eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
695 دنبال‌کننده
180 عکس
9 ویدیو
5 فایل
📗 مجموعه‌شعر «شبانماه» | انتشارات شهرستان ادب 📘 مجموعه‌شعر «در رکاب صبح» | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
آن‌ها نمی‌خواستند ما رود شویم. نمی‌خواستند ما آبشار شویم و خس‌وخاشاک را بروبیم. می‌خواستند تا جوی کوچکی هستیم ما را بخشکانند. آن‌ها تاب طوفان نداشتند. قیصر امین‌پور | «طوفان در پرانتز» :: :: :: چه خوب! چشمه نماندیم و آبشار شدیم به رغم سختی صخره، ادامه‌دار شدیم چنان جواب مهیبی به سنگ‌ها دادیم که روی حافظهٔ کوه، ماندگار شدیم دوباره مزرعه دلگرم شد به خندهٔ ما که برف بود ولی گل به گل بهار شدیم به سبز می‌زند آرامش و طراوت دشت اگرچه غنچه به غنچه بنفشه‌زار شدیم اگرچه قصه پر از جای خالی است… دریغ اگرچه فصل خبرهای ناگوار شدیم یقینِ پنجره‌ها تازه شد به مژدهٔ نور همین که پرده برافتاد و آشکار شدیم به اعتبار هزاران هزار داغ رشید نگاه! با خود خورشید همجوار شدیم و شُکر! کل جهان وعده‌گاه طوفان شد و شُکر! کشتی نوح آمد و سوار شدیم @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از پیشانی‌نوشت
حیّ علی الفلاح که گل کرده بعثتش باید نماز بست، نمازی به قامتش جاری شده‌ست چشمۀ آیات در حجاز گل‌ها شکفته‌اند به شوق تلاوتش این نور از کجاست که همواره روشن است؟ این شعله چیست در دلمان جز محبتش؟ از آسمان کوه حرا، نور می‌رسید نوری که داد مژده برای رسالتش دستان اتحاد نباید جدا شوند آری امید داشت به دستان امتش حسن ختام و نقطۀ آغاز دهر بود حسن ختام بود شروع نبوتش @pishaninevesht
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
تقویم تحت سلطهٔ طوفان بود تقدیرِ چارفصل، زمستان بود تاریخ در محاصرهٔ غفلت جغرافیا در آتش عصیان بود در شامگاه زنده‌به‌گوری‌ها هر خواب دخترانه پریشان بود کعبه به‌رغم صلح نمادینش خط مقدم بت و بهتان بود اما در آن میانه کسی برخاست مردی که نام کوچکش ایمان بود مردی که پشت‌گرمی کوه طور مردی که روشنایی فاران بود او که نگاه ابری و دلتنگش شأن نزول آیهٔ باران بود اردیبهشت پیرهنش در باد الهام‌بخش روح درختان بود یادش بشارتی به چمن می‌داد ذکرش جواز خندهٔ گلدان بود زیباترین تلاوت الرحمن کامل‌ترین روایت انسان بود @fatemeh_arefnejad
قدم‌هایت شکوه ریشه را در خاک احیا کرد نهالان را برای لمس فروردین مهیا کرد صدایت نغمه‌ای نو خواند در گوش قناری‌ها نگاهت فطرت داوودی گل را شکوفا کرد دل چشمه به چشمت گرم شد، با اشک تو جوشید برای رد شدن از سنگ و صخره راه پیدا کرد گواهی می‌دهد قاف از بلندای غرور خود که سیمرغی که حرفش بود، با امر تو پر وا کرد همیشه می‌شد از بالابلند قلهٔ فکرت افق‌های بعید و تازه را راحت تماشا کرد کسی پرسید روزی لشکر سربازهایت کو؟ زمان راز تو و گهواره‌ها را زود افشا کرد زلال رودها را ردپای تو به دریا برد نسیم صبح‌دم را شور تو طوفان الاقصی کرد @fatemeh_arefnejad
ما کی هستیم؟ ‌آسمونیم کهکشانا زیر پامون به درختای بهشتی می‌رسه دست دعامون توی جیبمون گل سرخ توی مشتمون نسیمه خدامون خیلی بزرگه خدامون خیلی کریمه نفس ما وسط دشت جابه‌جا می‌کنه کوه‌ُ رد انگشت ما رو ماه نقاشی کرده شکوه‌ُ اسبمون باده و طوفان رام ما با یه اشاره‌س پیکمون قاصدک و رود برق چشمامون ستاره‌س قلبمون خونهٔ خورشید کوله‌مون جنگل ابره دلمون دریای امید سینه‌مون ساحل صبره ما با ریسمون حقیقت دستای فتنه رو بستیم رد شدیم از دل هف‌خان پنجهٔ دیوُ شکستیم ما سرود صبح خوندیم دور آتیش شبونه وسط حماسه ساختیم غزلای عاشقونه ما رو می‌سپرن به خاطر همهٔ آتشفشانا دیدنی می‌شه رو قله ردپای قهرمانا ما کی هستیم؟ ‌آسمونیم کهکشانا زیر پامون به درختای بهشتی می‌رسه دست دعامون @fatemeh_arefnejad