eitaa logo
فست بوک
119 دنبال‌کننده
80 عکس
26 ویدیو
3 فایل
#مجلہ‌ای پرمحتوا و بہ‌روز با؛ #لقمہ‌هاے‌خواندنے #داستانکـ #تاریخ #قندوپند #خبروتحلیل 🍃تقریبا یک پَیام روزانه http://eitaa.com/fastbook :لینک ایتا 🌹 http://Sapp.ir/fastbook :لینک سروش 🌹 🌹 ادمین: @admiin1
مشاهده در ایتا
دانلود
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ . ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ، ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ‌؛ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!! ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ . ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ، ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ! نتیجه گیری: ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ. @fastbook📚
شهادت «دکتر حسن آیت» نماینده‌ی مردم به دست منافقین| ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ دکتر سید حسن در سوم تیرماه سال 1317 در شهرستان نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود و در خانواده‌ای روستایی و مذهبی پرورش یافت. او پس از گذراندن دوران دبستان و دبیرستان، در نجف آباد تحصیلات عالیه خود را در رشته‌های علوم اجتماعی، حقوق، ادبیات، جامعه شناسی و روزنامه‌نگاری در تهران به اتمام رساند و همزمان با کسب علم و دانش در دانشگاه، دروس حوزوی را نیز آموخت و به زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط کامل داشت. او در مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت تلاش زیادی نمود و پس از کودتای ننگین 28 مرداد مصمم‌تر از پیش به مبارزه خود ادامه داد. وی در سال 1340 با کمک دوستانش اقدام به ایجاد تشکیلات سیاسی- نظامی‌ نمود که این گروه با نفوذ در ارگانهای رژیم پهلوی به ویژه گارد جاویدان و ارتش مخصوصا نیروهایی دریایی آن، شاخه‌های مخفی تشکیل داد که در پیروزی انقلاب اسلامی‌ خدمات ارزند‌ه‌ای ارایه کردند. دکتر آیت از همان ابتدا عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی‌ ایران شد و با انجام تحقیقاتی در جهت شناساندن غرب گرایان فعالیت بسیار نمود. دکتر سید حسن آیت در مورد رجال سیاسی و تاریخی معاصر ایران شناخت کاملی داشت به گونه‌ای که اگر کسی به ایشان معرفی می‌شد بلافاصله سوابق فعالیتهایش در دوره‌های مجلس، موضعگیری‌ها، کتابهای نوشته شده، عضویت گروهها و تمام جزئیات زندگی او را بیان می‌کرد. دوستان به علت حضورش در نهضت ملی شدن صنعت نفت و مطالعه تمام روزنامه‌های موافق و مخالف که قبل از سی‌ام تیرماه 1320 به بعد منتشر شده بود، از او به عنوان دائره‌المعارف رجال ایران یاد می‌کردند. سرانجام دشمنان اسلام و منافقین کوردل که او را در راه هدفش شکست ناپذیر یافتند در صبح چهاردهم مرداد ماه 1360 همزمان با چهلمین روز شهادت یارانش در حزب جمهوری وی را در جلوی منزلش مورد آماج تیرهای کین قرار داده و فیض عظمای شهادت را نصیبش ساختند. @fastbook📚
اندکی تأمل شیرین‌ترین توت‌ها، پای درخت میریزد... در حالی که ما برای چیدن توت‌های کال، چشم به بالاترین شاخه‌ها دوخته ایم ... "این است حکایت ندیدن بهترین ها" برای صدقه دادن، توي جیبهایمان بدنبال کمترین مبلغ میگردیم ..! آنوقت ازخداوند بالاترین درجه نعمتها را هم میخواهیم!!! چه ناچیز می‌بخشیم وچه بزرگ تمنا می‌کنیم... 🤗 @fastbook📚
💎 صد متر جلو تر يه خانمى كنار خيابون ايستاده بود. راننده ى تاكسى بوق زد و خانم رو سوار كرد. چند ثانيه گذشت... راننده تاكسى: چقدر رنگِ رژتون قشنگه!! خانم مسافر: ممنون. راننده تاكسى: لباتون رو برجسته كرده! خانم مسافر سايه بون جلوىِ صندلى راننده رو داد پايينُ لباشو رو به آينه غنچه كرد. خانم مسافر: واقعاً؟؟! راننده تاكسى خنديد با دستِ راست دستِ چپِ خانم مسافر رو گرفتُ نگاه كرد. راننده تاكسى: با رنگِ لاكتون سِت كردين؟! واقعاً كه با سليقه اين تبريك ميگم! خانم مسافر: واى ممنونم... چه دقتى!! معلومه كه آدمِ خوش ذوقى هستين. تلفنِ همراه من زنگ خورد و اون دو نفر گرمِ حرف زدن بودن.. موقع پياده شدن راننده ى تاكسى كارتش رو داد به خانم مسافرُ گفت: هرجا خواستى برى، اگه ماشين خواستى زنگ بزن به من.. خانم مسافر كارت رو گرفت يه چشمكِ ريزى هم زد و رفت.. اينُ تعريف نكردم كه بخوام بگم خانم مسافر مشكل اخلاقى داشت يا راننده تاكسى... 😳 فقط مي خواستم بگم.. تو يه اين چند دقيقه ممکنه کمتر کسی از ما به ذهنش رسيده باشه كه راننده ى تاكسى هم يك خانم بود..😳 @fastbook📚
