eitaa logo
فصل فرهنگ | فلاح شیروانی
1.5هزار دنبال‌کننده
308 عکس
22 ویدیو
2 فایل
فضیلت «خوش خیالی» : «تاب بنفشه می‌دهد، طُرّۀ مُشک سای تو. پردۀ غنچه می‌درد، خنده دلگشای تو. شاه‌نشین چشم من، تکیه گه خیال توست، جای دعاست، شاه من! بی تو مباد جای تو!»(حافظ) ☘️ @fallahshirvani
مشاهده در ایتا
دانلود
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ۱ ▫️حضرت امام ره تنها یک شور نبود، او فهم متفاوتی از هستی، خدا، انسان، دنیا و زندگی را به میدان زندۀ حیات ما آورده بود و برای انسان باطنی قائل بود که قابل معماری و آبادانی است و زندگی او را محدود به دو نکتۀ فردی نه، بلکه محفوف به یک حیات گستردۀ اجتماعی که تنها با انضباط حکومتی می‌توان گوشه‌های آن را جمع کرد می‌دید، و اسلام را دین این نوع ورود به زندگی انسانی فهمیده بود و افق را تمدن‌سازی اسلامی می‌انگاشت. امام با این هیبت و هویّت در طول راه گویا هیچ مانعی را حسّ نمی‌کرد و هر پرچینی پیش روی او بی‌دوام بود و نشان داد آنچه به عالمیان و تاریخ نشان داد، و پس از آن همهْ بروزهای شگفت همه فهمیدند که با طلیعه‌های یک تمدن نوین مواجه شده‌اند. 🔹دشمنان بر خاموش کردن این شعله طرح‌های مختلفی ریختند، دوستان ژرف‌اندیش برای دفع خباثت‌های دشمنان آماده شدند و ذیل هدایت‌های این حکیم بی‌بدیل دوران، پنجه در پنجۀ این دژخیمان سده‌های طولانی حیات بشر انداختند و زوزۀ آنها را بلند کردند و «همچون صاعقه‌ای بر فرق آمریکا که رأس نظام شیطانی روزگار ما بود فرود آمدند». دوستان سطحی و دوستان کج‌اندیش و برادران شرور هم مشغول کارهایی شدند که اگر زحمت نمی‌افزود گاه سود چندانی نیز نداشت. ▫️امام چه ایده‌ای برای حیات ما داشت که با انضمام اراده‌های تابناک و مؤمنانۀ خود این مقطع تاریخ را چنین پیروز و موفق شخم زد و از آن خود و فکر و فرهنگ خویش کرد؟ این ایده را باید کاوید. در واقع همۀ این ایده به گونه‌های مختلف به دیده و جان مستعد مردم ایران اسلامی ما هدیه شده است، ولی تنها بخشهایی از این ایده بیشتر دیده شده است و بخش‌های زیادی از آن نیازمند بازتقریر هوشمندانه است و نیاز شدید زمانۀ ما نیز روشن شدن این طرح نبوغ‌آمیز است و طرح چهره کامل آن مایهٔ شگفتی یاران ایشان خواهد شد. امام با درایت تمام متوجه بود که طبعاً کسانی خواهند آمد که متوجه ریشه‌های این انقلاب که همان اندیشۀ متفاوت و قدسی امام و اسلام است خواهند شد و طرح بلند او را خواهند فهمید، به همین جهت با حوصله‌ای چون صبوری و متانت معماران بزرگ اجتماعی، مشغول هدایت و رهبری بود و دل‌نگرانی‌های دانشمندانه از خود نشان نمی‌داد. 🔹اکنون زمان فهمیدن آن ایده و آن فهم و آن طرح است و این رسالت مثل کوه دماوند پیش روی ما قد کشیده است و به هیچ وجه نمی‌شود آن را نادیده گرفت. باید این کاوش را با شور و حرارت و زاویه‌نگاه‌های جدید شروع کرد و به این کنجکاوی‌ها رونق‌های فراوان بخشید. ▫️نام آن را «نظریۀ حاکمیّتی نوین» گذاشته‌ایم (البته از منظر و برشی دیگر نام اصلی آن «نظریۀ ولایت» است) و به فضل و منت و مدد الهی در یک تحقیق گروهی با دوستان عزیز و فاضل مؤسسۀ فرهنگ و تمدن توحیدی مشغول کاویدن آن ایدۀ بلند شده‌ایم، کاوشی که خاکسارانه با عرض حاجت به پیشگاه امام زمان ارواحنا له الفداء و امام‌زادۀ خورشیدوش دوران‌مان حضرت امام خمینی ره و به تلنگر هیجان و سوز شهادت شهیدان خدمت، در رأس ایشان سیدابراهیم رئیسی عزیز، کلید خورده است و ان‌شاءالله با هدایت این عزیزان به پاسخ درخوری نیز منتهی بگردد. ┄┅••؛••┅┄ ▫️در این تحقیق تاکنون برادران عزیزمان عقیل رضانسب، امیرحسین سعیدی صابر، میثم پیمانجو، سعید خورشیدی، محمد حسن زاده، محمدحسین خانی، حامد خواجه، حسین علیمردانی، سید مرتضی شرافت، مرتضی قربانی، محسن کرباسچی، محمد صحرایی، مهدی اعلایی، حمید شب بویی، مدد کارمان بوده‌اند و اضلاع این تحقیق را با شور و حرارتی تحسین‌برانگیز به دست گرفته و دنبال کرده‌اند. البته این تحقیق هنوز تا ارائۀ نسخۀ صفر کمی فاصله دارد. امید که از هدایتهای الهی محروم نشویم و توفیق عرضۀ آن را داشته باشیم. 🔹اکنون برای آن که دعای مؤمنان را نیز بدرقۀ راه خود کنیم و به این کاوش علمی با نفس درست و اندیشۀ زلال ادامه بدهیم پیشنویس مقدمۀ این اثر را خدمت عزیزان تقدیم می‌کنیم و از محضر عزیزان درخواست دقت در این مقدمه و البته راهنمایی این جمع جستجوگر را داریم. ادامه دارد ... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ٢ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹بشر اهل زندگی اجتماعی است و ناگزیر از آن است. ضرورت زندگی اجتماعی باعث شده احکام قهری اجتماعی زیستن بر سر انسانها سایه بیاندازد و حتی بر همۀ شؤونات فردی زندگی آنها نیز حکومت کند. یکی از این احکام مقولۀ نحوۀ ادارۀ جامعه است. از اموری که به تجربه دیده شده که بدون تردید در حیات اجتماعی بشر پدید می‌آید مقولۀ نظام حکمرانی است. در پیکر هر انسان به عنوان مثال بسیار اعلا از یک نظام و یک ارگان هماهنگ و هدفدار و کاملاً بهینه، تمامی اعضا از یک نقطه دستور می‌گیرند و بدین وسیله نظام هماهنگی پدید می‌آید. حتی اگر گاهی در عکس‌العملهای سریع نیاز بوده که اعضای بدن بدون هیچ فوت وقتی تدبیری کنند و عملی را انجام دهند، مثل اعمال رفلکسی، باز هم طراحی حکیمانۀ الهی به گونه‌ای است که «نظام اندام» شخص بر هم نمی‌ریزد و این انسجام کلی حفظ می‌شود. 