#قسمت_بیست_و_هشتم°°°
امیر
حاجی بالاخره از جاش بلند شد و با احتیاط و کمک پسرش اومد مسجد رو دید.🤕 اسلکت جدید ساخته شده بود اما هنوز کلی کار داشت.🕍 از بچه محل ها مون ارمان و پژمان و حامد هم بودن. 👨👨👦👦( با عرض پوزش از شما دوست عزیز قبلا یادم رفته بود معرفی کنمشون)😅😁 حاجی از دیدن مسجد و حال و روزش دلگیر بود.😞 حق هم داشت اما خب اتفاقی بود که افتاده.
_:(( حاجی حرص نخور. ما درستش می کنیم!))🙃
حاجی اهی کشید:(( امیر بابا! کار یه روز دو روز نیست که.⏱️ هم هزینه ها خیلی زیاده و هم وقت گیره⏳💵. از قرض الحسنه مسجد وام هم بگیریم باز پول کم میاریم.💸 وام بانکی رو هم که من قبول ندارم.))
یه کم سکوت کرد و بعدش با لبخند گفت:(( من نبودم چیکار کردی!☺️ محسن بهم گفته نذاشتی شام غریبان و روز عاشورا بی مراسم بمونه. باریک الله!))☺️👏
_:(( همش کار من نبود. بچه ها هم بودن! با هم کار کردیم. مگه نه؟!))😃
محسن اقا:(( امیر اقا ! بچه کوچولو ها رو چی؟ اونا رو هم مسجدی کردی وقتی مسجد نداشتیم!))😇👬
_:((اون همش زحمت پسرخالم بود. وظیفه مون بود. بالاخره در برابر این بچه ها مسئولیم!))😊
حاجی با کمک محسن اقا لبه ی حوض نیمه سالم نشست. نگاهی به ساختمان درحال ساخت انداخت و گفت:(( یه روزی منم هم سن شما بودم و همینجا بازی میکردم.⚽ زمانی که دغدغه های الان شما رو باید داشتم تقریبا 30 سالم بود اما شما ها هنوز بیست سال تون هم نشده.😌 راستش این که گفتی همه چیز رو درست میکنی باعث شد پشتم صاف بشه. فکر میکنم میشه به شماها اعتماد کرد. شما ها خیلی توانمند تر از اون چیزی هستین که نشون میدین.))😌🥰
ارمان:(( ممنون حاجی لطف داری!))😍
حاجی:(( سجاد ، امیر ، حامد ، ارمان و پژمان! شماها دیگه باید چرخ های مملکت رو بچرخونین. شما ها دیگه بزرگ شدین.☺️ امیر پسرخالت هم بچه ی خیلی خوبیه.😇 اینایی که ازش گفتی نشون میده مثل خودت دغدغه داره. دغدغه ی اینده ی جامعه ی اسلامی.)) 🕋
پژمان:(( یعنی الان شما به ما اجازه میدین که تو کار ساخت و ساز مسجد کمک کنیم؟!))😳
حاجی خندید. 😄
اقا محسن:(( چرا اجازه؟! شما ها دیگه خودتون صاحب اجازه هستین! حضرت اقا امیدش به شما گام دومی هاست. حالا ما کی باشیم که نخوایم بهتون امیدوار باشیم و اعتماد کنیم؟!))😊
حاجی:(( همین اراده و همت و مسئولیت پذیری تون بوده که اقا این حرفو در مورد تون زده!))😊😊
سجاد با چشمان درخشان و با ذوق به حاجی گفت:(( بابا حاجی قول میدیم یه مسجد تمیز و درجه یک تا سالگرد پیروزی انقلاب تحویلت بدیم!))😍🤩
دستمو رو شونه سجاد گذاشتم:(( با کمک خدا البته!))🙂✌️
محسن:(( از قرض الحسنه مسجد هم پول خواستین بهم بگین که بدم بهتون.))💵💰
#رمان_نسل_نو 🇮🇷
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan