eitaa logo
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
548 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
🌍 مشهد ارتباط با ادمین : @fateh_kanoon
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد خدا ۲۳.mp3
12.11M
مجموعه ۲۳ | √ دل باید پاک باشه! ایمان به چهار تا تارمو، و چند تا پارتی و چند تا فیلم مورددار و ... نیست که! انسانیت مهمه !!! https://eitaa.com/fateh_kanoon93
کانون فرهنگی تبلیغی شهید فاتح
#قصه_شب #کتاب_از_چیزی_نمی‌ترسیدم #قسمت_سوم این عموماً در اوایل تابستان که بز ها شیرشان کم‌ می شد ،
هفته ای یکی دو بار هم ، وسط آنها ، نان سیلک ( ارزن ) می پخت و به ما می داد که نانِ فقیر ترین مردم بود . در عین حال ، در همین نداری ، روزی نبود خانه ی ما خالی از مهمان باشد . سالی دوسه بار هم برنج می خوردیم که اصطلاحاً به آن " قبولی " می گفتند . کسی آش به تنهایی نمی پخت ؛ اما زن های عشیره که همه عمو زاده ، دایی زاده و خاله زاده بودند ، با هم روی هم جمع میکردند و برای باریدن باران یا در ابتدای کوچ ، نذر " سیدِ خوشنام ، پیر خوشنام " آش نذری می پختند که حسابی خوش مزه بود . بعضی زن های فامیل هم کله قندی نذر می کردند داخل زیارت می گذاشتند . ما هم می رفتیم کله قند را بر می داشتیم و می خوردیم ! حاجی رفیع که نفهمیدم اصل و نسب او از کجا بود ، یک دهِ کوچک داشت . سالی یکبار در روز عاشورا حلیم می پخت . سه چهار دیگِ بزرگ ، پر از حلیم ، بار می کرد . تمام دهات اطراف هر یک با بادیه ( کاسه بزرگ پیمانه ) یا دیگ ، به سمت خانه ی حاجی روانه می شدند و حلیم دریافت می کردند . جدّ مادری من ، حاج عبد الخالق ، با اسب و الاغ از همین جا تا مکه رفته بود و یک سال تمام ، سفر او طول کشیده بود . بعضی سال ها هم که خیلی سخت بود و گرسنگی خیلی را به تنگ می آورد ، به خوردن سبزی های وحشی رو می آوردند . در همسایگی ما خانه ای بود که آه در بساط نداشت . مادرم که نان می پخت ، بچه های او می ایستادند به تماشا . هنوز ایستادنِ آن دو دختر در ذهنم مجسّم است مادرم چند دسته نان به آن ها می داد و این عمل هر روز تکرار می شد . بعضی وقت ها هم برادرم ، حسین ، ناراحت می شد و آنها را دعوا می کرد ؛ اما گرسنگی باعث می شد تکان نخورند تا دسته های نان را دریافت کنند ! تعطیلی مدرسه و دریافت کارنامه قبولیِ ۱۳ برایم اهمیت نداشت . آنچه مهم بود ، تَرکه های خوابیده در جو بود ‌. هر صبح که چشممان به این می افتاد که یک بغل ترکه ی بید داخل خوب خوابانده شده ، رعشه بر انداممان می انداخت . یک صبح ، مدیر مرا از صف بیرون کشید . گفت پشت دست هایم را نشان بدهم . دادم . شروع کرد به زدن با ترکه ی خیسانده در جوی آب . پدرم که برِ آفتاب نشسته بود ، صدای گریه ی مرا شنید . فاصله ی مدرسه تا خانه ی ما چهل قدم بود . صدا زد :" آقای مدیر ، این پوستش سیاه است . چرا او را میزنی؟ هرچی بزنی ، سفید نمی شود !" آن وقت ، مدرسه ی ما پسرانه و دخترانه مشترک بود . خواهر آذر و برادرم حسین هم با من بودند . وقتی معلم ، ما را کتک می زد ، خواهرم که خیلی شجاع بود ، با چوب کوچولویی به معلم حمله می کرد و با گریه به او فحش میداد و میگفت :" چرا برادرَما میزنی ؟" روزگار سختی بود . آن سال ها زمستان های سرد و پر برفی بود . پدرم یک جفت چکمه ی لاستیکی مخصوص زمستان گرفته بود ؛ اما برف از کمر من هم بالا تر بود و چکمه هیچ علاجی نمیکرد . ضمن اینکه چون لاستیک بود ، بر شدت سرما می افزود ! یک روز بهرام فرجی که از گُنجون می آمد ، دچار یخ زدگی شد و بیهوش او را به مدرسه آوردند . بخاری مدرسه ، مثل اجاق مادرم ، همه ی ما را دور خود جمع میکرد . انگار میخواستیم این کوره ی آتش را بغل بگیریم . سرما ، بی رحمیِ مدیر در زدن ترکه و گرسنگی ، همه و همه ، دست به دست هم‌ داده بود . آقا معلم همه کاره بود . آن وقت سپاه دانش بود . سپاهی دانشی ها خیلی قدرت داشتند . بعضی وقت ها حکم پاسگاه را انجام می دادند . هر سال یک معلم جدید می آمد . بهترینِ آنها تشکری ، اولین معلمِ سال اول دبستانم بود . خیلی مهربان بود . ▪️ادامه دارد... https://eitaa.com/fateh_kanoon93
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨فوری 🎥شکستن حکومت نظامی با قیام مردم در دمشق/جوانان سوریه قیام کردند. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 امروز اتفاق افتاد👇 فریاد "لبیک یا ابا عبدالله" جوانان سوری در اعتراض به تروریست های جولانی https://eitaa.com/fateh_kanoon93
دنـیــا پـُر اسـت از غـم و دلـشـوره و هــراس تا لحظه‌ای که هر سه شود ریشه کن، بخند... شبتون بخیر🌷
سلام و صبحتون بخیر و پربرکت 🗓 امروز پنجشنبه ☀️  ۶ دی ١۴٠۳ شمسی 🌙  ۲۴ جمادی الثانی ١۴۴۶قمری 🌲  ۲۶ دسامبر ٢٠٢۴ ميلادی 🕋 اوقات شرعی اذان صبح ۰۵:۱۱ / طلوع آفتاب ۰۶:۴۱ اذان ظهر ۱۱:۳۲ / غروب آفتاب ۱۶:۲۳ اذان مغرب ۱۶:۴۴ / نیمه شب شرعی ۲۲:۴۷ 🗓‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مناسبت های روز: امروز مناسبتی نداریم https://eitaa.com/fateh_kanoon93
📢 *هر روز بخوانیم* 🔹 امروز؛ صفحه ۲۵۱ قرآن کریم سوره مبارکه رعد🌱 📝خلاصه نکات صفحه ۲۵۱ ۱. جز خدا به سراغ دیگران نروید که از غیر او هیچ کاری ساخته نیست. ۲. هر کس خالصانه خدا را بخواند، با دست پر برمی‌‏گردد. ۳. دست خالی برگشتن به خاطر توجّه به غیر خداست. ۴. هستی، مطیع و ساجد خداوند است؛ چرا ما نباشیم؟۵. انسانی که نمی‌‏تواند برای خود سودی را جلب یا ضرری را دفع نماید، نباید تحت هر عنوانی به جای خدا مورد اطاعت مردم قرار گیرد. ۶. کورۀ حوادث است که ناخالصی‌‏ها معلوم و حقّ و باطل ظاهر می‌‏شود. ۷. بهترین‌‏ها در انتظار مؤمن است. ۸. باز خرید و فدیه در روز قیامت وجود ندارد. https://eitaa.com/fateh_kanoon93
251.lite.mp3
743K
📢 هر روز *بشنویم* 🔹 صفحه ۲۵۱ قرآن کریم، سوره مبارکه رعد🌱 https://eitaa.com/fateh_kanoon93
"با انجام آنچه لازم است شروع کنید؛ سپس آنچه ممکن است را انجام دهید؛ و ناگهان میبینید که در حال انجام غیرممکن ها هستید" https://eitaa.com/fateh_kanoon93
🔴میدونستید تغییر رنگ ریش درسرنوشت بعضیا خیلی موثره؟ https://eitaa.com/fateh_kanoon93
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا