کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#آشپزی #دسر دسر فوری برای یلدا 🍓🍮 مواد لازم: بیسکوییت پتی بور ۱۰۰ گرم یا ۱ بسته کره آب شده ۷۰ گر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی
رولت خامهای🍥
با کمترین هزینه خودت درست کن😉
مواد لازم:
تخم مرغ ۵ عدد
خامه زده شده ۵۰۰ گرم
پودر شکر یا پودر قند ۱ پیمانه
بیکینگ پودر ¾ ق چ
وانیل ¼ ق چ
آرد ⅔ پ
#رولت
#رولت_خامه_ای
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
💢نیروهای مسلح یمن در بیانیه اعلام کرد: با دو عدد پهپاد انتحاری یافا دو هدف مهم را یکی در عسقلان و دیگری در یافا (تلآویو)هدف قرار داده است
#یمن
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#افزایش_سواد #اشتباه_نوشتاری_در_فضای_حقیقی ✅ یکی دم در باهات کار داره. ❌ یکی دمه در باهات کار داره.
#افزایش_سواد
#اشتباه_نوشتاری_در_فضای_حقیقی
✅ سفر به خیر آبجی
❌ سفر بخیر آبجی
✅ دارید حوصله م رو سر می برید.
❌ دارید حوصلم رو سر می برید.
✅ توی مغازه
❌ تو مغازه
بخشی از متن کتاب عروسی سوسکی خاله و نیش نیش
#غلط_ننویسیم
#درست_بنویسیم
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#قصه_شب #کتاب_از_چیزی_نمیترسیدم #قسمت_اول عشیره ی ما را خواهرم هاجر میشناسد. او در عِلم نسب شناسیِ
#قصه_شب
#کتاب_از_چیزی_نمیترسیدم
#قسمت_دوم
پدر و مادرم امیدی به شفایم پیدا نمی کنند . از کلیه ی دارو های محلی بهره میگیرند ، اما افاقه نمیکند . بنا به قول پدرم ، در حالی که برف تا بالای زانو بود ، مرا به پشت مادرم می بندند ، و به سمت رابُر جهت معاینه دکتر حرکت میکنند . به هر صورت ، پس از مدتی ، مشیّت خداوند این گونه می شود که زنده بمانم .
علاقه ی من به مادرم و شاید هم علاقه متقابل مادر به من موجب می شود که من به جای دوسال ، سه سال شیر بخورم . روز جداییِ من از سینه ی پر مهر مادرم روز های سختی بود . کم کم عادت کردم ؛ اما تا خشکیدن دو سینه ی مادرم ، سال ها طول کشید که دیگر شیری در سینه نداشته باشد .
آرام آرام از بغل مادر به چادرِ بسته شده به پشت او منتقل می شوم . بعضی وقت ها از صبح تا ظهر ، روی پشت او ، داخلِ چادر بسته شده قرار داشتم و او در تمام این حال ، در حال درو کردن بود یا درو می کرد یا بافه جمع می کرد یا خانه را رُفت و روب می کرد و یا گله را می دوشید یا غذا و نان می پخت . و من چه آرامشی در پشت او داشتم ! همان جا می خوابیدم . به نظرم ، مادرم هم از حرارتِ من آرامش داشت .
با راه افتادن ، کار کردن من هم شروع شد .
دنبال مادرم راه می افتادم ، با پای برهنه یا با کفش های لاستیکی که مادرم از پیله ورهای دوره گرد با دادن مقداری کُرک یا پشم می خرید . مثل جوجه اردکی دنبال او می رفتم . در روز چند بار زمین می خوردم یا خار در پاها و دست هایم فرو می رفت ! پیوسته از سر پنجه های پایم خون می چکید و مادرم آرام آرام ، با سوزن خیاطی ، خار ها را از پایم در می آورد و با اُشتُرَک محل زخم ها را مرحم می گذاشت .