🔸در حیات بشری در اجتماعات کوچک مثل خانواده و خاندان و قبیله به گونه‌ای این نیاز تأمین می‌شده و در اجتماعات بزرگتر هم به گونه‌های مختلف دیگر. چیزی که ثابت و مورد نیاز بوده این واقعیت بوده است که در یک نقطۀ مشخص برای مجموعه‌ای از اقدامات اجتماعی یا همۀ آن اقدامات «تصمیم» گرفته شود و متعاقب آن این تصمیم تبدیل به دستور شود و به جامعه حکم شود و الزام گردد و این حکم الزامی پیگیری شود و با موارد پیروی و حسن تبعیّت رعیّت برخورد تشویق‌آمیز و برانگیزاننده و با موارد تخلف برخورد تنبیهی صورت بگیرد و ... تا جایی که یک زندگی منسجم و قابل اعتماد گروهی و اجتماعی شکل بگیرد و الا هرج و مرج تمامی فرصتهای حیات جمعی را از بین می‌برده است. درصد قابل توجهی از الگوهای تجربه شده و پیشنهاد شده این طور است که یک نفر یا یک جمع کوچک باید در رأس جامعه کوچک یا بزرگ قرار بگیرند و تصمیمی را نهایی کنند و تبدیل به دستور کنند و در جامعه جاری نمایند. 🔹گرایشات معدودی داریم که از هر نوع ساختار قدرتی گریزان هستند. یکی از این گرایشات مکتب نامدار «لیبرالیسم» است. لیبرالیسم مطابق مبانی خود باید با هر نوع سیطره‌ای بر فرد و جمع انسانی مخالفت نماید(هرچند که این گرایش را مبتنی بر یک اصالت فردیّت و خودخواهی و نفس‌محوری عجیب و غریبی می‌نماید و واقعاً بی‌مهابا به انسان به عنوان یک حیوان بی‌نهایت وحشی حجیّت و اعتبار تام می‌دهد). 🔸ولی این مکتب علی‌رغم این گرایش پایه، به گونه‌هایی از حکمرانی تن داده است تا جایی که به عنوان مثال الگوی «لیبرال‌دمکراسی» خلق شده است. نکتۀ جالب دربارۀ این پذیرش این است که هر میزان که به حکمرانی و گونه‌هایی از سیطره و ساختار قدرت تن داده از باب نوعی تسالم و عقب‌رفت و از سر احساس ضرورت و ناچاری بوده است؛ یعنی الگوی حکمرانی دقیقاً مطابق مبانی نه، بلکه گاه تا حدود چشمگیری بر خلاف مبانی است، ولی به ناچار به آن تن باید داد و طبعاً صدمات دور ماندن از مبانی و اعوجاج و کج روی را نیز باید پذیرفت. ┄┅••؛••┅┄ 🔹به نظر می‌رسد تنها گروهی که به صورت ناب و صادقانه لیبرالیسم را در پیش گرفته‌اند و تلاش داشته‌اند که بر خلاف مبانی خویش عمل نکنند «آنارشیست‌ها» بوده‌اند. هرچند گونه‌ای از آنارشیسم عملاً به هرج و مرج می‌کشد و شاید آن را می‌پذیرد، ولی آنارشیسم منحصر در این تصویر نیست و طرفداران این الگوی سیاسی ـ اجتماعی به ترسیم گونه‌هایی از حیات اجتماعی پرداخته‌اند که بدون نیاز به قدرت برتری چون دولت و با پرهیز از هرج و مرج با تکیه به تودۀ مردم زندگی مطلوبی را رقم بزنند. گاهی مباحثی از ایشان در باب ذات پاک انسان و جامعه‌پذیری او و امکان تعریف یک زیست مسالمت‌آمیز با تکیه به این نهاد شنیده می‌شود که طبعاً با کمال تعجب خواندنی و تأمل‌برانگیز است. «آنارشیست‌ها جامعه‌ای بدون دولت را ترجیح می‌دهند که در آن انسان‌های آزاد امور خودشان را از طریق توافقات و همکاری‌های داوطلبانه، که بر مبنای دو سنت رقیب گسترش یافته، مدیریت می‌کنند: یکی اشتراک‌گرایی سوسیالیستی و دیگری فردگرایی لیبرال. بنابراین آنارشیسم را می‌توان نقطه تلاقی سوسیالیسم و لیبرالیسم تصور کرد، در واقع شکلی از سوسیالیسم افراطی و لیبرالیسم افراطی»(بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی، ص۱۴۴) ادامه دارد ... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ٣ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹ولی مشکل همین‌جا تمام نمی‌شود، بلکه لیبرال دموکراسی نهایتاً از دموکراسی عدول می‌کند و به نخبه‌گرایی تن می‌دهد، «لیبرال‌دموکراسی نخبه‌گرا»(!). جالب است که اندیشمندان طرفدار این تز ـ که معتقدند در نمونه‌های عینی فقط چنین چیزی امکان تحقق دارد ـ سه امر متعارض با همدیگر، «لیبرالیسم»، «دموکراسیسم» و «نخبه‌گرایی»، را در نظام سیاسی خود جمع کرده‌اند و دنیا را هم به سیخ می‌کشند که باید این مدل را در پیش بگیرد. الگوی پیشنهادی یعنی لیبرال دموکراسی نخبه‌گرا، تمثال شکوهمند بی‌هویتی و خوددرگیری یک ایده یا مکتب است، یعنی بدتر از شتر گاو پلنگ. 🔹با حیرتی بالا و در واقع مظلومیتی از جانب مردم جهان می‌توان گفت به همۀ این افتخارات موضوع دیگری را نیز باید افزود آن این که حتی یک مورد هم از همین کلاف سردرگم «لیبرال‌دموکراسی» نیز مصداق بیرونی پیدا نکرده است. هیچ گونۀ واقعی دموکراسی در هیچ مقطع تاریخی در بیرون محقق نشده است، بلکه همۀ مصادیق مورد اشاره و مورد ادعا چیزی بیش از «زرسالاری» نیست و پلشت‌ترین موجودات هر جامعه‌ای سررشتۀ امور را در جوامع مسمّا به «دموکراتیک» به دست گرفته‌اند. جالب است همان طور که معاویه و عبدالملک مروان با تعصب و غیرت دینی بالا طرفدار «نظریۀ جبر» و اختیارداری و توحید تنزیهی تام خداوند متعال بودند و از این رهگذر همۀ نیروهای مذهبی مردم را به رخوت کشیده بودند، این طائفۀ هزار چهره نیز حسابی طرفدار دموکراسی هستند و از حقوق مردم دم می‌زنند و برای این ارزشها می‌میرند و جانشان را در معرض خطر قرار می‌دهند(!؟). «نمایندۀ سازمان ملل دیروز مصاحبه می‌کند و می‏‌گوید چون آمریکایی‌ها در عراق حضور نظامی دارند، باید رأی حاکم آمریکایی در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمکراسی