eitaa logo
دویست‌وشصت‌وهشت
354 دنبال‌کننده
82 عکس
2 ویدیو
2 فایل
«سوگند به قلم و آنچه می‌نویسند!» روزگارنویسیِ یک عدد فاطمه آل‌مبارک :) اینجایم: @Alemobarak_fateme
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد خواهرمان ، جهت شرکت در ختم قرآن، صلوات، فاتحه، ذکر لا اله الا الله و... از طریق پیوند زیر، اقدام کنید. 👇 https://iporse.ir/6251613 بخوانیم تا برایمان بخوانند... نماز لیلة الدفن: میثاق بنت مهدی
• حالا چهل روز از قطع کامل نفس میثاق و بوق ممتد دستگاهش گذشته. اولین رفیقی که مرگ از من گرفت. توی این چهل روز نتوانسته‌ام متنی بنویسم که حق مطلب را ادا کند. احتمالا الان هم نتوانم. اما اگر ننویسم، می‌ترسم بیشتر از این وقتش بگذرد. مثل متنی که وقتی زنده بود می‌خواستم درباره‌اش بنویسم. ننوشتم و ماند گردنم. میثاق بارها زمان ثبت‌نام، پیام «من فاطمه آل‌مبارک هستم» را به گروه هنرجوها فوروارد کرده بود. فصل جدید و مهم آشنایی‌ام با او، از پاییز سال چهارصدویک شروع شد. از مدیر اجرایی شدنم و حضورم در اولین ثبت‌نام. گفتند باید از کسی برای ثبت‌نام کمک بگیرم. میثاق، منِ دوم شد و ساعت‌ها را تقسیم کردیم. حتی تا همین بهار امسال. مدام توی سرم می‌گفتم باید جایی رسما اعلام کنم که ما دو نفریم. این عادلانه نیست او به اسم من کار کند و حرفی از خودش نباشد. آنقدر دست‌دست کردم تا مُرد. فکر می‌کردم وقت دارم! از آدمی که پرفشارترین لحظه‌های کاری‌ام را با او گذرانده‌ام، کدام خاطره را انتخاب کنم؟ روزی که وسط ثبت‌نام روی تخت بیمارستان بودم و آنژیوکت توی رگم بود و خیالم راحت بود میثاق پای کار است؟ یا همین فروردین که از لحنم فهمید حالم خوب نیست و دوست اهوازیمان را واسطه کرد تا پیتزای پپرونی بزرگ بفرستد در خانه‌ام؟ شاید هم وقتی که خبر رفتنش آمد و من باید خودم را سریع جمع‌وجور می‌کردم که کارها روی زمین نمانند؟ نمی‌دانم. انتخاب آسان نیست. برای همین متن آشفته است. خودم هم همینم. بارها توی صوت جمع‌بندی ثبت‌نام به استادیارها، اعتراف کرده بودم که اگر او نبود، عقلم را بیشترتر از دست می‌دادم. حالا چهل روز است که نیست. وضع عقلم پرسیدن ندارد؛ آن هم وقتی سوگ میثاق همراه شده با اتفاقات دیگر. ماجراهایی که دردشان وقتی کم می‌شد که برای او هم تعریف می‌کردم. راه خوبی برای هدایت متن به سمت پایان به ذهنم نمی‌رسد؛ اما می‌دانم همین‌جا باید تمامش کنم. با همین حدود چهارصد کلمه، سرم درد گرفته. بغض هم چنگال‌هایش را از گلو رسانده به پشت گوش‌ها. این یعنی بیش از حد به غم نزدیک شده‌ام. الان توانش را ندارم. بعدا. فقط امیدوارم این بار هم به اشتباه فکر نکنم تا ابد برای نوشتن وقت دارم! پ.ن.۱. این گل سرخِ روی کتاب، تصویر پروفایل ایتای میثاق بود. پ.ن.۲. ممنون می‌شوم صلوات یا فاتحه‌ای هدیه به روح دلسوز و مهربانش کنید. @fateme_alemobarak