عاشق فرا رسیدن بهار بودم . زمستانِ ما سخت بود . پیراهن پلاستیکی که به آن " بشور و بپوش " میگفتیم و ایران ، زنِ کرامت ، آن را می دوخت ، بدون هر گونه زیر پوش یا روپوش به تنِ ما بود . بعضی وقت ها از شدت سرما ، چادر شب یا چادر مادرمان را دورمان می گرفتیم .
مادرم با چارقَد خودش دور سرم را محکم می بست که به تعبیر خودش ، باد توی گوش هایم نرود . از شدت سرما دائم در حال دندان گریج بودیم . مادرم زمستان ها مقداری مائده ی خشک شده که مثل سنگ بود ( شلغم پخته شده ی خشک شده ) به ما می داد . جویدن یک شلغم نصف روز طول می کشید . مقداری شیشت ( سنجد ) و گندم برشته و مغز هم ، بعضی وقت ها می داد و بعضی وقت ها نمی داد . عمدتا زمستان ها من و خواهر و برادرانم سیبو ( سیب زمینی ) زیر آتش چال می کردیم ، می پختیم و می خوردیم . به محضی که آسمان باز می شد ، زیر آفتاب می رفتیم و کنار خانه ی صمد که بَرِ آفتابیِ خوبی داشت ، روبه آفتاب ، خودمان را گرم می کردیم .
کم کم که بزرگ شدیم ، زمستان ها بازیِ ما برف بازی و کاگو بازی می کردیم . حسین جلالی از زردلو می آمد و با بچه ها بازی می کرد . با بی رحمی ، همه را می زد ! برای فرار از زمستان و سردیِ شدید آن و سختی ، ما در آرزوی فرا رسیدن فصل بهار بودیم .
بهار برای ما فصل نعمت بود : اولا فرار از سرمای جان سوز زمستان و دوم اینکه فصل کوچ ما بود . به محض اینکه نوروز تمام می شد ، پس از اتمام سیزده که زن ها معتقد بودند نحس است ، ایل ما کوچ می کرد به سمت ارتفاعات تَنگَل : جنگلی تُنُک با بادام های وحشی که در فصل بهار چادرکَن میشد و باغ بزرگی در تَنگَل که انواع میوه ها را داشت .
دره ی عمیق و سر سبز و پر از گردوی بُندَر که از شدت در هم تنیدگیِ درختان گردو ، آفتاب داخل آن نمی افتاد و ده ها چشمه سارِ آب از دره های کوچک آن جاری بود و رودخانه ی کوچکی را شکل می داد . بید های بسیار بلند و سپیدار های سر به فلک کشیده ی باغ ، سایه ی بسیار بزرگی درست می کرد . مادرم پَلاس را کنار جوی آب میزد و جُغ ها را می کشیدند . صدای شُر شُر و غلتان آب که از وسط چادر سیاه ما عبور می کرد ، صفایی می داد ؛ اگر چه فقر و زحمت زیاد ، فرصت درک این صفا را نمی داد . بهار فصل شیر و ماست ، صداب بع بع کُره ها و برّه ها و شُر شُر دوشیدنِ بُز ها و میش ها بود . زن های فامیل که همه چادر هایشان به هم چسبیده بود و باده های پر از شیر را حمل می کردند . آن چنان مراقبت می کردند که چکه ای از آن ها بر زمین نریزد .
آن ها که شیر کم داشتند ، " شیر پیمانه " باهم می کردند ، یعنی مثلا چند روز ظرف شیری را می دادند . بعد سر جمع ، پس از چند روز ، ظرف شیر بزرگی می گرفتند .
▪️ادامه دارد...