این‏ها این است. نام دمکراسی، اغواگری است. دمکراسی حتّی در کشورهای خودشان هم، یک مردم‏سالاری حقیقی نیست؛ جلوه‏‌فروشی به وسیلۀ تبلیغات رنگین و پول‌های بی‏‌حسابی است که در این راه خرج می‏‌کنند؛ لذا آراء مردم گم است»(14/ 3/ 83) «دمكراسى غربى در حقیقت انتخاب مردم نیست، انتخاب زرسالاران است؛ حتى انتخاب‏ بدنۀ احزاب هم نیست، انتخاب سران و رهبران احزاب است. آن‏ها هستند كه حكومت‌ها را مى‌‏آورند و مى‌‏برند؛ آن‏ها هستند كه تصمیم‌هاى بزرگ را مى‌‏سازند. مردم در اكثر تصمیم‌هاى بزرگ، بركنار از تصمیم‏‌گیرى و تصمیم‏‌سازى‌‏اند؛ كسى هم به آن‏ها اعتنا نمى‏‌كند. آن‏قدر هم آن‏ها را گرفتار مشغله و كار مى‏‌كنند كه نمى‌‏توانند و فرصت آن را پیدا نمى‌‏كنند كه آنچه را كه مى‏‌خواهند، به زبان بیاورند. ساخت استبدادى و دیكتاتورى به شكل بسیار مدرن و پیشرفته، امروز در بسیارى از كشورهاى غربى و در رأس آن‏ها در آمریکا مستقر و حاكم است. آنجا مردم به معناى انسانهاى صاحب اختیار و صاحب اراده، نقشى در بر سر كارآوردن حكومت‌ها ندارند؛ پول است و زورِ صاحبان سرمایه و زرسالاران است كه همه چیز را تعیین مى‏‌كند و همه چیز را در مجراى دلخواه خود به حركت مى‌‏اندازد» (14/ 3/ 86) ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ۴ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹ولی با هزاران شگفتی و تعجب می‌توان دید که این اندیشه بر فضاهای علمی و حتی سیاسی و فرهنگی سیطرۀ گفتمانی دارد. آنچنان که گویا تقریباً کسی نمی‌تواند به خلاف آن فکر کند چه رسد به این که مخالفت با آن را با احساس عزت و افتخار فریاد کند. این سیطرۀ گفتمانی از کجا حاصل شده است؟ این سیطره و تفوق و هژمونی اولاً زیر سر نقد مفصل «ادیان نارسا و ناقصی» است که نه خدا، نه انسان، نه دنیا، نه زندگی و نه جامعه را درست فهم می‌کرده‌اند و نمی‌توانستند یا نمی‌خواستند که اندیشه‌های راقی الهی را به میان بیاورند. اینجا باید متذکر شد که عملاً با این سرکشی که عالمان این ادیان منسوخ از پذیرفتن دین حق نشان دادند و نسخۀ منسوخ و حتی تحریف شدۀ دین را محکم در دستان خود گرفتند، طعمه‌ای برای شیطان فراهم کردند و ضربه‌های مهلکی به دینداری زدند و خود را یک تاریخ مدیون بشریّت و برگزیدگان الهی کردند. این نقدها با هزاران تأیید و تصدیق نخبگانی و عوامانه همراه بود و همۀ اینها یک کوچ اجباری از منطقۀ فکر و فرهنگ دینی را الزامی نشان می‌داد. اما در کنار این نقدها از جمله عواملی که برای این کج‌روی اعتبار عظیمی درست می‌کرد، پرداختن به تلاشهای علمی زیاد و تحسین‌برانگیز بود. در کنار آن نیز رشدهای صنعتی دانش‌بنیان که همراه می شد با ثروتمندی ناشی از وحشیگری، چپاول و مرزناشناسی(که این بار شیک بود و فلسفۀ پشتیبان و عقبۀ تئوریک داشت) نیز چشمها را می‌ربود و دلها را برای تأیید تبلیغات مکتب جدید آماده می‌نمود. طبعاً مبالغ بسیاری نیز سر و صدا و هیاهو که ربطی به حقیقت داشتن نداشت و با سنجیدگیهای تمام صورت می‌گرفت، باعث این سیطرۀ گفتمانی می‌شد. 🔹اگر امکان مباحثات آزاداندیشانه باشد معلوم می‌شود که این مکتب علی‌رغم همۀ موارد پیش‌گفته از بنیانهای ضعیفی برخوردار است و توان روی پای خود ایستادن را ندارد چه رسد به این که بخواهد سرنوشت جوامع بشری را به دست خود بگیرد. دموکراسی بزرگترین دشمن بشریّت است و با خود آنقدر سالوس همراه دارد که به سختی می‌توان کسی را یافت که این سخن را باور کند، مگر آن که با چشمان باز و نگاه‌های بدون تعصب، رهبت و وادادگی شاهد سیطرۀ عجیب و همه‌جانبه و «مُلئت ظلماً و جورا»ئی آخرالزمانی همان ظالمان همیشگی تاریخ، این بار به اسم دموکراسی باشد. بالاتر از آن سوگمندانه باید گفت، ما در عهد سرقت بی‌شرمانه و تحریف مزورانۀ شعارهای فطری به سر می‌بریم. فطرتی که همان دین خدا است و میثاق جان آدمی است و منبع دانایی و عشق زلال الهی است. «يُحَرِّفُونَ اَلْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوٰاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هٰذٰا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ‌تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا»﴿المائدة،41﴾ «کلمات را پس از روشن شدن مواضع کلام تحریف می‌‌کنند و به کسانی که از آنها متأثرند می‌گویند اگر چنین سخنی به شما گفته شد بپذیرید و اگر آنچه گفته شد این نبود از آن بپرهیزید» 🔹ما دربارۀ «حق» اندیشۀ ول و رهایی نداریم و تنها سخن درست را سخن فطرت می‌دانیم و این سخن و این سرشت دانایی مبدأ همۀ جستجوگریهای بشر و حتی معیار ارزیابی درست و نادرست نزد او است. خاصیت لیبرالیسم و حتی کمونیسم و کلاً اومانیزم این است که با صداقت ناب و عمیق میانۀ خوبی ندارد یا نمی‌تواند داشته باشد. شعارهای کرامت، آزادی، حقوق بشر، رفاه عمومی، برابری، شایسته‌سالاری، مردم‌سالاری، زندگی‌گرایی، نوع‌دوستی، تکریم زن، عدالت جنسیتی و ... کثیری از این موارد همگی شعارهای فطری است و متعلق به تعلیمات توحیدی و الهی است. این شعارها به سرقت کسانی رفته که یا هیچ اعتقادی به آن ندارند یا نمی‌‌توانند به آن اعتقاد داشته باشند، چون مبانی آنها چنین اجازه‌ای به آنها نمی‌دهد، ولی از این شعارها در نمی‌گذرند، چون انسانها را با این شعارها می‌توان جذب کرد. گاهی واقعاً خودشان هم متوجه نیستند که خود را با شعارهایی که حتی فهم درستی از آنها ارائه نمی‌کنند سرگرم کرده‌اند. 