنج از رنج** طریق خوشدلی این است، اگر بِهُش باشیم *داستایفسکی: مقام رنج به همه‌کس داده نمی‌شود. **"مرنجان و مرنج" شعار اهل فتوّت بوده‌است. @faslefaaseleh
گر عاشق صادقی مرنجان و مرنج گر مرد حقایقی مرنجان و مرنج در جنگ میان عشق و خودخواهی اگر با عشق موافقی مرنجان و مرنج
نه مثل فرشته‌ای، نه دامی، نه ددی در حدّ تعادلی، نه صفری، نه صدی انسانی و درک می‌کنی حال مرا دنیای مرا تو بهتر از من بلدی
با خویش اندیشید در زندان انسان‌هاست وقتی زمین بیغولۀ ویران انسان‌هاست با خویش اندیشید تنها مهره‌ای کوچک در بازی پیدا ولی پنهان انسان‌هاست با اینکه ماشینی‌ست این‌سان هوشمند، امّا در دست‌های وحشی و نادان انسان‌هاست آخر چرا با آن‌همه هوش و توانایی مانند یک بازیچه در دستان انسان‌هاست؟! اندیشه کرد انسان سرکش در سراشیبی‌ست او تا به کی در این جهان مهمان انسان‌هاست؟ اینک به جای عقل یا احساس، خودخواهی فرمانروای جان نافرمان انسان‌هاست وقتی که چشم‌انداز انسان مرگ و نابودی‌ست وقتی جهان ویرانه از عدوان انسان‌هاست، وقتی که درد مزمن عصیان به جان دارد تنها فنا، تنها فنا درمان انسان‌هاست امروز یا فردا و پس‌فردا...نه‌چندان دیر باری زمین در واپسین دوران انسان‌هاست حالا که این‌گونه‌ست، با این ظلم‌ و این عصیان‌ نابودگشتن کمترین تاوان انسان‌هاست... آن‌گاه اندیشید با خود هوش مصنوعی: حکم خرد این لحظه قصد جان انسان‌هاست با انفجاری سهمگین باید زمین را برد تا دوزخی که حاصل طغیان انسان‌هاست فعّال کرد آن‌گاه بی‌پروا مداری را با خویش گفت این نقطۀ پایان .... @faslefaaseleh
چون نور مگر به بامدادم برسند از پشت مه زمان به یادم برسند دل‌خوش به همین خاطره‌هایم از تو این خاطره‌ها مگر به دادم برسند @faslefaaseleh
فصل فاصله در روبیکا https://rubika.ir/faslefaaseleh
جامعه‌ای که علی و آرمان‌های بلندش را که به‌وسعت هستی بود، درک نمی‌کرد، نمی‌توانست بر بیعت غدیر پایبند بماند. این بود که حتّی عدالت او را نیز برنتابیدند و در برابرش ایستادند و بعد از کشتنش به دست‌بوس و پابوس ستم‌بارگانی رفتند که در افق ادراک آنان حکومت می‌کردند! هزاربار برای تو شاخ‌وشانه کشیدند هزار خطّ و نشانه به هر بهانه کشیدند مگر نگین عدالت پس از تو نقش نبندد چه نقشه‌ها که ستم‌خواهگان شبانه کشیدند تو برق عاطفه بودی به دیدگان یتیمان ولی به‌یاوه تو را نقش تازیانه کشیدند در آن زمان که تو بودی چه ظلم‌ها به تو کردند ولی پس از تو چه خواری که از زمانه کشیدند به دست‌بوس ستم‌بارگان شدند همان‌ها که پا ز عدل تو آن‌گونه ابلهانه کشیدند شهامتی که نمی‌خواست آن درشت‌سخن‌ها که پیش روی تو آزاد در میانه کشیدند پس از تو نم‌نمک آن زخم‌ها به چرک نشستند پس از تو کم‌کمک آن شعله‌ها زبانه کشیدند چه جمع اندک و غمدیده‌ای در آن شب تیره به کوفه پیکر پاک تو را به شانه کشیدند .... رهی دراز نداری، به او نیاز نداری علی امام کسانی‌ست که پَر ز لانه کشیدند؛ همان‌کسان که دل از دام دام‌ودانه بریدند همان‌کسان که شررها در آشیانه کشیدند @faslefaaseleh
شب است و تا به سحر نور ناب می‌بارد از آسمان به زمین آفتاب می‌بارد چقدر پولک رنگی از آسمان جاری‌ست فرشته نقل و نبات و گلاب می‌بارد مسافر ملکوت است هر نسیم امشب به گیسوان زمان مشک ناب می‌بارد شب نزول کتاب است بر زمین امشب بدون چتر بیا ماهتاب می‌بارد فرشتگان خدا مست مست می‌رقصند شب است و شاهد و شهد و شراب می‌ّبارد نه دیو رخصت رفتن به آسمان دارد که از کمان ملائک شهاب می‌بارد چه حاجتی به سوال است و خواهش و حاجت از آسمان کرامت جواب می‌بارد مگو کدام دعا مستجاب خواهد شد؟ دعا از ابر کرَم مستجاب می‌بارد برای شستن آلودگیّ خاک امشب گناه نیز به رنگ ثواب می‌بارد دعای زنده‌دلان مستجاب خواهد شد شبی که خون دل بوتراب می‌بارد ولی چه‌سود که از چشم‌های خستۀ تو درست در شب تقدیر خواب می‌بارد! @faslefaaseleh
صدای ولولۀ کائنات می‌آمد خروش رود عظیم حیات می‌آمد شبی که از دل آیینه‌های فروردین غریو شادی و شور و نشاط می‌آمد شبیه بانگ نخستین که در فضا پیچید طنین نغمه‌ای از شش‌جهات می‌آمد صدای بال ملایک از آسمان به زمین صدای جوشش روح قنات می‌آمد به روی بستر خشک زمین از آب حیات زلال و شسته هزاران فرات می‌آمد دو صف کشیده به شطرنج هستی از بد و نیک صدای همهمۀ کیش‌ومات می‌آمد برای کام کسانی که تشنه‌لب بودند شراب و شربت و شهد و نبات می‌آمد برای ما که گداییم، اگرچه بی‌همّت از آستانۀ جودش زکات می‌آمد شبیه زمزمه‌ای بود دور و هم نزدیک به هر کرانه شمیم صدات می‌آمد شب برات شب قدر آرزوها بود نوید روشن صبح نجات می‌آید... @faslefaaseleh
غم را باید که از خودت دور کنی بی‌واهمه زنده‌زنده در گور کنی نه‌اینکه فقط برای منفی‌بافی هرجور شده بهانه‌ای جور کنی!