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
📚🌸
😍یه خبر هیجان انگیز به مناسبت ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها 😍
باشگاه ملی کتابخوانی#دخترانستارهها راه افتاد.😍
👧👩👱♀#گروهکتابخوانیدخترانجوان یک باشگاه مخصوص ِدخترانِ دهه شصتی ، هفتادی و هشتادیِ
🌱قرار توی این گروه با هم کتاب بخونیم، بخندیم، حال خوب به هم هدیه بدیم.😉
❌خانم متاهل گروهمون راه نمیدیم😉
همچنین دهه #نودی_ها😘
🧨💣فقط خودمونیم
#دهه_شصتی_ها(کتاب دارها)
#دهه_هفتادی_ها(کتاب یارها)
#دهه_هشتادی_ها(کتاب دوست ها)
#باشگاهملیکتابخوانیدخترانستارهها
💢 برای عضویت در گروه لینک زیر رو بزنین
یا گزینه پیوستن(join) پایین را بزنید.👇
https://eitaa.com/joinchat/274596617C4160c928f0
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
« وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ.🌱 »
خدا میگه من طرف تو هستم!
حالا دیگه هر کی خواست بزار بره، هر کی خواست بزار بهت پشت کنه!
هر کی خواست تنهات بزاره؛ هرکی خواست باورت نکنه...ولی تو بدون خدا رو داری و همین برای همهی دنیات کافیه(:
شب بخیر 🍃
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
سلام و صبحتون بخیر و پربرکت
🗓 امروز سه شنبه
☀️ ۴ دی ١۴٠۳ شمسی
🌙 ۲۲ جمادی الثانی ١۴۴۶قمری
🌲 ۲۴ دسامبر ٢٠٢۴ ميلادی
🕋 اوقات شرعی
اذان صبح ۰۵:۱۰/ طلوع آفتاب ۰۶:۴۱
اذان ظهر ۱۱:۳۱ / غروب آفتاب ۱۶:۲۲
اذان مغرب ۱۶:۴۲ / نیمه شب شرعی ۲۲:۴۶
🗓مناسبت های روز:
روز بزرگداست رودکی
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
📢 *هر روز #یک_صفحه_قرآن بخوانیم*
🔹 امروز؛ صفحه ۲۴۹ قرآن کریم سوره مبارکه رعد🌱
📝خلاصه نکات صفحه ۲۴۹
۱. نظام هستی، هدفدار است. آفرینش جهان بدون معاد، کاری لغو و بیهوده است.
۲. کوهها، منبع ذخیره آب و نهرها وسیلۀ توزیع آب و هر دو زمینهساز زندگی انسانها هستند.
۳. جهان طبیعت، کلاس درس است؛ نه خانه غفلت.
۴. اندیشمندان از خوردنیها، روح ایمان خود را نیز تقویت و اشباع میکنند؛ درحالیکه دیگران، تنها به پرکردن شکم خود اکتفاء مینمایند.
۵. انکار معاد یعنی انکار قدرت، عدالت و حکمت خداوند و این کفر است.
۶. منکر معاد چون توشهای برای رهایی خود از قهر الهی فراهم نکرده، همیشه در عذاب باقی است.
۷. محور، حقّانیّت است؛ نه اکثریّت. بیتوجّهی و ایمان نیاوردن اکثریّت مردم، دلیل بر باطل بودن راه نیست.
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
249.lite.mp3
714.1K
📢 هر روز #یک_صفحه_قرآن *بشنویم*
🔹 صفحه ۲۴۹ قرآن کریم، سوره مبارکه رعد🌱
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
از کنار چیزهایی که
به قلبتان نزدیکند به آسانی نگذرید
هر کاری ولو ساده و کوچک که
لبخند بر لبتان مینشاند را ترک نکنید
باور داشته باشید که
سرمای ناملایمات زندگی
یارای مقابله با گرمای این
شادمانههای ساده را ندارد...
#پند_صبحگاهی✨
https://eitaa.com/fateh_kanoon93
♦️ یمن اولین کشور در جهان است که توانسته هواپیمای اف 18 آمریکایی را ساقط کند
#یمن
https://eitaa.com/fateh_kanoon93