به ساعت نگاه کردم؛ شش و بیست دقیقه صبح بود. دوباره خوابیدم. بعد پاشدم. به ساعت نگاه کردم. شش و بیست دقیقه صبح بود. فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه. حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام. خوابیدم. وقتی پاشدم. هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود. سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم. آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت. مرتب، همیشگی. آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی. بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند. بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود. بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست. قدر این آدم ها را باید بدانیم، قبل از شش و بیست دقیقه... @fastbook📚
💠 (عليه السلام) : ✨هنگامي كه چهار چيز در شايع و رايج گردد چهار نوع و گرفتاري پديد آيد: 1⃣ چنانچه رايج گردد زلزله ـ و مرگ ناگهاني ـ فراوان شود. 2⃣ چنانچه زكات و اموال پرداخت نشود حيوانات نابود شود. 3⃣ اگر حاكمان جامعه و قُضات ستم و نمايند باران ـ رحمت خداوند ـ نمي بارد. 4⃣ اگر اهل تقويت شوند مشركين بر مسلمين پيروز آيند. 📚«وسائل الشيعة، ج 8 ص 1 @fastbook📚
مهم است یا و تلاش 🌹 يكي از بازیهای مخربی كه با ما شده و حالا ما با بچه هايمان انجام می دهيم ، بازی رسيدن به نتيجه است.  ما از كودكی ياد گرفته ايم كه هر كاری بايد نتيجه ای داشته باشد ، مثل نتيجة اخلاقی كه از فيلم ها يا انشاء ها توقع داريم. اصولاً در بازی و هر كاری به نتيجه فكر می كنيم. در حالی كه زندگی قرار نيست به جایی برسد. از همان موقعی که به دنیا آمدیم، و خداوند امکان وجود داشتن به ما بخشید، به خوشبختی رسیدیم. پس خود زندگی خوشبختی است و کار ما فقط حفظ این خوشبختی است. زندگی يك حركت است، یک فرآیند است. یک تلاش است. لذت بردن از فرآيند و اين حركت و تلاش مهم است، نه رسيدن به جایی. @fastbook📚
مهندسی فکر_۱.mp3
10.51M
(۱) یک ساعت ، از هفتاد سال بالاتر است ... پس چرا ما عادت کردیم... به عبادت ، نه تفکـــر؟؟!! @fastbook📚
🔵 🔴 🔰کوتاه بگویم اینکه: هنگامی که نخ را از سوراخ تنگ یک سوزن عبور می دهند و شروع به دوختن می کنند، هر لحظه که از کار دوختن می گذرد از طول نخ نیز کاسته شده و همواره کوتاه و کوتاه تر می گردد. بدیهی است که اگر هم نشینی و همراهی بین نخ و سوزن پیش نمی آمد، هرگز از بلندی نخ کاسته نمی شد. 👈گویا مثال از حکایتی است که: وقتی آدمی با افراد تنگ نظر هم نشین می گردد، در واقع عمر عزیز خویش را ضایع نموده و علاوه بر اینکه از این هم نشینی و مصاحبت بهره ای نمی برد، همواره با مشکلاتی نیز روبرو می گردد. ✅چه زیباست کلام خداوند سبحان، آن هنگام که می فرماید: «فَمَنْ یُرِدِاللهُ أن یَهْدیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإسلامِ وَ مَن یُرِدْ أن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقاً حَرَجاً کَأنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کذلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یؤمِنونَ» ‹‹آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه اش را آن چنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود؛ این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد!›› 📖قرآن کریم، آیه ۱۲۵ سوره أنعام 🌀موضوع: مذمّت تنگ نظری @fastbook 📚 🔰👈آرشیو«کوتاه و گویا»: @gooya_fastbook
🔑 جهانگردی در طول ماجراجویی هایش به دهکده ملا نصرالدین رسید. او می خواست پس از باز گشت از سفرهایش خاطرات خود را بنویسد. از این رو سعی می کرد از اشخاص، سوالات گوناگون بکند و عقاید و نظریات مردم هر سرزمین را بدست آورد. جهانگرد چند روزی میهمان ملا بود. یک روز که در حال گشت و گذار در روستا بودند از ملا نصرالدین پرسید:"ایا در ده شما مردان بزرگ و مشهوری هم به دنیا امده اند؟" ملا پس از مدتی تامل جواب داد: "عالیجناب، در روستای ما فقط بچه به دنیا می آید!" نکته: جمله معروفی هست که می گوید: مردان بزرگ، زاده نمی شوند، ساخته می شوند. @fastbook📚
گویند... 💎 زن جوانی که شوهر میلیاردری داشت، دچار سرطان کلیوی شد، بعد از مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد! هنگامی که زنان همسایه و قوم خویش و دوستان جوانش برای عیادتش می امدند در جواب همه انها که بیماری اش را میپرسیدند میگفت ایدز دارد. این کار توجه دخترش را به خود جلب کرد تا اینکه بعد از رفتن مهمانها از مادرش پرسید: مادر جان چرا به آنها میگویی ایدز داری در حالی که بیماری ات چیز دیگریست ؟ مادر گفت دیر یا زود مرگم فرا میرسد، این را گفتم تا هیچ کدام از این زنها بعد از مرگم، بفکر ازدواج با پدرتان نیوفتن …!! گویند شیطان بعد از شنیدن این حرف در گوشه ی مجلس به خودزنی، گریه و استغفار و در آخر، سر به بیابان همی نهاد...!😐😂 @fastbook📚
فست بوک
#مهندسی #فکر (۱) یک ساعت #تفکر، از هفتاد سال #عبادت بالاتر است ... پس چرا ما عادت کردیم... به عبا
🌹🌹👆👆🌹🌹 و موضوع: فکر (۱) مدت: حدود ۱۰ دقیقه «جذاب» 🌹 لطفاً در یک مناسب و با ، از ابتدا تا انتها گوش کنید... 🌹 منتظر (۲) باشید. 🌹