🔹باید این تزویر خودآگاه یا ناخودآگاه بر ملا شود، باید نشان داده شود که عالی‌ترین، انسانی‌ترین، صادقانه‌ترین، کارآمدترین و بهینه‌ترین ایده‌ها در همۀ زمینه‌ها از جمله در زمینۀ سرنوشت‌ساز «نحوۀ ادارۀ جامعۀ بشری» متعلق به نگاه توحیدی و تعلیمات انبیای الهی است. ادامه دارد ... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ۵ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹خداوند مهربان که طرفدار عقل بلکه خالق عقل است و عقل را برای فهمیدن و راه نمایاندن آفریده است و به همین جهت روی اندیشه و حتی آزاداندیشی تأکید می‌کند، بر ضرورت دین و ارسال رسولان نیز تأکید کرده است و در چند جای قرآن کریم دین اسلام را به عنوان یک ارمغان معرفتی برتر از همۀ رهیافتهای متنوع بشری که نهایتاً بر همۀ آنها پیروز خواهد شد، معرفی می‌نماید. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(توبه،33 / صف،9 / فتح،28) او کسی است که فرستادۀ خود را همراه هدایت و دین حق فرستاد تا بر همۀ ادیان پیروز شود، هرچند که مشرکان خوششان نیاید. در نظر داشته باشیم این برتری نه صرفاً به خاطر ارادۀ تکوینی حق تعالی بر غلبۀ دین الهی بر همۀ ادیان، بلکه به خاطر برخورداری دین الهی از «حقیقت» است. آری بی‌تردید در نظرگاه الهی برتری به میزان درستی اندیشه است. به همین جهت رویۀ دین اسلام بر استقبال از اندیشه است و آزاداندیشی در این فرهنگ معنا و جایگاه بسیار ویژه‌ای پیدا می‌کند. اسلام دنبال حق نمی‌گردد؛ زیرا حق خود او است. به همین جهت از جستجوی حقیقت استقبال می‌کند و از این که بخواهیم در سخنی دنبال حقیقت باشیم صادقانه و بی‌تردید همراهی می‌کند و از نتیجه حتی اگر خطا باشد استقبال سلوکی و عملی می‌نماید، چون خالق انسان و معمار هستی به‌خوبی می‌داند که بشر راه دیگری برای شناخت واقعی حق در اختیار ندارد. به همین جهت تنها کسی را مؤمن می‌خواند که حق را بخواهد و به اسم طرفداری از خدا یا دین خدا کوچکترین سستی در حق‌طلبی به خرج ندهد. این که مؤمن سخن حق و حکمت‌آمیز را گم شدۀ خود می‌داند، برای آن است که مؤمن در واقع به «حق» ایمان آورده است و از آنجا که حق یک چیز بیشتر نیست، هر جا که حقی پیدا شود همان چیزی یافت شده که مؤمن عاشقانه دنبال آن می‌گشته است. در نگاه ناب اسلامی حق «مؤتلف الاجزاء و متحد الارکان» است و هیچ پاره‌ای از حق پارۀ دیگر را تکذیب و نفی نمی‌کند. یعنی اگر حقی یافت شود همۀ پاره‌های حق از او استقبال می‌کنند و او با همۀ پاره‌های حق دست دوستی و هم‌زیستی می‌دهد. «وإذا كان الكلام قائما على أساس الحقيقة ومنطبق المعنى عليها تمام الانطباق لم‌يكذب الحقائق الاخر ولم‌تكذبه؛ فإن الحق مؤتلف الاجزاء ومتحد الاركان، لايبطل حق حقا، ولايكذب صدق صدقا، والباطل هو الذي ينافي الباطل وينافي الحق. انظر إلى مغزى قوله سبحانه وتعالى :«فما ذا بعد الحق إلا الضلال» (يونس ـ ٣٢) ، فقد جعل الحق واحدا لاتفرق فيه ولاتشتت. وانظر إلى قوله تعالى :«ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم»(الانعام ـ ١٥٣)، فقد جعل الباطل متشتتا ومشتتا ومتفرقا ومفرقا. وإذا كان الامر كذلك فلا يقع بين اجزاء الحق اختلاف بل نهاية الايتلاف، يجر بعضه إلى بعض، وينتج بعضه البعض كما يشهد بعضه على بعض ويحكي بعضه البعض»(المیزان، ج1،ص73) «وقتی یک سخن بر اساس حقیقت استوار باشد و مفاد آن کلام به تمامه بر حقیقت مبتنی باشد، حقایق دیگر را تکذیب نخواهد کرد و آنها نیز این را تکذیب نمی‌کنند؛ زیرا حق از اجزای پیوسته و ارکان یکپارچه برخوردار است و هیچ حقی حق دیگر را ابطال نمی‌کند و هیچ صدقی صدق دیگر را تکذیب نمی‌نماید در حالی که باطل آن چیزی است که با باطل منافات دارد و با حق نیز در تنافی است. به جان سخن خداوند سبحان و والامقام نظر کن که می‌گوید : «بعد از حق چه چیزی جز گمراهی است؟»، زیرا بی‌تردید خداوند متعال حق را یکی قرار داده است که در آن پراکندگی و واگرایی وجود ندارد. و به کلام خداوند متعال نظر کن که می‌گوید : «از راههای متشتت پیروی نکنید که شما را از هم پراکنده کند»، زیرا خداوند متعال باطل را پراکنده و پراکندگی‌ساز و پریشان و پریشان‌ساز قرار داده است. و وقتی که امر این‌گونه است پس بین اجزای حق هیچ اختلافی درنمی‌گیرد، بلکه نهایت همگرایی بین آنها است. پاره‌ای از حقیقت به سمت پارۀ دیگر می‌کشد و بخشی از حقیقت بخش دیگر را نتیجه می‌دهد همان طور که پاره‌ای از حقیقت شاهدی بر پارۀ دیگر است و پاره‌ای از حقیقت از پارۀ دیگر حکایت می‌کند» ادامه دارد ... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ۶ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹تعلیمات اهل بیت و طبعاً طرز نگاه اهل بیت ع این طور است که مؤمن به خاطر صفت ایمان و این رشدی که خدا روزیش کرده است همیشه به دنبال حقیقت بلکه به دنبال حکمت است. حکمت یعنی اندیشه ای که به صورت خاصی محکم است. علامه طباطبایی در تفسیر قیّم المیزان می فرماید : «حكمت عبارت است از قضاياى حقه‏اى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهيه درباره مبدأ و معاد باشد، و يا اگر مشتمل بر معارفى از حقايق عالم طبيعى است معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سروكار داشته باشد، مانند حقائق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مى‌‏دهد»(ترجمه تفسير الميزان، ج‏2، ص608) 🔹حکمت را حتی اگر نزد مشرک باشد از او می‌گیرد و او شایسته‌تر است که حق و حکمت را داشته باشد و در واقع او است که اهل حق است. الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الحِكمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ، فاطْلُبوها ولَو عندَ المُشرِكِ تكونوا أحَقَّ بها وأهلَها»(الأمالي للطوسي: ۶۲۵/۱۲۹۰) «حکمت گمشدۀ مؤمن است، پس آن را بجویید ولو نزد یک مشرک باشد، چرا که شما مؤمنان شایسته‌تر به آن هستید و اهل حکمت به شمار می‌روید» در مقابل معتقد هستند که حتی اگر منافق از حق برخوردار باشد با جان او همخوانی ندارد و حقیقت و حکمت نزد او بی‌تابی می‌کند تا خود را به مؤمن برساند. وَ قَالَ (علیه السلام): خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ، فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ، فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ» (حکمت 79 نهج البلاغه) حكمت را هر كجا كه باشد، فراگير، زیرا که واقعاً اگر حكمت در سينه منافق باشد، بى‌تابى می‌كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينه مؤمن آرام گيرد. 🔹و امام باقر ع نیز در حدیث عجیبی می‌فرمایند به شرق و غرب عالم بروید هر دانش درستی را حاصل آمده از دستگاه فکری ما خواهید یافت. امام باقر علیه السلام: «شَرِّقا و غَرِّبا فَلاتَجِدان عِلماً صَحيحاً إلَّا شَيئاً خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ»(الكافى، ج 1، ص399) به سمت شرق عالم بروید یا به سمت غرب عالم بروید، با این حقیقت مواجه می‌شوید که هیچ دانایی درستی را نخواهید یافت مگر می‌بینید چیزی است که از نزد ما اهل بیت ع خارج شده است. باز هم مبنا همین است؛ یعنی چون ما حق را می گوییم و حق یکی بیش نیست، اگر حق جایی یافت شود حتماً سخن ما است. 🔹امام رضا ع نیز سخنی دارند که معلوم می‌کنند چطور می‌شود که دین اسلام بر ادیان دیگر غلبه می‌کند. می‌فرمایند مشکل در این است که مردم سخنان ما را نشنیده‌اند یا نفهمیده‌اند. اگر این مشکل را برطرف کنید می‌بینید که چطور مردم دنبال همین سخنان به راه می‌افتند. «إِنَّ النّاسَ لَو‌عَلِموا مَحاسِنَ کلامِنا لاَتَّبَعونا» (معانی الأخبار، ص۱۸۰، ح۱؛ گزیده حکمت نامه رضوی، ص۳۸۴) اگر مردم خوبی‌هاى سخنان ما را مى دانستند، از ما پیروى مى‌کردند. ▫️این همه تطویل برای چه است؟ می‌خواهیم بگوییم محکم و رسا و قاطعانه باید گفت این همه تاریخ و این همه جغرافیا سراغ غیر مکتب اهل بیت علیهم السلام رفتن خطا بوده است و حالا بشر دارد آهسته آهسته با همۀ هیکل ورزیده و خستۀ خود و زندگی گسترده‌ای که برساخته و اندیشه‌های وسیعی که پدید آورده است، متوجه این کج‌روی و خسارت می‌شود. 🔹هرچند با آهی سوزان باید گفت هستند کسانی نیز که در این شرایط که دارد مکاتب مادی زمین می‌خورد و مردم دنیا دارند هشیار می‌شوند و به دنبال حقیقیت می‌گردند، اینها دنبال کسب اعتبار و کسب معرفت از آن پایگاه غلط و فرسودۀ فکری هستند. این رویه حقیقتاً رنج‌آور است و برترین مصادیق حماقت و سفاهت است هرچند با صدها تبختر و نخوت نیز همراه باشد. «وَ إِذٰا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمٰا آمَنَ اَلنّٰاسُ قٰالُوا أَ نُؤْمِنُ كَمٰا آمَنَ اَلسُّفَهٰاءُ أَلاٰ إِنَّهُمْ هُمُ اَلسُّفَهٰاءُ وَ لٰكِنْ لاٰ يَعْلَمُون»﴿البقرة، 13﴾؛ «چون به آنان گویند: ایمان آورید چنان که دیگر مردم ایمان آوردند می گویند: آیا ما هم مانند سبک‌مغزان ایمان آوریم؟! آگاه باشید! قطعاً اینان خود سبک‌مغزند، ولی [از شدت کوردلی به این حقیقت] آگاه نیستند» ادامه دارد ... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ٧ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹یک سؤال، چرا حکمت گم شدۀ مؤمن است و چرا حکمت در سینۀ منافق بی‌تابی می‌کند؟ اساساً تعریف مؤمن کسی است که به دنبال حقیقت بوده و هست و اساس زندگی او و آرامش‌ها و بی‌آرامیهای او حقیقت است و لاغیر. در چنین حالی و با تکیه به فطرت ذاتاً سمت و سودار بشری که «مفطور بر توحید» است، باید گفت دل انسان سالم هیچ گاه به باطل آرام نمی‌گیرد، مگر آن دل را مثل معتادها به غذای مسموم عادت داده باشیم که در آن صورت از سنجه بودن و راهنمایی‌کردن خواهد افتاد. امام صادق علیه السلام : «لایَستَیقنُ القلبُ أنّ الحقّ باطلٌ ابداً و لایستیقنُ أنّ الباطل حقٌّ أبداً» (بحار، ج67، ص58) دل هرگز به باطل بودن حقی یا حق بودن باطلی «یقین» پیدا نمی‌کند. 🔹تلاش ما در این نوشته بر آن است که سخن تابناک این مکتب نورانی در باب موضوع بسیار کلیدی «حاکمیّت» را که توسط شاگرد با اخلاص، سخت‌کوش، مجاهد و خستگی ناپذیرشان حضرت امام خمینی رحمت الله تعالی علیه به دست ما رسید، به مخاطبان محترم معرفی نماییم. این سخن تنها ما را به یکی دو نمایش ظاهری دین‌ورزی و تقلید گوسفندوار از غرب ـ در عین نمایش چند آیه و روایت حین همین زندگی تقلیدی ـ نمی‌خواند بلکه این نظریّه حیات نوینی را از ما طلب می‌کند و آن را پیش روی ما می‌گشاید که همۀ لذتها و بهجتها در دل آن نهفته است و مفسّر انسان است و باعث درک بهشت برین در روی همین زمین و در بازۀ کوتاه عمر خاکی ما می‌شود. 🔹نام دیگر «نظریۀ حاکمیّتی نوین»، «نظریۀ ولایت» است. این نظریه فقط برای اداره جوامع بشری نیست، بلکه انسان را هدف گرفته است و از شایسته‌ترین پایگاه معرفتی برای طراحی چنین چیزی برخوردار است. در این تحقیق می‌خواهیم بگوییم حضرت امام ره به عنوان میراث‌دار یک تاریخ نخبگی نوشیده از وحی و نخبگی پر از درد انسانیّت و تعالی بشری و نبوغ‌های زبان‌زدی که به تجربه‌های متنوع آبادسازی زندگی دنیایی با نگاه معنوی و ماورائی پرداخته است، این شخصیّت مستعد در کنار این سرمایۀ عظیم، یک عمر تحقیقی، تعلیمی، تربیتی، تبلیغی، جهادی و سیاسی را صرف کرده است تا نظریۀ ناب شیعه برای هدایت حیات مادی بشری و غلبه بر «تمدّن شکوهمند مادی» را جمع و جور کند و از نقطه‌های قابل طرح به طرح آن بپردازد و درک مابقی آن را به جویندگان و محققان آگاهی که این سرمایه برایشان مخفی نیست و به منطق این دین و این مذهب دسترسی دارند و امکان الهام‌گیری از زندگی صد در صد اسلامی امام ره را خواهند داشت، سپرده است. 🔹حضرت امام ره فهم اسلامی خود از این نظریه و الگوی حیات را از بحثهای عرشی عرفان نظری و مباحثی که در اثر فاخر «مصباح الولایة الی الخلافة و الولایة» ثبت افتاده شروع کرد و عنصر ولایت را در دل تعالیم طریقتی دنبال کرد و پیوند آن را با حضرات اهل بیت علیهم السلام به خوبی دید و در تعامل با انسانها به نمایش گذاشت و پس از آن گام با عقلانیّت قدسی راه‌یابی و چاره‌جویی در وادی فقه و تنظیم حیات بشری گذاشت و همۀ دین را بیانگر ولایت فقیه دید و پس از آن که حق این بحث را در اندازه‌هایی که چارچوب اقدام مؤمنان روشن شود، ادا نمود سراغ امتدادهای آن رفت و با پذیرفتن «جمهوری اسلامی» یا «مردم‌سالاری دینی» یکی از بسط‌های شگفت این نظریه را به نمایش گذاشت. «مردم‌سالاری دینی» با این عقبه‌ای که از آن معرفی شد به هیچ وجه «نظریّۀ دموکراسی» نبود. ☘️ جالب است که از میان شاگردان متعدد و بسیار بسیار فاضل مدرسۀ معرفتی امام خمینی ره کسی که این نظریّه را به همین صورت استشمام کرد و در درسهای اسلامی خود پیش از پیروزی انقلاب به بیان آنها پرداخت «مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای» است. این به هیچ وجه اتفاقی نیست. جالب است که ایشان در تعلیمات «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» این نظریه را یک نظریۀ قرآنی می‌خواند و از این که ولایت مورد بدفهمی عوام و خواص واقع شده و نمی‌توان این نظریّۀ قرآنی را به خورد جامعۀ مذهبی داد گلایه می‌کند. البته این نیز درست است که ربّ‌النوع این ایده و این نظریه و این میدان دید نزد حضرت روح الله ره بود و هر کسی در حد گنجایش ذهنی خود ارتباطی با این بحث گرفته بود و چیزی از آن فهمیده بود. 🔸البته ادعای ما این است که این نظریّه «سخن شیعه» یا «سخن مکتب اهل بیت» برای ادارۀ بهینه و سعادتبار حیات بشری است، ولی مثل بسیاری از بحثهای کلیدی که به حسب سنن الهی به‌تدریج توسط اذهان نوابغ علمی و عملی جامعۀ موحدان و شیفتگان الهی ابعاد شگفت آن آشکار شد و با قدکشیدن جامعۀ توحیدی اندام نیرومند خود را نشان داد، این نظریّه نیز به تدریج چهرۀ شگفت خود را نمایان نموده است و در مدرسۀ معرفتی امام خمینی ره بلوغ خود را به نمایش گذاشته است. ادامه دارد ... ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ٨ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹این نظریه یک تاریخ فهم اسلامی را به پشتیبانی خود دارد. در عین حال نمی‌توان به مدرسۀ معرفتی تابناک مرحوم آیت الله شاه‌آبادی که از ابعاد بسیار ژرف، نشیط و نوآمدی برخوردار بود اشاره نکرد و نقش آن را در شکل‌گیری این نظریّۀ بلندارج نادیده انگاشت. • مکتب معرفتی آیت الله شاه‌آبادی از یک طرف به عمیق‌ترین معانی فهمیده شده در جهان اسلام، «توحیدی» بود و توحید با همان اوج‌های تاریخی در همه نقاط اطلس فکری او حضور داشت. • علاوه بر آن این مکتب فکری «فطرت‌گرا» بود و این «امّ‌المعارف اسلامی» را نصب‌العین خویش قرار داده بود و به تعبیری «انسان» به عمیق‌ترین معانی در این مکتب فراموش نمی‌شد، حتی همان طور که حضرت امام ره می‌فرمود جناب آیت الله شاه‌آبادی روشی نوین در کاوش‌های فطرت‌شناختی ابداع نموده بود و از آن در تحقیقات اسلامی خویش بهره می‌گرفت. • مکتب نظری آیت الله شاه آبادی گرایش جدی به مقولۀ «اخوّت» داشت و آن را مبنای قضاوت در باب اسلامی بودن یک طرح و پیشنهاد اجتماعی می‌شمرد و آن را دشمن بزرگ لیبرالیسم و نابودکنندۀ همۀ طراحیهای «نفس‌محور» و «خودخواهانه»ی تمدن مادی غرب می‌دید. • همچنین اسلام انفرادی را اساساً انکار می‌کرد و اسلام را عین سیاست(به معنای تدبیر اجتماعی) می‌شناخت و قائل بود قرآن از عرش رحمان بر عرش جامعۀ اخوّت ایمانی نازل شده است و این به معنای آن بود که اساساً تا چنین مخاطبی شکل نگیرد متوجه آموزه‌های قرآن نخواهند شد و مدام اسلام را بد خواهند فهمید. • او که «عزم» و «اراده» را جوهرۀ انسانیّت می‌خواند معتقد بود مهمترین مشکلی که برای جوامع اسلامی پدید آمده این است که اکنون «ارادۀ دشمن» در سرزمین حیات او متمشّی است و او با خود کاری کرده که مسلوب الإراده شده است. «اراده نداشتن» مساوی با انسان نبودن است، مساوی با هیچ بودن است و جوامع اسلامی با طرز فکر خود (حتی فریب حقانیت اسلام را خوردن و بد فهمیدن شفاعت و دسته‌ای تعلیمات غلط دیگر) و مراعات نکردن «مرز با کافران» و زیرپاگذاشتن تعلیم متعالی «لکم دینکم ولی دین» و فریب زندگی مادی مشعشع غربی را خوردن و توان تحلیل آن را نداشتن که این زندگی چیست و چرا حاصل آمده و چه میزان مطلوب است و خود را در همۀ صنایع و حِرَف و حتی اندیشه‌ها وابسته به غرب کردن، کیلومترها از مرتبت «ارادۀ ملی اسلامی» دور شده‌اند و این یعنی مرگ یک ملّت، یعنی چون موجودی ذبح شده تنها دست و پا زدن و انتظار مرگ خود را کشیدن. «چنانچه غرور به حقانیت و زندگانى دنیوى امروز كه از رشحات حیات دشمن است، منشأ تحویل دادن ابواب صنایع و حرف و طرق اشاعه به آنها شده و حال آنكه اگر ملاحظه بفرمایى خواهى یافت كه این حیات همان حیات حیوانات مذبوح است كه قوه حیات ذابح، آن را به این مرتبه رسانیده و البته چنین حیاتى باقى نخواهد ماند و به اندك زمانى روى به فنا و انعدام مى‏رود»(شذرات المعارف، شذرۀ اول) 🔸امام ره شاگرد این مکتب پرشور، مهاجم و پرسخن اسلامی بود و از نور ایمان این بزرگ‌مرد و تعالیم عرشی اسلامی او و تحلیل‌های سیاسی و دوراندیشی‌های او بهره‌های فراوان برده بود و همه را آمادۀ هدیه به یک تاریخ مستعد و عطشناک نموده بود. 🔸اینجا امام ره است که نگین انگشتر سعادت است. استفاده می‌کند و استفاده می‌کند و استفاده می‌کند و معماری می‌کند و معماری می‌کند و معماری می‌کند و عزم می‌کند و عزم می‌کند و عزم می‌کند و نیروها، بلکه یک محیط را آماده می‌کند و آماده می‌کند و در یک زمان مناسب یک قیام بزرگ سنجیده و تاریخ‌ساز را رقم می‌زند. 🔹آری اگر با جهان معنایی این مرد بزرگ و زندگی شدیداً حکیمانۀ او آشنا شویم و انس بگیریم و با آن زیست مستمری داشته باشیم می‌یابیم که شخصیّت نبوغ‌آمیختۀ حضرت امام آن‌قدر متوجه کار خود بوده است که با اطمینان کامل از ظرفیّت درک و دریافت جویندگان این سرزمین گوشه‌هایی از این طرح عظیم را به میانۀ میدان انداخت و در عین بهت و حیرت ناظران صحنه‌ها را زیر و رو کرد. 🔸این را نباید به حساب یک سخت‌گیری گذاشت که بگوییم باید یک نظریۀ اسلامی مربوط به ادارۀ حیات اجتماعی مؤمنان، از شیره و عصارۀ اسلام در ساحتهای توصیف و تفسیر جهان هستی و انسان و زندگی و ساحت ارزش‌ها و پسندهای قدسی و شایسته‌خوانی‌های کروبی و ساحت الزامات بسیار متنوع زیستی و ضوابط متعدد حیات تغذیه نموده باشد و همه را به کار یک زندگی «فطرت‌گرا» و همخوان با آواز دل‌انگیز درون اسرارآمیز آدمی گرفته باشد. ادامه دارد ... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ۹ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹این نظریه مدعی است می‌توان برای توصیه‌های اسلامی یک مرکز ثقلی قائل شد که همۀ اقتدارات خویش در توصیف هستی، تعریف هدف‌های لایق انسانی و ترسیم راه‌های زندگی سعادتمندانه را در آن خلاصه نمود و آن «نظریۀ ولایت» است. • این نظریه مدعی است اگر انسان‌ها به جان خویش مراجعه کنند می‌بینند که در حیات اجتماعی خویش می‌پسندند و آرامش دارند که اینگونه زندگی کنند و بالندگیهای خویش را در چنین شیوۀ حرکتی احساس می‌کنند. • این نظریه مدعی است که با این نوع نگاه می‌توان از چنگال فریب‌های گونه‌گون نظام شیطانی رهید و سده‌ها شکست و تحقیر و عقب‌رفت را متوقف نمود و دست پلید این دشمن قهری و قطعی بشریت را پشت پرچین‌ها و پیکرۀ رو به رشد «حیات اسلامی» مأیوس و افسرده نگه‌داشت و هر نوع طمعی را به سفاهتها و ساده‌لوحیها و فریب‌های رایج جوامع اسلامی این سده‌های تاریک اخیر از نشاط شوم خود انداخت و آنقدر ادامه داد و ادامه داد که واقعاً همۀ این آرزوهای سیاه را به افسانه بدل نمود. • این نظریه مدعی است که تنها با این نگاه می‌توان ظرفیت‌های دیگربودگی و با اقتدار و هیبتی لایق انسان الهی را شناخت و با آنها به صورت مستقیم و برنامه‌ریزی شده و غیر مستقیم و حتی حساب‌نشده ارتباط گرفت و همه را به کار یک حیات پر از فوران شکوفایی آورد. • این نظریه مدعی است در تفسیر هستی راجل نیست و بهترین توضیحات را برای چگونگی عالم دارد و در تعریف سعادت برای بشر خداطلب و مطلق‌خواه، کم نمی‌گذارد و بهترین سنن الهی و انضباط‌های ارزشی لازم برای حیات او را پیشنهاد می‌کند و با همۀ این ادعاها سراغ زندگی گسترده و تودرتوی بشری می‌آید و در تمام حوزه‌ها فعال و مهاجم ظاهر می‌شود و بخصوص ایده‌های مادی و غربی را کنار می‌زند و مسیر جدیدی به بشر پرعطش امروز پیشنهاد می‌دهد. • در این نظریه خدا جایگاه شایستۀ خود را نه صرفاً مثل یک سرود و افسانه، بلکه به صورت کاربردی و کاملاً عینی می‌یابد و «انسان کامل» میدان کاملی برای تعریف و توصیف دریافت می‌کند و به او جایگاه خلیفةاللهی پیشنهاد می‌شود و علم و دانایی و تقوا و فرهیختگی جایگاهی واقعی و متعالی می‌یابد و هر دارایی جایگاه مناسبی در این طرح قدسی می‌یابد و هیچ مکنتی باعث حیرت و سرگردانی و بی‌چارگی طراحان حیات نمی‌شود و عموم مردم در یک مرتبت امکان اثرگذاری و جذب تعالی فوق‌العاده شگفت‌آوری قرار می‌گیرند و همه‌کارۀ حیات اجتماعی می‌شوند و خود را در برابر بهترین و شیرین‌ترین پیشنهادهای زیست برتر مشاهده می‌نمایند. 🔸این نظریّه نقطه‌های اوج متعددی دارد و هر کدام از این نقاط اوج میراث‌دار انبوهی از دانائیهای شگفت‌انگیز دربارۀ خدا، انسان، دنیا و زندگی است. • این نظریه مدعی است باعث فعال شدن امدادهای غیبی الهی و سرریز شدن برکات ملموس آن به زندگی جمعی مؤمنان می‌شود. • این نظریه مدعی است معنای عمیق و قدسی به حیات بشر می‌دهد و وجود او را در عالی‌ترین ترازها تفسیر می‌کند و به او معنا می‌دهد. • این نظریه مدعی است مبتنی بر مکتب باجلالت عشق است و با تعریف نظام ولائی ظرفیت مکنون عشق الهی را به روش‌های انحصاری رصد کرده، در اختیار معماران صلاح‌اندیش حیات بشری قرار می‌دهد. • این نظریه مدعی است از همۀ امور طبیعی ضمیر و زندگی بشری استقبال می‌کند و هیچ یک از واقعیت‌های حیات بشری با الگوی پیشنهادی او برای حیات اجتماعی درگیر نمی‌شود و همه را به استخدام مقاصد عالی و سعادتهای بی‌نظیر دنیایی و اخروی او می‌گیرد. ادامه دارد ... ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang
🔍| ┄┄┅••=✧؛🌼؛✧=••┅┄┄ 🔰 «نظریۀ حاکمیّتی نوین» ١۰ ▫️✼ مقدمه اثر • حاکمیت نوین، حیات نوین 🔹یک از نقطه‌های اوج در این نظریه «خرده نظریۀ ولایت فقیه» است. «ولایت فقیه» فراتر از ساختار قدرت به سامانی اجتماعی می‌اندیشد که ظرفیتهای متعددی را در اختیار انسانیت والا و انگیزه‌های خیر انسان‌ها قرار می‌دهد؛ از جمله ظرفیت سلوکی و معنوی گستردۀ اجتماعی که خود سعادت بزرگ و پرحسرتی برای هر انسان آگاهی است. 🔸جالب است که حضرت امام ره نظریۀ ولایت فقیه را به صورت زیر توضیح می‌دهد : «ولایت فقیه از موضوعاتى است كه تصور آنها موجب تصدیق مى‏‌شود، و چندان به برهان احتیاج ندارد؛ به این معنى كه هر كس عقاید و احكام اسلامى را، حتى اجمالًا، دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بى‏‌درنگ تصدیق خواهد كرد، و آن را ضرورى و بدیهى خواهد شناخت. این كه امروز به ولایت فقیه چندان توجهى نمى‌‏شود و احتیاج به استدلال پیدا كرده، علتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموماً، و حوزه‌‏هاى علمیه خصوصاً، مى‌‏باشد. اوضاع اجتماعى ما مسلمانان و وضع حوزه‌‏هاى علمیه ریشه تاریخى دارد.»(ولایت فقیه، امام خمینى، مقدمه مؤلف، ص۹) حوزه‌های کلاسیک فلسفۀ سیاسی و حتی فقه موجود، برای بیان کُنه تئوری ولایت فقیه زبان رسایی ندارد. تقریر «رهبری معنویت‌گرای شیعی» با ادبیات موجود چندان مقدور نیست و توسط آن، ردایی که زیبندۀ پیکر تنومند این تئوری فاخر اجتماعی باشد بالا نمی‌آید. ولایت فقیه را باید از منظری معنوی، تربیتی، اخلاقی، جامعه‌شناختی و ... نیز تقریر کرد و به‌جد مورد ملاحظه قرار داد. حتی هیچ‌یک از «نظریه‌های رهبری» امکان رقابت با «نظریّۀ قدسی ولایت فقیه» را ندارد و برای توضیح این نظریه از مفاهیم نارسایی برخوردار است. 🔸لازم است بر رابطۀ تحابب بین ولی و پیروان ایشان تأکید جدی بشود(که گاهی این تحابب از امر قدسی تحابب فی الله تغذیه می‌کند). باید چنین فهمی در تربیت اجتماعی فرزندان شیعه و فرهنگ‌سازیهای نوآمد و گستردۀ دستگاه‌های متعدد فرهنگی در صدر توجهات قرارداده شود(فراموش نباید کرد که تعریف جایگاهی چون ولایت فقیه باید به وضوح اثرخود را بر مطلوبیت‌های تربیتی و فرهنگی بگذارد و نظام ارزشی متفاوتی را رقم بزند. بی‌توجهی به این ضرورت نگاه ناقص اجتماعی معتقدین به این نظام را می‌نمایاند). 🔸مسیر سالم الهی با دشواریهای خاص خود مواجه است که فائق آمدن بر آنها با جایگاهی چون ولایت فقیه سهل و هموار می‌گردد. . استواری مثال زدنی، . حفظ ارزشها، . فائق آمدن بر اهل نفاق، . فائق آمدن بر انگیزه‌های شیطانی تفرقه، . حفظ انگیزه‌های اصلاح و حضور اجتماعی نزد انسانهای پاک، . مهمترین عامل برای سامان‌بخشی و نوعی سازماندهی سیال نیروهای ارزشی در مجموعه‌های دنیایی که به شدت در معرض تهدید دنیاگرایی و ... هستند. اینها جزء برکات این سامانۀ دینی است. جزء مهمترین پایگاههای اجتماعی حفظ انگیزۀ الهی در حرکت بزرگ اجتماعی شیعه، ولایت فقیه است. از جمله کانونهای قطعی و پررنگ دریافت مددهای غیبی الهی و رعایتهای الهی امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف جایگاه ولایت فقیه دوران است که دغدغۀ پاک و متعالی بقیة الله الاعظم ارواحنافداه را بی‌تنقیص و بی‌تقلیل برگزیده و امام مجاهدان گشته است. 🔹در این نظریّه وقتی نوبت به «حاکمیّت مردم» می‌رسد یکی از شکوهمندترین و دل‌انگیزترین اشعار حیات دنیایی بشر انشاد می‌شود و سمع پرعطش بشر این دوران که با مدعای دموکراسی دمار از روزگار او درآورده‌اند پر از این آواز دلگشا می‌نماید. مقولۀ حاکمیّت مردم واقعاً اگر محفوف به فرهنگ شیعی دیده شود به شعر و ترانه و یک تابلوی زیبای هنری شباهت بسیار پیدا می‌کند تا یک نظریۀ خشک و پردغدغۀ اجتماعی. وقتی حکومت «اخوّت» و برادری در زندگی مؤمنان تشریح می‌شود و این که چطور چنین عنصر قدرتمندی سرشت‌مایۀ اصلی «مردم‌سالاری دینی» را تشکیل می‌دهد واقعاً همه را بی‌تاب دیدن الگوهای کوچک و بزرگ این سعادت دنیاوی می‌نماید. ┄┅••؛••┅┄ امید که بتوان ترسیم منسجم و ژرفامندی از این دیدگاه وسیع ارائه کرد و اقتدارات آن را هم به صورت مستقل و هم در مقایسه با الگوهای بدیل به روشنی به نمایش گذاشت. ┄┄┅••=✧؛🌸؛✧=••┅┄┄ ✿ شاخه گل صلوات، هدیه به ارواح بلند همۀ پژوهشگران اندیشۀ ناب اسلامی که دلسوزانه به دنبال روشنی و مسیر راه بودند و امروز ما را پر از فهم و ادراک نمودند، رحمة الله علیهم اجمعین. ☘️@faslefarhang